در فرصتهای مناسب امام علی علیه السلام در مسجد کوفه «مُعْتَکِف»(1) میشد و به عبادت و راز و نیاز میپرداخت، روزها روزه و شبها به شب زندهداری میگذراند. عربی وارد مسجد شد مقداری نماز خواند که وقت افطار شد، نگاهش به امام افتاد «در حالی که او را نمیشناخت» که میخواهد افطار کند با شگفتی مشاهده کرد که مقداری آرد جو از کیسه کوچکی بیرون آورد، ابتداء آن عرب را دعوت به غذا کرد، امّا شخص عرب نپذیرفت که از آن آرد بجای غذا بخورد.
امام با آن آرد افطار کرد و کیسه آرد را کنار عمامه خود گذاشت. شخص عرب دلش بر حال و غذای او سوخت، از مسجد بیرون آمد و سراغ منزل امام حسن و امام حسین علیه السلام را گرفت، و بر سر سفره آنان نشست و مشاهدات خود را با شگفتی بیان کرد و گفت: در مسجد مردی را دیدم که دلم به حال او سوخت. پیرمردی روزهدار بود که به هنگام افطار با کمی آرد جو، گرسنگی را برطرف کرد و چیزی نداشت که از آن بخورد اگر اجازه میدهید از غذاهای این سفره مقداری برای او ببرم. حضرت امام حسن و امام حسین علیه السلام گریستند و گفتند:
اِنّهُ أبُونا أَمیرُ الْمُؤمِنینَ عَلِیٌّ، یُجاهِدُ نَفْسَهُ بِهذهِ الرِّیاضَةِ.(2)
(آن پیرمرد پدر ما حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که با نفس خود با اینگونه ریاضت کشیدن مبارزه میکند.).
1) چند روزی در مسجد چادر میزدند، روزه میگرفتند و دست از همه کارها کشیده به عبادت میپرداختند.
2) ینابیع المودة ص174.