جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سیمین‏دخت وحیدى‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ناگاه، باغ سبز پیمبر سوخت

آیینه شجاعت حیدر سوخت‏

آتش گرفت فاطمه را گلزار

سرو بلندِ قامت اکبر سوخت‏

در حجم نینواى عطش‏پرورد

یک باغ از تبارِ صنوبر سوخت‏

رگبار فتنه از همه سو بارید

یک دشتْ لاله‏هاى معطّر سوخت‏

از بوستان خرّم پیغمبر

سر برکشیده نخل تناور سوخت‏

فریاد «العطش» به هوا برخاست

پرواز، روى بال کبوتر سوخت‏

مردى کنار علقمه در خون خفت

زین درد و داغ، جان برادر سوخت‏

بر روى دست‏هاى پدر، طفلى

لب‏تشنه چون شقایق پَرپَر سوخت‏

هر سینه‏اى که بوى خدا مى‏داد

در معرض شقاوت خنجر سوخت‏

خورشید تابناک، به خاک افتاد

یک آسمانْ تلألؤ اختر سوخت‏

هفتاد و دو ستاره نورافشان

در یک فضاى تب زده، یکسر سوخت‏

از بس که سوز حادثه، وسعت داشت

شعر و کلام و خامه و دفتر سوخت‏

در راه عشقِ خالق بى‏همتا

آن کس که بود از همه بهتر، سوخت.(1)


1) گزیده ادبیات معاصر (مجموعه شعر 18): ص 40.