جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ساربان

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

روایت‏شده است: یکی از شتربانان کاروان حسینی پس از شهادت امام، به طمع‏ برداشتن بند زیر جامه آن حضرت، دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربریده و خونین یافت. دست برد تا آن بند را بردارد، که دست امام برآمد و بر دست او زد و مانع شد.کاردی در آورد و انگشت‏ یا دست‏ حضرت را برید تا آن بند را برگیرد.امام‏ دست چپ را برآورد، دست چپ را هم برید.(1) این شخص، بعدا چهره‏اش سیاه شد و در راه مکه فریاد برمی‏آورد که: «ایها الناس!دلونی علی اولاد محمد».(2) ای مردم! مرا به فرزندان محمد راهنمایی کنید. نام او را «بریدة بن‏ وائل‏» گفته‏اند. این قضیه به صورتهای دیگر هم در برخی کتب نقل شده است،(3) از جمله‏ درباره کسی به نام ابحر بن کعب، که لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عریان نهاد. بعدا دستانش مثل دو چوب خشک، خشکید.(4) اما

نمی‏توان به صحت آنها اطمینان یافت. در نقلها، گاهی قضیه انگشت و انگشتر هم آمده است و اینکه، بجدل بن سلیم انگشت را با انگشتر قطع کرد و انگشتر را به غارت برد.(5)


1) اثبات الهداة، ج 5، ص 205.

2) ناسخ التواریخ، ج 4، ص 19، به نقل از «مدینة المعاجز».

3) همچون: بحار الانوار، ج 45، ص 311، معالی السبطین، ج 2، ص 61.

4) اثبات الهداة، ج 5، ص 201.

5) عوالم (امام حسین)، ص 302.