13 / 1
الزیارة الاولى بروایة المزار الکَبیر
3330. المزار الکبیر: زِیارَةٌ اخرى فی یَومِ عاشوراءَ لِأَبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ، ومِمّا خَرَجَ مِنَ النّاحِیَةِ علیهالسلام إلى أحَدِ الأَبوابِ.(1)
قالَ: تَقِفُ عَلَیهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وتَقولُ:
السَّلامُ عَلى آدَمَ صَفوَةِ اللّهِ مِن خَلیقَتِهِ، السَّلامُ عَلى شَیثٍ وَلِیِّ اللّهِ وخِیَرَتِهِ، السَّلامُ عَلى إدریسَ القائِمِ للّهِ بِحُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلى نوحٍ المُجابِ فی دَعوَتِهِ، السَّلامُ عَلى هودٍ المَمدودِ مِنَ اللّهِ بِمَعونَتِهِ، السَّلامُ عَلى صالِحٍ الِّذی تَوَجَّهَ اللّهُ بِکَرامَتِهِ. السَّلامُ عَلى إبراهیمَ الَّذی حَباهُ اللّهُ بِخَلَّتِهِ، السَّلامُ عَلى إسماعیلَ الَّذی فَداهُ اللّهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ مِنَ جَنَّتِهِ، السَّلامُ عَلى إسحاقَ الَّذی جَعَلَ اللّهُ النُّبُوَّةَ فی ذُرِّیَّتِهِ.
السَّلامُ عَلى یَعقوبَ الَّذی رَدَّ اللّهُ عَلَیهِ بَصَرَهُ بِرَحمَتِهِ، السَّلامُ عَلى یوسُفَ الَّذی نَجّاهُ اللّهُ مِنَ الجُبِّ(2) بِعَظَمَتِهِ.
13 / 1
زیارت نخست، به روایت «المزار الکبیر»
3330. المزار الکبیر: زیارت دیگرى در روز عاشورا براى امام حسین که درودهاى خدا بر او باد، از ناحیه مقدّسه به دست یکى از بابها(3) رسیده است که در آن، آمدهاست: «نزد سر او که درود خدا بر او باد مىایستى و مىگویى:
سلام بر آدم، برگزیده خدا از میان آفریدگانش!
سلام بر شیث، ولىّ و برگرفته خدا! سلام بر ادریس، قیام کننده با حجّت خدا براى او!
سلام بر نوح مستجاب الدعوه!
سلام بر هود، کمک گرفته از خدا!
سلام بر صالح، گرامى داشته شده از سوى خدا!
سلام بر ابراهیم که خداوند، او را دوست خود قرار داد!
سلام بر اسماعیل که خداوند، ذبحى بزرگ را از بهشتش، جانْفداى او کرد!
سلام بر اسحاق که خدا نبوّت را در نسل او قرار داد!
سلام بر یعقوب که خداوند، بینایىاش را با رحمتش، به او باز گردانْد!
السَّلامُ عَلى موسَى الَّذی فَلَقَ اللّهُ البَحرَ لَهُ بِقُدرَتِهِ، السَّلامُ عَلى هارونَ الَّذی خَصَّهُ اللّهُ بِنُبُوَّتِهِ، السَّلامُ عَلى شُعَیبٍ الَّذی نَصَرَهُ اللّهُ عَلى امَّتِهِ.
السَّلامُ عَلى داوودَ الَّذی تابَ اللّهُ عَلَیهِ مِن خَطیئَتِهِ، السَّلامُ عَلى سُلَیمانَ الَّذی ذَلَّت لَهُ الجِنُّ بِعِزَّتِهِ.
السَّلامُ عَلى أیّوبَ الَّذی شَفاهُ اللّهُ مِن عِلَّتِهِ، السَّلامُ عَلى یونُسُ الَّذی أنجَزَ اللّهُ لَهُ مَضمونَ عِدَتِهِ.
السَّلامُ عَلى عُزَیرٍ الَّذی أحیاهُ اللّهُ بَعدَ مَیتَتِهِ، السَّلامُ عَلى زَکَرِیَّا الصّابِرِ فی مِحنَتِهِ.
السَّلامُ عَلى یَحیَى الَّذی أزلَفَهُ(4) اللّهُ بِشَهادَتِهِ، السَّلامُ عَلى عیسى روحِ اللّهِ وکَلِمَتِهِ.
السَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللّهِ وصَفوَتِهِ، السَّلامُ عَلى أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ المَخصوصِ بِاخُوَّتِهِ.
السَّلامُ عَلى فاطِمَةَ الزَّهراءِ ابنَتِهِ، السَّلامُ عَلى أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ وَصِیِّ أبیهِ وخَلیفَتِهِ.
السَّلامُ عَلَى الحُسَینِ الَّذی سَمَحَت نَفسُهُ بِمُهجَتِهِ، السَّلامُ عَلى مَن أطاعَ اللّهَ فی سِرِّهِ وعَلانِیَتِهِ، السَّلامُ عَلى مَن جُعِلَ الشِّفاءُ فی تُربَتِهِ، السَّلامُ عَلى مَنِ الإِجابَةُ تَحتَ قُبَّتِهِ، السَّلامُ عَلى مَنِ الأَئِمَّةُ مِن ذُرِّیَّتِهِ، السَّلامُ عَلَى ابنِ خاتَمِ الأَنبِیاءِ، السَّلامُ عَلَى ابنِ سَیِّدِ الأَوصِیاءِ، السَّلامُ عَلَى ابنِ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، السَّلامُ عَلَى ابنِ خَدیجَةَ الکُبرى، السَّلامُ عَلَى ابنِ سِدرَةِ المُنتَهى(5)، السَّلامُ
سلام بر یوسف که خداوند، او را با بزرگى خود از چاه، نجات بخشید!
سلام بر موسى که خداوند، دریا را با قدرتش براى او شکافت!
سلام بر هارون که خداوند، به پیامبرى، ویژهاش ساخت!
سلام بر شُعَیب که خداوند، او را بر امّتش غلبه داد!
سلام بر داوود که خداوند، از خطایش گذشت!
سلام بر سلیمان که خداوند، جن را با عزّت خویش، رام او کرد!
سلام بر ایّوب که خداوند، او را از درد، شفا بخشید!
سلام بر یونس که خداوند، وعده ضمانت شدهاش را برایش محقّق ساخت!
سلام بر عُزَیر که خداوند، او را پس از مرگش زنده کرد!
سلام بر زکریّاى شکیبا در گرفتارىاش!
سلام بر یحیى که خداوند، با شهادتش او را به خود، نزدیک کرد!
سلام بر عیسى، روح خدا و کلمه او!
سلام بر محمّد، حبیب خدا و برگزیده او! سلام بر امیر مؤمنان، على بن ابى طالب، تنها برادر او! سلام بر فاطمه زهرا، دختر او!
سلام بر ابو محمّد، حسن، وصىّ پدر و جانشینش!
سلام بر حسین که بىدریغ و بزرگوارانه، خون خود را نثار کرد! سلام بر آن که خداوند را در نهان و آشکار خویش، اطاعت کرد! سلام بر کسى که شفا را در تربتش قرار دادند! سلام بر کسى که اجابت دعا، زیر گنبد اوست! سلام بر امامان از نسل او!
سلام بر فرزند خاتم پیامبران! سلام بر فرزند سَرور وصیّان! سلام بر فرزند فاطمه زهرا!
سلام بر فرزند خدیجه کبرا! سلام بر فرزند سِدرَةُ المُنتَهى!(6)
عَلَى ابنِ جَنَّةِ المَأوى، السَّلامُ عَلَى ابنِ زَمزَمَ وَالصَّفا، السَّلامُ عَلَى المُرَمَّلِ(7) بِالدِّماءِ، السَّلامُ عَلى مَهتوکِ الخِباءِ، السَّلامُ عَلى خامِسِ أصحابِ أهلِ الکِساءِ، السَّلامُ عَلى غَریبِ الغُرَباءِ، السَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَداءِ، السَّلامُ عَلى قَتیلِ الأَدعِیاءِ، السَّلامُ عَلى ساکِنِ کَربَلاءَ.
