جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سید فضل الله قدسى‏

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

بر لب دریا، لب دریادلان، خشکیده است

از عطش، دل‏ها کباب است و زبان، خشکیده است‏

کربلا، بُستان عشق است و شهامت، اى دریغ!

کز سموم تشنگى، این بوستان، خشکیده است‏

سوز بى آبى، اثر کرده است بر اهل حرم

هر طرف بینى، لب پیر و جوان، خشکیده است‏

آه، از مهمان‏نوازانى که در دشت بلا

میزبان، سیراب و کام میهمان، خشکیده است!

دامن مادر چو دریا، اصغرش چون ماهى است

کام ماهى بر لب آب روان، خشکیده است‏

نازم این همّت که عبّاس آید از دریا، ولى

آب بر دوش است و لب‏ها، همچنان خشکیده است.(1)


1) اشراق ماه (برگزیده شعر معاصر عاشورایى): ص 50.