جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سروش اصفهانى (م 1285 ق)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

بودش به گاهواره، یکى دُرّ شاهوار

دُرّى به چشم، خُرد و به قیمت، بزرگوار

چون شمع صبح، دیده‏اش از گریه، بى‏فروغ

جسمش چو ماهِ یک‏شبه، از تشنگى نَزار

بى‏شیر مانده مادر و کودک، لبش خموش

پژمرده گشته شاخ گُل و خشک، چشمه‏سار

شد سوى خیمه، طفل گران‏مایه برگرفت

آمد به دشت و گفت بدان قومِ نابه‏کار

تیرى زدند بر گلوى اصغر، اى دریغ!

نوشید آب از دَم پیکان آبدار

خون مى‏سِتُرد از گلوى طفل نازنین

مى‏کرد عاشقانه به سوى سَما، نثار

یک قطره‏خون به‏سوى زمین، بازپس نگشت

شه‏زاده در کنار پدر، جان سپرد، زار.(1)


1) روضة الأسرار: ص 103.