السَّلامُ عَلى مَن بَکَتهُ مَلائِکَةُ السَّماءِ، السَّلامُ عَلى مَن ذُرِّیَّتُهُ الأَزکِیاءُ، السَّلامُ عَلى یَعسوبِ(8) الدّینِ، السَّلامُ عَلى مَنازِلِ البَراهینِ، السَّلامُ عَلَى الأَئِمَّةِ السّاداتِ، السَّلامُ عَلَى الجُیوبِ(9) المُضَرَّجاتِ. السَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ، السَّلامُ عَلَى النُّفوسِ المُصطَلَماتِ(10)، السَّلامُ عَلَى الأَرواحِ المُختَلَساتِ، السَّلامُ عَلَى الأَجسادِ العارِیاتِ، السَّلامُ عَلَى الجُسومِ الشّاحِباتِ، السَّلامُ عَلَى الدِّماءِ السّائِلاتِ، السَّلامُ عَلَى الأَعضاءِ المُقَطَّعاتِ، السَّلامُ عَلَى الرُّؤوسِ المُشالاتِ، السَّلامُ عَلَى النِّسوَةِ البارِزاتِ.
السَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ العالَمینَ، السَّلامُ عَلَیکَ وعَلى آبائِکَ الطّاهِرینَ، السَّلامُ عَلَیکَ وعَلى أبنائِکَ المُستَشهَدینَ، السَّلامُ عَلَیکَ وعَلى ذُرِّیَّتِکَ النّاصِرینَ، السَّلامُ عَلَیکَ وعَلَى المَلائِکَةِ المُضاجِعینَ.
السَّلامُ عَلَى القَتیلِ المَظلومِ، السَّلامُ عَلى أخیهِ المَسمومِ، السَّلامُ عَلى عَلِیٍّ الکَبیرِ، السَّلامُ عَلَى الرَّضیعِ الصَّغیرِ. السَّلامُ عَلَى الأَبدانِ السَّلیبَةِ، السَّلامُ عَلَى العِترَةِ القَریبَةِ، السَّلامُ عَلَى المُجَدَّلَینَ(11) فِی الفَلَواتِ، السَّلامُ عَلَى
سلام بر فرزند جَنّة المَأوى! سلام بر فرزند زمزم و صفا! سلام بر آن که در خون خود غلتیده و خیمهاش دریده شده! سلام بر پنجمین تن از اصحاب کَساء! سلام بر غریب غریبان! سلام بر شهید شهیدان! سلام بر کشته حرامیان! سلام بر ساکن کربلا!
سلام بر آن که فرشتگان آسمان، بر او مىگِریند! سلام بر کسى که نسلش پاکان اند! سلام بر سالار دین! سلام بر جایگاه بُرهانها! سلام بر امامان سَرور! سلام بر گریبانهاى خونآلود! سلام بر لبهاى خشکیده! سلام بر نفسهاى بُریده! سلام بر روحهاى از بدنْ برون رفته! سلام بر پیکرهاى برهنه! سلام بر بدنهاى رنگپریده! سلام بر خونهاى ریخته شده و روان! سلام بر اندامهاى قطعه قطعه شده! سلام بر سرهاى بالاى نیزه رفته! سلام بر زنانِ از پرده بیرون دویده!
سلام بر حجّت خداى جهانیان! سلام بر تو و بر پدران پاکت! سلام بر تو و بر پسران شهیدت! سلام بر تو و بر فرزندان یاریگرت! سلام بر تو و بر فرشتگان همبالینت!
سلام بر کُشته ستم! سلام بر برادر کشته به سَمّت! سلام بر على اکبر! سلام بر شیرخوار خُرد! سلام بر پیکرهاى برهنه شده! سلام بر خاندان نزدیک [و خویشاوند]! سلام بر افتادگان در دشتها! سلام بر بیرون آورده شدگان از وطنها!
النّازِحینَ عَنِ الأَوطانِ، السَّلامُ عَلَى المَدفونینَ بِلا أکفانٍ، السَّلامُ عَلَى الرُّؤوسِ المُفَرَّقَةِ عَنِ الأَبدانِ، السَّلامُ عَلَى المُحتَسِبِ الصّابِرِ، السَّلامُ عَلَى المَظلومِ بِلا ناصِرٍ.
السَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّربَةِ الزّاکِیَةِ، السَّلامُ عَلى صاحِبِ القُبَّةِ السّامِیَةِ، السَّلامُ عَلى مَن طَهَّرَهُ الجَلیلُ، السَّلامُ عَلى مَنِ افتَخَرَ بِهَ جَبرَئیلُ، السَّلامُ عَلى مَن ناغاهُ(12) فِی المَهدِ میکائیلُ.
السَّلامُ عَلى مَن نُکِثَت ذِمَّتُهُ، السَّلامُ عَلى مَن هُتِکَت حُرمَتُهُ، السَّلامُ عَلى مَن اریقَ بِالظُّلمِ دَمُهُ، السَّلامُ عَلَى المُغَسَّلِ بِدَمِ الجِراحِ، السَّلامُ عَلَى المُجَرَّعِ بِکَأساتِ الرِّماحِ، السَّلامُ عَلَى المُضامِ المُستَباحِ، السَّلامُ عَلَى المَهجورِ فِی الوَرى، السَّلامُ عَلى مَن تَوَلّى دَفنَهُ أهلُ القُرى، السَّلامُ عَلَى المَقطوعِ الوَتینِ(13)، السَّلامُ عَلَى المُحامی بِلا مُعینٍ.
السَّلامُ عَلَى الشَّیبِ الخَضیبِ، السَّلامُ عَلَى الخَدِّ التَّریبِ، السَّلامُ عَلَى البَدَنِ السَّلیبِ، السَّلامُ عَلَى الثَّغرِ المَقروعِ بِالقَضیبِ، السَّلامُ عَلَى الوَدَجِ(14) المَقطوعِ(15)، السَّلامُ عَلَى الرَّأسِ المَرفوعِ، السَّلامُ عَلَى الأَجسامِ العارِیَةِ فِی الفَلَواتِ تَنهَشُهَا الذِّئابُ العادِیاتُ، وتَختَلِفُ إلَیهَا السِّباعُ الضّارِیاتُ.
السَّلامُ عَلَیکَ یا مَولایَ، وعَلَى المَلائِکَةِ المَرفوفینَ حَولَ قُبَّتِکَ، الحافّینَ بِتُربَتِکَ، الطّائِفینَ بِعَرصَتِکَ، الوارِدینَ لِزِیارَتِکَ، السَّلامُ عَلَیکَ فَإِنّی قَصَدتُ إلَیکَ ورَجَوتُ الفَوزَ لَدَیکَ.
سلام بر به خاک سپرده شدگان بدون کفن! سلام بر سرهاى بُریده از بدن! سلام بر شکیبا در راه خدا و به حساب او! سلام بر مظلوم بىیاور!
سلام بر ساکن خاک پاک! سلام بر داراى گنبد والا! سلام بر آن که [خداى] جلیل، او را پاک کرده! سلام بر مایه افتخار جبرئیل! سلام بر همبازى میکائیل در گاهواره!
سلام بر کسى که پیمانش را شکستند! سلام بر کسى که حُرمتش را هتک کردند! سلام بر کسى که خونش را ستمکارانه ریختند! سلام بر شسته شده به خونِ زخم! سلام بر نوشیده از کاسه نیزهها! سلام بر ستمدیده حق بُرده شدهاى که حقّش را حلال شمردند! سلام بر مهجور شده میان مردم! سلام بر آن که روستانشینان، عهدهدار به خاک سپردنش شدند! سلام بر آن که رگ قلبش بُریده شده! سلام بر حمایتگر بدون یاور!
سلام بر موى سپیدِ خضاب شده [با خون]! سلام بر گونه خاک آلوده! سلام بر بدن برهنه شده! سلام بر دندانِ با چوبْ نواخته شده! سلام بر رگِ گردنِ بُریده! سلام بر سرِ بالا رفته [بر نیزه]! سلام بر پیکرهاى برهنه و خوراک گرگهاى درنده بیابان شده و جایگاه آمد و شدِ دیگر حیوانات درنده گشته!
سلام بر تو اى مولاى من و بر فرشتگان صف کشیده در پیرامون قُبّهات که گرداگرد تربتت را گرفتهاند، در حیاط تو طواف مىکنند و به زیارتت آمدهاند! سلام بر تو که من، آهنگ تو کردهام و رستگارى نزد تو را امید مىبرم!
السَّلامُ عَلَیکَ سَلامَ العارِفِ بِحُرمَتِکَ، المُخلِصِ فی وِلایَتِکَ، المُتَقَرِّبِ إلَى اللّهِ بِمَحَبَّتِکَ، البَریءِ مِن أعدائِکَ، سَلامَ مَن قَلبُهُ بِمُصابِکَ مَقروحٌ، ودَمعُهُ عِندَ ذِکرِکَ مَسفوحٌ، سَلامَ المَفجوعِ المَحزونِ، الوالِهِ(16) المُستَکینِ. سَلامَ مَن لَو کانَ مَعَکَ بِالطُّفوفِ لَوَقاکَ بِنَفسِهِ حَدَّ السُّیوفِ، وبَذَلَ حُشاشَتَهُ(17) دونَکَ لِلحُتوفِ(18)، وجاهَدَ بَینَ یَدَیکَ، ونَصَرَکَ عَلى مَن بَغى عَلَیکَ، وفَداکَ بِروحِهِ وجَسَدِهِ ومالِهِ ووَلَدِهِ، وروحُهُ لِروحِکَ فِداءٌ، و أهلُهُ لِأَهلِکَ وِقاءٌ.
فَلَئِن أخَّرَتنِی الدُّهورُ، وعاقَنی عَن نَصرِکَ المَقدورُ، ولَم أکُن لِمَن حارَبَکَ مُحارِبا، ولِمَن نَصَبَ لَکَ العَداوَةَ مُناصِبا، فَلَأَندُبَنَّکَ صَباحا ومَساءً، ولَأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّموعِ دَما، حَسرَةً عَلَیکَ وتَأَسُّفا عَلى ما دَهاکَ وتَلَهُّفا، حَتّى أموتَ بِلَوعَةِ المُصابِ وغُصَّةِ الاکتِیابِ.
أشهَدُ أنَّکَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ وآتَیتَ الزَّکاةَ، و أمَرتَ بِالمَعروفِ ونَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ وَالعُدوانِ، و أطَعتَ اللّهَ وما عَصَیتَهُ، وتَمَسَّکتَ بِهِ وبِحَبلِهِ فَأَرضَیتَهُ وخَشیتَهُ، وراقَبتَهُ وَاستَجَبتَهُ، وسَنَنتَ السُّنَنَ، و أطفَأتَ الفِتَنَ، ودَعَوتَ إلَى الرَّشادِ، و أوضَحتَ سُبُلَ السَّدادِ، وجاهَدتَ فِی اللّهِ حَقَّ الجِهادِ.
وکُنتَ للّهِ طائِعا، ولِجَدِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ تابِعا، ولِقَولِ أبیکَ سامِعا، وإلى وَصِیَّةِ أخیکَ مُسارِعا، ولِعِمادِ الدّینِ رافِعا، ولِلطُّغیانِ قامِعا، ولِلطُّغاةِ مُقارِعا، ولِلُامَّةِ ناصِحا. وفی غَمَراتِ المَوتِ سابِحا، ولِلفُسّاقِ مُکافِحا، وبِحُجَجِ اللّهِ قائِما، ولِلإِسلامِ وَالمُسلِمینَ راحِما، ولِلحَقِّ ناصِرا،
سلام بر تو؛ سلام عارف به حُرمتت، خالص در ولایتت، تقرّبْ جوینده به خدا با محبّتت، و بیزار از دشمنانت! سلام کسى که دلش به مصیبت تو، زخمدار، و اشکش به گاه یاد تو، جارى است! سلام فاجعه دیده اندوهگین، سرگردان و در هم شکسته! سلام کسى که اگر با تو در طَف (کربلا) بود، تو را با جانش از تیزىِ شمشیرها، نگاه مىداشت و جانش را سپر تو مىنمود و پیش رویت مىجنگید و بر سرکشان بر تو، یارىات مىداد و تن و جان و مال و فرزندش را فدایت مىکرد! جانش فداى جان تو و خاندانش سپرِ حفظ خاندان تو باد!
اکنون که روزگار، مرا عقب آورده و تقدیر، مرا از یارى تو باز داشته است و نبودهام تا با جنگجویان با تو بجنگم و در برابر برافرازندگان پرچم دشمنى با تو، بِایستم، پس هر صبح و شام، بر تو مىنالم و به جاى اشک، از دیده، خون مىافشانم، از سرِ حسرت و تأسّف بر تو، و دریغ و افسوس بر گرفتارىهایى که به تو رسیده، تا آن گاه که از سوز مصیبتت و غم فقدانت بمیرم.
گواهى مىدهم که تو، نماز را به جاى آوردى و زکات پرداختى، و امر به معروف و نهى از تجاوز و زشتکارى کردى، و خدا را پیروى کردى و سرپیچى ننمودى، و به او و به ریسمانش چنگ زدى، و او را خشنود ساختى؛ و از او ترسیدى، و او را در نظر داشتى، و [دعوت] او را اجابت کردى، سنّتها را پایه نهادى، و فتنهها را خاموش کردى، و به رشد، فرا خواندى، و راههاى استوار را روشن نمودى و در راه خدا، آن گونه که باید، جهاد کردى.
خدا را مطیع، و جدّت محمّد صلى الله علیه و آله را پیرو، و پدرت را گوش به فرمان، و به وصیّت برادرت، شتابان بودى. پایه دین را برافرازنده، و طغیان را براندازنده، و طاغوتها را کوبنده، و امّت را نصیحت کننده بودى، و در دریاى مرگ، شنا کننده، با فاسقان، رو در رو شونده، حجّتهاى خدا را بر پا دارنده، و اسلام و مسلمانان را مهربان، و حق را یاور بودى. هنگام بلا، شکیبا، و دین را پاسدار، و قلمرو آن را مرزبان، و آیینش را پشتیبان بودى.
وعِندَ البَلاءِ صابِرا، ولِلدّینِ کالِئا(19)، وعَن حَوزَتِهِ مُرامِیا، وعَن شَریعَتِهِ مُحامِیا(20)
تَحوطُ الهُدى وتَنصُرُهُ، وتَبسُطُ العَدلَ وتَنشُرُهُ، وتَنصُرُ الدّینَ وتُظهِرُهُ، وتَکُفُّ العابِثَ وتَزجُرُهُ، وتَأخُذُ لِلدَّنِیِّ مِنَ الشَّریفِ، وتُساوی فِی الحُکمِ بَینَ القَوِیِّ وَالضَّعیفِ.
کُنتَ رَبیعَ الأَیتامِ، وعِصمَةَ الأَنامِ، وعِزَّ الإِسلامِ، ومَعدِنَ الأَحکامِ، وحَلیفَ الإِنعامِ، سالِکا طَرائِقَ جَدِّکَ و أبیکَ، مُشَبَّها فِی الوَصِیَّةِ لِأَخیکَ، وَفِیَّ الذِّمَمِ(21)، رَضِیَّ الشِّیَمِ(22)، ظاهِرَ الکَرَمِ، مُتَهَجِّدا فِی الظُّلَمِ، قَویمَ الطَّرائِقِ، کَریمَ الخَلائِقِ، عَظیمَ السَّوابِقِ، شَریفَ النَّسَبِ، مُنیفَ الحَسَبِ، رَفیعَ الرُّتَبِ، کَثیرَ المَناقِبِ، مَحمودَ الضَّرائِبِ، جَزیلَ المَواهِبِ، حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ، جَوادٌ علیمٌ شَدیدٌ، إمامٌ شَهیدٌ، أوّاهٌ(23) مُنیبٌ، حَبیبٌ مَهیبٌ.
کُنتَ لِلرَّسولِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ وَلَدا، ولِلقُرآنِ مُنقِذا، ولِلُامَّةِ عَضُدا، وفِی الطّاعَةِ مُجتَهِدا، حافِظا لِلعَهدِ وَالمیثاقِ، ناکِبا(24) عَن سُبُلِ الفُسّاقِ، باذِلًا لِلمَجهودِ، طَویلَ الرُّکوعِ وَالسُّجودِ.
زاهِدا فِی الدُّنیا زُهدَ الرّاحِلِ عَنها، ناظِرا إلَیها بِعَینِ المُستَوحِشینَ مِنها، آمالُکَ عَنها مَکفوفَةٌ، وهِمَّتُکَ عَن زینَتِها مَصروفَةٌ، و ألحاظُکَ عَن بَهجَتِها
گِرد هدایت را گرفته و یارىاش مىکردى، عدالت را گسترش داده، منتشر مىکردى، و دین را یارى و آشکار مىنمودى، بیهودهکار را باز مىداشتى و نهى مىکردى، و حقّ فرودست را از فرادست، مىستاندى، و میان نیرومند و ناتوان، یکسان حکم مىراندى.
تو، بهار یتیمان، و دستاویز مردمان، و عزّت اسلام، و معدن احکام، و هماره نعمتبخش، و پوینده راههاى جدّت و پدرت بودى، و مانند برادرت در وصیّت [به امامت]، به پیمانها وفادار بودى، و با خوىهاى پسندیده و کرامت آشکار، شبزندهدار در دل تاریکىها بودى. با روشهاى استوار و طبعى کریمانه و سابقههایى سِتُرگ، از تبارى شریف و خاندانى والا، بلندمرتبه، پُرفضیلت، نیکوسرشت، با بخششهایى فراوان، بردبار، رهیافته، بخشنده، دانا، باصلابت، امام شهید، گریان و بازگردنده [به خدا]، محبوب و باهیبت بودى.
تو فرزند پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، و رهایى دهنده قرآن، و بازوى مردمان، و کوشنده در اطاعت فرمان، و حافظ عهد و پیمان، و کنارهگیر از راههاى فاسقان، و بذل کننده همه توان، و طول دهنده رکوع و سجود بودى.
به دنیا، بىرغبت بودى، همچون بىرغبتى کوچ کننده از آن و در نگرنده به دنیا، با چشم بیمناکان از آن. آرزوهایت از آن، برچیده، و همّتت از زیور آن، چرخیده، و نگاههایت از زیبایى آن، کنار کشیده، و رغبتت به آخرت، شناخته شده بود.
مَطروفَةٌ، ورَغبَتُکَ فِی الآخِرَةِ مَعروفَةٌ. حَتّى إذَا الجَورُ مَدَّ باعَهُ، و أسفَرَ الظُّلمُ قِناعَهُ، ودَعَا الغَیُّ أتباعَهُ، و أنتَ فی حَرَمِ جَدِّکَ قاطِنٌ، ولِلظّالِمینَ مُبایِنٌ، جَلیسُ البَیتِ وَالمِحرابِ، مُعتَزِلٌ عَنِ اللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ، تُنکِرُ المُنکَرَ بِقَلبِکَ ولِسانِکَ عَلى قَدرِ طاقَتِکَ وإمکانِکَ. ثُمَّ اقتَضاکَ العِلمُ لِلإِنکارِ، ولَزِمَکَ أن تُجاهِدَ الفُجّارَ، فَسِرتَ فی أولادِکَ و أهالیکَ، وشیعَتِکَ ومَوالیکَ، وصَدَعتَ بِالحَقِّ وَالبَیِّنَةِ، ودَعَوتَ إلَى اللّهِ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ، و أمَرتَ بِإِقامَةِ الحُدودِ، وَالطّاعَةِ لِلمَعبودِ، ونَهَیتَ عَنِ الخَبائِثِ وَالطُّغیانِ، وواجَهوکَ بِالظُّلمِ وَالعُدوانِ.
فَجاهَدتَهُم بَعدَ الإِیعاظِ لَهُم، وتَأکیدِ الحُجَّةِ عَلَیهِم، فَنَکَثوا ذِمامَکَ وبَیعَتَکَ، و أسخَطوا رَبَّکَ وَجَدَّکَ، وَبَدؤوکَ بِالحَربِ، فَثَبَتَّ لِلطَّعنِ وَالضَّربِ، وطَحَنتَ جُنودَ الفُجّارِ، وَاقتَحَمتَ قَسطَلَ الغُبارِ، مُجالِدا بِذِی الفَقارِ، کَأَنَّکَ عَلِیٌّ المُختارُ.
فَلَمّا رَأَوکَ ثابِتَ الجَأشِ، غَیرَ خائِفٍ ولا خاشٍ، نَصَبوا لَکَ غَوائِلَ(25) مَکرِهِم، وقاتَلوکَ بِکَیدِهِم وشَرِّهِم، و أمَرَ اللَّعینُ جُنودَهُ فَمَنَعوکَ الماءَ ووُرودَهُ، وناجَزوکَ القِتالَ، وعاجَلوکَ النِّزالَ، ورَشَقوکَ بِالسِّهامِ وَالنِّبالِ، وبَسَطوا إلَیکَ أکُفَّ الاصطِلامِ(26)، ولَم یَرعَوا لَکَ ذِماما، ولا رَاقَبوا فیکَ أثاما فی قَتلِهِم أولِیاءَکَ ونَهبِهِم رِحالَکَ، أنتَ مُقَدَّمٌ فِی الهَبَواتِ(27)، ومُحتَمِلٌ لِلأَذِیّاتِ، وقَد عَجِبَت مِن صَبرِکَ مَلائِکَةُ السَّماواتِ.
تا ستم، دست خود را دراز کرد و ظلم، نقاب خود را باز کرد و گمراهى، پیروانش را فرا خواند، در حالى که تو در حرم جدّت [مدینه] ساکن بودى، از ستمکاران، جدا شدى و با خانه و محراب، همنشین گشتى، و از لذّتها و شهوتها، بر کنار بودى. منکَر را با دل و زبانت، به اندازه تاب و توانت، انکار مىکردى و سپس، علمت، مقتضىِ انکار گشت و جهاد با کافران، بر تو لازم شد و تو با فرزندان، خاندان و پیروان و وابستگانت، حرکت کردى و حقیقت و برهان روشن را فراز آوردى و با حکمت و اندرز نیکو، به سوى خدا، فرا خواندى و به اجراى حدود شرعى و اطاعت از معبودِ هستى، فرمان دادى و از پلیدىها و طغیان، باز داشتى و آنان، با ستم و تجاوز، با تو رویارو شدند و تو، پس از اندرز دادن و تأکید حجّتهابراى ایشان، با آنان جهاد کردى، و آنان، پیمان و بیعت با تو را شکستند و پروردگار و جدّت را خشمگین کردند و به جنگ، آغازیدند، و تو در برابر ضربِ نیزه و شمشیر، پایدارى کردى و لشکر فاجران را در هم شکستى و در غبار جنگ، فرو رفتى و با شمشیر ذو الفقار، قهرمانانه جنگیدى، گویى که علىِ برگزیده، تویى.
و هنگامى که تو را استوارْدل و بدون ترس و واهمه دیدند، نیرنگهاى نابود کنندهشان را بر تو بر افراشتند و با مکر و شرارت، با تو جنگیدند و [عمر بن سعد] لعین، سربازانش را فرمان داد تا تو را از آب و ورود به آن، باز دارند و به کارزار با تو، شتاب کردند و به جنگ با تو، اقدام نمودند و تو را هدف تیر و سنگ خود، قرار دادند و دستِ نابودى به سوى تو گشودند و پیمان تو را رعایت ننمودند و کیفر کُشتن دوستان تو و غارت کاروان تو را نادیده گرفتند. تو در غبار [جنگ]، پیش آمدى و آزارها را به جان خریدى و با شکیبایىات، فرشتگان آسمانها را به شگفت آوردى.
و أحدَقوا بِکَ مِن کُلِّ الجِهاتِ، و أثخَنوکَ بِالجِراحِ، وحالوا بَینَکَ وبَینَ الرَّواحِ، ولَم یَبقَ لَکَ ناصِرٌ، و أنتَ مُحتَسِبٌ صابِرٌ، تَذُبُّ عَن نِسوَتِکَ و أولادِکَ. حَتّى نَکَسوکَ عَن جَوادِکَ، فَهَوَیتَ إلَى الأَرضِ جَریحا، تَطَؤُکَ الخُیولُ بِحَوافِرِها، وتَعلوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها(28)، قَد رَشَحَ لِلمَوتِ جَبینُکَ، وَاختَلَفَت بِالانقِباضِ وَالانبِساطِ شِمالُکَ ویَمینُکَ، تُدیرُ طَرفا خَفِیّا إلى رَحلِکَ وبَیتِکَ، وقَد شُغِلتَ بِنَفسِکَ عَن وَلَدِکَ و أهلِکَ، و أسرَعَ فَرَسُکَ شارِدا، وإلى خِیامِکَ قاصِدا، مُحَمحِما باکِیا.
فَلَمّا رَأَینَ النِّساءُ جَوادَکَ مَخزِیّا(29)، ونَظَرنَ سَرجَکَ عَلَیهِ مَلوِیّا، بَرَزنَ مِنَ الخُدورِ، ناشِراتِ الشُّعورِ، عَلَى الخُدودِ لاطِماتٍ، لِلوُجوهِ(30) سافِراتٍ، وبِالعَویلِ داعِیاتٍ، وبَعدَ العِزِّ مُذَلَّلاتٍ، وإلى مَصرَعِکَ مُبادِراتٍ.
وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلى صَدرِکَ، مولِغٌ سَیفَهُ عَلى نَحرِکَ، قابِضٌ عَلى شَیبَتِکَ بِیَدِهِ، ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ(31)، قَد سَکَنَت حَواسُّکَ، وخَفِیَت أنفاسُکَ، ورُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُکَ، وسُبِیَ أهلُکَ کَالعَبیدِ، وصُفِّدوا(32) فِی الحَدیدِ، فَوقَ أقتابِ المَطِیّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ، یُساقونَ فِی البَراری وَالفَلَواتِ، أیدیهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ، یُطافُ بِهِم فِی الأَسواقِ.
فَالوَیلُ لِلعُصاةِ الفُسّاقِ، لَقَد قَتَلوا بِقَتلِکَ الإِسلامَ، وعَطَّلُوا الصَّلاةَ وَالصِّیامَ، ونَقَضُوا السُّنَنَ وَالأَحکامَ، وهَدَموا قَواعِدَ الإِیمانِ، وحَرَّفوا آیاتِ القُرآنِ،
دشمنانت، از همه سو، گِردت را فرا گرفتند و با زخمهاى کارى، تو را زمینگیر کردند و تو را از حرکت کردن، باز داشتند و یاورى براى تو نمانْد و تو براى رضاى خدا، شکیبا بودى. از زنان و فرزندانت دفاع مىکردى تا آن که تو را از اسبت، به زیر کشیدند و زخمى و خونین، به زمین افتادى و اسبها، تو را زیر سُمهایشان گرفتند و طاغیان، با شمشیرهاى بُرّان، بر سرت ریختند و عَرَق مرگ، بر پیشانىات نشست و چپ و راست پیکرت، منقبض و منبسط مىشد و نیمنگاهى از زیر چشم، به چادرها و سَرایت داشتى و [دردهایت] تو را به خود، نه فرزندان و خانوادهات، مشغول کرد و اسبت به شتاب گریخت و با شیهه و زارى، آهنگ خیمههایت را کرد.
هنگامى که زنان، اسبت را خوار و پریشان، و زین تو را بر آن، واژگون دیدند، از پرده بیرون آمدند، موهایشان را پریشان کردند و بر گونههاى خود زدند، صورتهاى خود را گشودند و ناله، سر دادند و پس از عزّت، خوار شدند و به سوى قتلگاهت شتافتند.
و شمر، بر سینهات نشسته، شمشیرش را در گودى گلویت فرو برد، محاسن سپیدت را به دستش گرفت و با شمشیر هندى خود، تو را ذبح کرد. حواسّ تو، آرام گرفت و نَفَسهایت، آهسته گشت، و سرت به بالاى نیزه رفت، و خاندانت را مانند بندگان به اسارت گرفته، غل و زنجیر کردهاند و بر پشت شتران [بدون جهاز] نشاندند و آفتاب سوزان نیمروز، چهرههایشان را سوزاند و در صحراها و دشتها، رانده شدند، در حالى که دستهایشان را به گردن، بسته بودند و آنها را در بازارها مىچرخاندند.
پس واى بر عاصیان فاسق! با کشتن تو، اسلام را کُشتند و نماز و روزه را تعطیل کردند و سنّتها و احکام را زیر پا گذاشتند و پایههاى ایمان را منهدم کردند و آیههاى قرآن را تحریف کردند و در تجاوز و سرکشى، فرو رفتند.
وهَملَجوا(33) فِی البَغیِ وَالعُدوانِ.
لَقَد أصبَحَ رَسولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ مَوتورا، وعادَ کِتابُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مَهجورا، وغودِرَ الحَقُّ إذ قُهِرتَ مَقهورا، وفُقِدَ بِفَقدِکَ التَّکبیرُ وَالتَّهلیلُ، وَالتَّحریمُ وَالتَّحلیلُ، وَالتَّنزیلُ وَالتَّأویلُ، وظَهَرَ بَعدَکَ التَّغییرُ وَالتَّبدیلُ، وَالإِلحادُ وَالتَّعطیلُ، وَالأَهواءُ وَالأَضالیلُ، وَالفِتَنُ وَالأَباطیلُ.
فَقامَ ناعیکَ عِندَ قَبرِ جَدِّکَ الرَّسولِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ، فَنَعاکَ إلَیهِ بِالدَّمعِ الهَطولِ قائِلًا: یا رَسولَ اللّهِ قُتِلَ سِبطُکَ وفَتاکَ، وَاستُبیحَ أهلُکَ وحِماکَ، وسُبِیَت بَعدَکَ ذَراریکَ، ووَقَعَ المَحذورُ بِعِترَتِکَ وذَویکَ، فَانزَعَجَ الرَّسولُ وبَکى قَلبُهُ المَهولُ، وعَزّاهُ بِکَ المَلائِکَةُ وَالأَنبِیاءُ، وفُجِعَت بِکَ امُّکَ الزَّهراءُ.
وَاختَلَفَت جُنودُ المَلائِکَةِ المُقَرَّبینَ تُعَزّی أباکَ أمیرَ المُؤمِنینَ، واقیمَت لَکَ المَآتِمُ فی أعلى عِلِّیّینَ، ولَطَمَت عَلَیکَ الحورُ العینُ، وبَکَتِ السَّماءُ وسُکّانُها، وَالجِنانُ وخُزّانُها، وَالهِضابُ و أقطارُها، وَالأَرضُ و أقطارُها، وَالبِحارُ وحیتانُها، ومَکَّةُ وبُنیانُها، وَالجِنانُ ووِلدانُها، وَالبَیتُ وَالمَقامُ، وَالمَشعَرُ الحَرامُ، وَالحِلُّ وَالإِحرامُ.
اللّهُمَّ فَبِحُرمَةِ هذَا المَکانِ المُنیفِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآل مُحَمَّدٍ وَاحشُرنی فی زُمرَتِهِم، و أدخِلنِی الجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِم. اللّهُمَّ فَإِنّی أتَوَسَّلُ إلَیکَ یا أسرَعَ الحاسِبینَ، ویا أکرَمَ الأَکرَمینَ، ویا أحکَمَ الحاکِمینَ، بِمُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ،
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، داغدار خونِ تاوانْ نگرفته تو شد و کتاب خداى عزوجل، مهجور گشت و به حق، خیانت شد، هنگامى که تو را مقهور سلطه خود کردند. با از دست رفتن تو، تکبیر و تهلیل و حرام و حلال و تنزیل و تأویل [قرآن]، از دست رفت و پس از تو، تغییر و دگرگونى و کفر و معطّل گذاردن [احکام الهى] و هوس و گمراهى و فتنه و باطل، آشکار شد.
خبررسان شهادتت، با چشم اشکبار، نزد قبر جدّت پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد و گفت: «اى پیامبر خدا! نوه و جوانت را کُشتند و حُرمت خاندانت را شکستند و پس از تو، فرزندانت را به اسارت بردند و آنچه مىترسیدى، بر خاندان و خویشانت فرود آمد»، و پیامبر صلى الله علیه و آله، دلش پریشان و ترسان و گریان شد و فرشتگان و پیامبران، او را به شهادت تو، تسلیت دادند و مادرت زهرا، به تو داغدار گشت.
فرشتگان مقرّب، دسته دسته مىآمدند و مىرفتند و پدرت امیر مؤمنان را تسلیت مىدادند و در اعلى عِلّیّین (بالاترین جایگاه قُرب بهشت)، مجلس سوگوارىِ تو بر پا شد و حوریان بهشتى، بر مصیبت تو، به صورت خود زدند و آسمان و ساکنانش، بهشت و خزانهدارانش، کوههاى گسترده و دامنههایش، زمین و کرانههایش، دریاها و ماهیانش، مکّه و پایههاى آن (کعبه)، بهشت و جوانانش، کعبه و مقام [ابراهیم]، و مشعر الحرام و حرم و غیر حرم، بر تو گریستند.
خدایا! به احترام این مکان والا، بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و مرا در زمره آنان، محشور کن و با شفاعت ایشان، به بهشت در آور.
خدایا! اى سریعترینِ حسابرسان، و نیز اى کریمترینِ کریمان، و حاکمترینِ حاکمان! به وسیله محمّد، خاتم پیامبران و فرستادهات به سوى همه جهانیان،
رَسولِکَ إلَى العالَمینَ أجمَعینَ، وبِأَخیهِ وَابنِ عَمِّهِ الأَنزَعِ(34) البَطینِ، العالِمِ المَکینِ، عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ، وبِفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، وبِالحَسَنِ الزَّکِیِّ عِصمَةِ المُتَّقینَ، وبِأَبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ أکرَمِ المُستَشهَدینَ، وبِأَولادِهِ المَقتولینَ، وبِعِترَتِهِ المَظلومینَ، وبِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ زَینِ العابِدینَ، وبِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ قِبلَةِ الأَوّابینَ(35)، وجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ أصدَقِ الصّادِقینَ، وموسَى بنِ جَعفَرٍ مُظهِرِ البَراهینِ، وعَلِیِّ بنِ موسى ناصِرِ الدّینِ، ومُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ قُدوَةِ المُهتَدینَ، وعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ أزهَدِ الزّاهِدینَ، وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ وارِثِ المُستَخلَفینَ، وَالحُجَّةِ عَلَى الخَلقِ أجمَعینَ، أن تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، الصّادِقینَ الأَبَرّینَ، آلِ طه ویس، و أن تَجعَلَنی فِی القِیامَةِ مِنَ الآمِنینَ المُطمَئِنّینَ، الفائِزینَ الفَرِحینَ المُستَبشِرینَ.
اللّهُمَّ اکتُبنی فِی المُسلِمینَ، و ألحِقنی بِالصّالِحینَ، وَاجعَل لی لِسانَ صِدقٍ فَی الآخِرینَ، وَانصُرنی عَلَى الباغینَ، وَاکفِنی کَیدَ الحاسِدینَ، وَاصرِف عَنّی مَکرَ الماکِرینَ، وَاقبِض عَنّی أیدِیَ الظّالِمینَ، وَاجمَع بَینی وبَینَ السّادَةِ المَیامینِ فی أعلا عِلِّیّینَ، مَعَ الَّذینَ أنعَمتَ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ، وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
اللّهُمَّ إنّی اقسِمُ عَلَیکَ بِنَبِیِّکَ المَعصومِ، وبِحُکمِکَ المَحتومِ، ونَهیِکَ المَکتومِ، وبِهذا القَبرِ المَلمومِ(36)، المُوَسَّدِ فی کَنَفِهِ الإِمامُ المَعصومُ، المَقتولُ المَظلومُ، أن تَکشِفَ ما بی مِنَ الغُمومِ، وتَصرِفَ عَنّی شَرَّ القَدَرِ المَحتومِ،
و همچنین به وسیله برادر و پسرعمویش که مو از جبینش آویخته و علم به درونش ریخته، دانشمند والامقام، على امیر مؤمنان، و فاطمه، سَرور زنان جهانیان، و حسنِ پاک، دستاویز پرهیزگاران، و ابا عبد اللّه الحسین، بزرگوارترینِ شهیدان و فرزندان کشته شده و خاندان ستمدیدهاش، و على بن الحسین، زیورِ پرستشگران، و محمّد بن على، قبله توبهکنندگان، و جعفر بن محمّد، راستگوترینِ راستگویان، و موسى بن جعفر، آشکار کننده برهانها، و على بن موسى، یاور دین، و محمّد بن على، الگوى رهیافتگان، و على بن محمّد، زاهدترینِ زاهدان، و حسن بن على، وارث جانشینان، و نیز به وسیله حجّت بر همه خلق، به تو توسّل مىجویم که بر محمّد و خاندان محمّد، راستانِ نیکوکار و خاندان طاها و یاسین، درود فرستى و مرا در قیامت، از دلآرامان در امان و رستگاران شادان و خندان، قرار دهى.
خدایا! مرا جزو مسلمانان بنویس و به صالحان، بپیوند، و مرا میان پسینیان، نیکنام گردان، و در برابر ستمکاران، یارىام ده، و از نیرنگ حسودان، کفایتم کن، و مکر مکرورزان را از من بچرخان، و دستهاى ظالمان را از من، برگیر و مرا با سَروران خجسته و با پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان که به آنها نعمت بخشیدى، در اعلى عِلّیّین (بالاترین جایگاه قرب بهشت) گِرد هم آور، به رحمتت، اى مهربانترینِ مهربانان!
خدایا! تو را به پیامبر معصومت، و به حکم حتمىات، و نهى پنهانت، و به این قبرى که بر آن در آمدهام و در زیر آن، امام معصومِ مقتول و مظلوم، آرمیده است، سوگند مىدهم که غمهاى مرا بگشایى و شرّ قَدَر حتمىات را از من بچرخانى و از آتش
وتُجیرَنی مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمومِ.
اللّهُمَّ جَلِّلنی بِنِعمَتِکَ، ورَضِّنی بِقِسمِکَ، وتَغَمَّدنی بِجودِکَ وکَرَمِکَ، وباعِدنی مِن مَکرِکَ ونَقِمَتِکَ.
اللّهُمَّ اعصِمنی مِنَ الزَّلَلِ، وسَدِّدنی فِی القَولِ وَالعَمَلِ، وَافسَح لی فی مُدَّةِ الأَجَلِ، و أَعفِنی مِنَ الأَوجاعِ وَالعِلَلِ، وبَلِّغنی بِمَوالِیَّ وبِفَضلِکَ أفضَلَ الأَمَلِ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وَاقبَل تَوبَتی، وَارحَم عَبرَتی، و أَقِلنی عَثرَتی، ونَفِّس کُربَتی، وَاغفِر لی خَطیئَتی، و أَصلِح لی فی ذُرِّیَّتی.
اللّهُمَّ لا تَدَع لی فی هذَا المَشهَدِ المُعَظَّمِ وَالمَحَلِّ المُکَرَّمِ، ذَنبا إلّا غَفَرتَهُ، ولاعَیبا إلّا سَتَرتَهُ، ولا غَمّا إلّا کَشَفتَهُ، ولا رِزقا إلّا بَسَطتَهُ، ولاجاها إلّا عَمَرتَهُ، ولا فَسادا إلّا أصلَحتَهُ، ولا أمَلًا إلّا بَلَّغتَهُ، ولا دُعاءً إلّا أجَبتَهُ، ولا مَضیقا إلّا فَرَّجتَهُ، ولا شَملًا إلّا جَمَعتَهُ، ولا أمرا إلّا أتمَمتَهُ، ولا مالًا إلّا کَثَّرتَهُ، ولا خُلُقا إلّا حَسَّنتَهُ، ولا إنفاقا إلّا أخلَفتَهُ، ولا حالًا إلّا عَمَّرتَهُ، ولا حَسودا إلّا قَمعتَهُ، ولاعَدُوّا إلّا أردَیتَهُ، ولا شَرّا إلّا کَفَیتَهُ، ولا مَرَضا إلّا شَفَیتَهُ، ولا بَعیدا إلّا أدنَیتَهُ، ولا شَعَثا(37) إلّا لَمَمتَهُ، ولا سُؤالًا إلّا أعطَیتَهُ.
اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ خَیرَ العاجِلَةِ وثَوابَ الآجِلَةِ، اللّهُمَّ أغنِنی بِحَلالِکَ عَنِ الحَرامِ، وبِفَضلِکَ عَن جَمیعِ الأَنامِ. اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ عِلما نافِعا وقَلبا خاشِعا، ویَقینا شافِیا، وعَمَلًا زاکِیا، وصَبرا جَمیلًا، و أجرا جَزیلًا.
اللّهُمَّ ارزُقنی شُکرَ نِعمَتِکَ عَلَیَّ، وزِد فی إحسانِکَ وکَرَمِکَ إلَیَّ، وَاجعَل قَولی فِی النّاسِ مَسموعا، وعَمَلی عِندَکَ مَرفوعا، و أثَری فِی الخَیراتِ مَتبوعا،
مسموم، پناهم دهى.
خدایا! مرا با نعمتت، بزرگ گردان، و به قسمتت، خشنود بدار، و به جود و کَرَمت، فرا گیر، و از مکر و عقوبتت، دور ساز.
خدایا! مرا از لغزشها، نگاه و در گفتار و کردار، استوار بدار. مهلت رسیدن اجَلم را بیشتر بگردان و از دردها و بیمارىها، عافیتم ده و به وسیله دوستانم و به فضلت، مرا به بهترین آرزوهایم برسان.
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، و توبهام را قبول کن، و بر اشکم رحم آور، و عذر لغزشم را بپذیر، و گرفتارىام را گشایش ده، و خطایم را بپوشان، و نسلم را صالح بگردان.
خدایا! در این مرقد شریف و بزرگ و جایگاه گرامى، گناهى از من مگذار، جز آن که آن را بیامرزى، و نه عیبى، جز آن که بپوشانى، و نه غمى، جز آن که بگشایى، و نه روزىاى، جز آن که گسترده سازى، و نه منزلتى، جز آن که آبادش بدارى، و نه تباهىاى، جز آن که اصلاحش کنى، و نه آرزویى، جز آن که مرا به آن برسانى، و نه دعایى، جز آن که مستجابش کنى، و نه تنگنایى، جز آن که گشایشش دهى، و نه پریشانىاى، جز آن که سامانش دهى، و نه کارى، جز آن که به پایانش برى، و نه آمالى، جز آن که فراوانش کنى، و نه خویى، جز آن که نیکویش کنى، و نه انفاقى، جز آن که جایش را پُر کنى، و نه حالتى، جز آن که آبادش کنى، و نه حسودى، جز آن که قلع و قمعش کنى، و نه دشمنى، جز آن که خوارش کنى، و نه شرّى، جز آن که کفایتش کنى، و نه بیمارىاى، جز آن که شفایش دهى، و نه دورىاى، جز آن که نزدیکش کنى، و نه پراکندگىاى، جز آن که جمعش کنى، و نه درخواستى، جز آن که عطایش کنى.
خدایا! از تو خیر اکنون و پاداش آینده را مىخواهم. خدایا! مرا به حلالت از حرامت، و به فضلت از همه مردمان، بىنیاز کن. خدایا! از تو علمى سودمند، دلى خاشع، یقینى شفابخش، عملى پاک، صبرى زیبا و اجرى فراوان مىخواهم.
خدایا! سپاسگزارى نعمتى را که به من دادهاى، روزىام کن، و بر احسان و کَرَمت به من بیفزاى، و گفتهام را میان مردم، شنیده شده و مورد قبول، و کردارم را نزد
وعَدُوّی مَقموعا(38)
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ الأَخیارِ، فی آناءِ اللَّیلِ و أطرافِ النَّهارِ، وَاکفِنی شَرَّ الأَشرارِ، وطَهِّرنی مِنَ الذُّنوبِ وَالأَوزارِ(39)، و أَجِرنی مِنَ النّارِ، و أَدخِلنی دارَ القَرارِ، وَاغفِر لی ولِجَمیعِ إخوانی فیکَ و أخَواتِیَ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
ثُمَّ تَوَجَّه إلَى القِبلَةِ، وصَلِّ رَکعَتَینِ، وتَقرَأُ فِی الاولى سورَةَ الأَنبِیاءِ، وفِی الثّانِیَةِ الحَشرَ، وتَقنُتُ فَتَقولُ:
لا إلهَ إلَا اللّهُ الحَلیمُ الکَریمُ، لا إلهَ إلَا اللّهُ العَلِیُّ العَظیمُ، لا إلهَ إلَا اللّهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبعِ وَالأَرَضینَ السَّبعِ، وما فیهِنَّ وما بَینَهُنَّ، خِلافا لِأَعدائِهِ، وتَکذیبا لِمَن عَدَلَ بِهِ، وإقرارا لِرُبوبِیَّتِهِ، وخُشوعا لِعِزَّتِهِ، الأَوَّلُ بِغَیرِ أوَّلٍ، وَالآخِرُ بِغَیرِ آخِرٍ، الظّاهِرُ عَلى کُلِّ شَیءٍ بِقُدرَتِهِ، الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ بِعِلمِهِ ولُطفِهِ. لا تَقِفُ العُقولُ عَلى کُنهِ عَظَمَتِهِ، ولا تُدرِکُ الأَوهامُ حَقیقَةَ ماهِیَّتِهِ، ولا تَتَصَوَّرُ الأَنفُسُ مَعانِیَ کَیفِیَّتِهِ، مُطَّلِعا عَلَى الضَّمائِرِ، عارِفا بِالسَّرائِرِ، یَعلَمُ خائِنَةَ الأَعیُنِ وما تُخفِی الصُّدورُ.
اللّهُمَّ إنّی اشهِدُکَ عَلى تَصدیقی رَسولَکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ، وإیمانی بِهِ، وعِلمی بِمَنزِلَتِهِ، وإنّی أشهَدُ أنَّهُ النَّبِیُّ الَّذی نَطَقَتِ الحِکمَةُ بِفَضلِهِ، وبَشَّرَتِ الأَنبِیاءُ بِهِ، ودَعَت إلَى الإِقرارِ بِما جاءَ بِهِ، وحَثَّت عَلى تَصدیقِهِ بِقَولِهِ تَعالى: «الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ
تو بالا برده شده، و کار خیرم را دنبالهدار، و دشمنم را خوار بگردان.
خدایا! بر محمّد و خاندان برگزیده محمّد، در نیمههاى شب و دو سوى روز، درود فرست، و شرّ اشرار را از من، کفایت کن و مرا از گناهان و بار سنگین آن، پاک بگردان و از آتش، پناهم ده و به سراى ماندن، واردم کن. من و همه مردان و زنان با ایمان را که به خاطر تو با آنان دوستى مىکنم، بیامرز، به رحمتت، اى مهربانترینِ مهربانان!
سپس، رو به قبله مىکنى و دو رکعت نماز مىگزارى که در رکعت اوّل، سوره انبیا و در رکعت دوم، سوره حشر را مىخوانى و در قنوتش مىگویى:
خدایى جز خداى بردبارِ بزرگوار نیست. خدایى جز خداى والاى بزرگ نیست. خدایى جز خداوندِ مالک آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه و آنچه در آنها و میان آنهاست، نیست، بر خلاف دشمنانش و با انکار شریک گیرندگانش، با اقرار به ربوبیّتش و خشوع در برابر عزّتش.
اوّل است، بدون آن که اوّلى باشد، و آخِر است، بدون این که آخِرى باشد. با قدرتش بر همه آشکار است و نهانتر از هر چیز است، با دانش و لطافتش. خِردها بر ژرفاى بزرگىاش آگاه نمىشوند و وهمها، حقیقتِ چیستىاش را در نمىیابند و جانها، چگونگى معانى او را تصوّر نمىنمایند. بر درونها، آگاه است و به باطنها، شناسا. چشمهاى خیانتکار را مىشناسد و پنهانکارىهاى سینهها را مىداند.
خدایا! تو را بر تصدیقم نسبت به فرستادهات و ایمانم به او و آگاهىام به منزلتش، گواه مىگیرم. گواهى مىدهم که او، پیامبرى است که حکمت، به فضلش زبان گشوده است و پیامبران، به او بشارت دادهاند و به اقرار به آنچه آورده، فرا خواندهاند و به تصدیق او، ترغیب کردهاند؛ و [دلیل این همه،] سخن خداى متعال است که: «او راى که نزد خود، در تورات و انجیل، مکتوب مىیابند. ایشان راى امر به معروف و نهى از منکر مىکند و پاکىها راى بر ایشان، حلال، و خبیثها را بر
إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ»(40)
فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ رَسُولِکَ إلَى الثَّقَلَینِ، وسَیِّدِ الأَنبِیاءِ المُصطَفَینَ، وعَلى أخیهِ وَابنِ عَمِّهِ اللَّذَینِ لَم یُشرِکا بِکَ طَرفَةَ عَینٍ أبَدا، وعَلى فاطِمَةَ الزَّهراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، وعَلى سَیِّدَی شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ، صَلاةً خالِدَةَ الدَّوامِ، عَدَدَ قَطرِ الرِّهامِ(41)، وزِنَةَ الجِبالِ وَالآکامِ، ما أورَقَ السَّلامُ(42)، وَاختَلَفَ الضِّیاءُ وَالظَّلامُ، وعَلى آلِهِ الطّاهِرینَ، الأَئِمَّةِ المُهتَدینَ، الذّائِدینَ عَنِ الدّینِ، عَلِیٍّ، ومُحَمَّدٍ، وجَعفَرٍ، وموسى، وعَلِیٍّ، ومُحَمَّدٍ، وعَلِیٍّ، وَالحَسَنِ وَالحُجَّةِ، القُوّامِ بِالقِسطِ، وسُلالَةِ السِّبطِ.
اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ بِحَقِّ هذَا الإِمامِ فَرَجا قَریبا، وصَبرا جَمیلًا، ونَصرا عَزیزا، وغِنىً عَنِ الخَلقِ، وثَباتا فِی الهُدى، وَالتَّوفیقَ لِما تُحِبُّ وتَرضى، ورِزقا واسِعا حَلالًا طَیِّبا مَریئا دارّا، سائِغا فاضِلًا مُفضَلًا، صَبّا صَبّا، مِن غَیرِ کَدٍّ ولا نَکَدٍ، ولا مِنَّةٍ مِن أحَدٍ، وعافِیَةً مِن کُلُّ بَلاءٍ وسُقمٍ ومَرَضٍ، وَالشُّکرَ عَلَى العافِیَةِ وَالنَّعماءِ، وإذا جاءَ المَوتُ فَاقبِضنا عَلى أحسَنِ ما یَکونُ لَکَ طاعَةً، عَلى ما أمَرتَنا مُحافِظینَ، حَتّى تُؤَدِّیَنا إلى جَنّاتِ النَّعیمِ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، و أوحِشنی مِنَ الدُّنیا وآنِسنی بِالآخِرَةِ؛ فَإِنَّهُ لا یوحِشُ مِنَ الدُّنیا إلّا خَوفُکَ، ولا یُؤنِسُ بِالآخِرَةِ إلّا رَجاؤُکَ.
اللّهُمَّ لَکَ الحُجَّةُ لا عَلَیکَ، وإلَیکَ المُشتَکى لا مِنکَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ،
ایشان، حرام مىنماید و سنگینى و بندهایى راى که بر ایشان بود، از آنان بر مىدارد».
پس بر محمّد، فرستادهات به سوى انس و جن و سَرور پیامبران برگزیده، و بر برادر و پسر عمویش که هیچ گاه و چشم بر هم زدنى، به تو شرک نورزیدند، درود فرست، و نیز بر فاطمه زهرا، سَرور زنان جهانیان، و بر دو سَرور جوانان بهشتى، حسن و حسین؛ درودى ماندگار و جاودان، به عدد قطرههاى ریز باران و به وزن کوهها و درّهها تا هر زمان که بر درختان، برگ مىروید و شب و روز مىآیند و مىروند؛ و همچنین بر خاندان پاکش، امامان رهیافته، مدافعان دین: على، محمّد، جعفر، موسى، على، محمّد، على، حسن و حجّت؛ بر پا دارندگان عدالت و فرزند نواده پیامبر!
خدایا! به حقّ این امام، از تو، گشایش زودهنگام، و شکیبایى زیبا و یارى پیروزمندانه، و بىنیازى از مردم، و استوارْگامى در راه هدایت، و توفیق به آنچه دوست مىدارى و مىپسندى، روزىِ گسترده، حلال، پاک، گوارا، روان، فراوان، افزون و زیاده، ریزان و پُر جریان، بدون رنج و کاستى، و بى منّت کسى، و نیز عافیت از هر گرفتارى و بیمارى و مرضى، و سپاس نهادن بر عافیت و نعمت را مىخواهم و هنگامى که مرگ مىآید، ما را بر بهترین حالت طاعتت و نگاهدار فرمانت به ما، قبض روح کن تا ما را به بهشت نعمتهاى جاودانت برسانى، به رحمتت، اى مهربانترینِ مهربانان!
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و مرا از دنیا، بیگانه و با آخرت، مأنوس بگردان، که جز بیم تو داشتن، از دنیا بیگانه نمىکند و جز امید به تو، انس به آخرت نمىدهد.
خدایا! حجّت، از آنِ توست، نه علیه تو، و به سوى تو شِکوه مىشود، نه از تو. پس
و أَعِنّی عَلى نَفسِیَ الظّالِمَةِ العاصِیَةِ، وشَهوَتِیَ الغالِبَةِ، وَاختِم لی بِالعَفوِ وَالعافِیَةِ.
اللّهُمَّ إنَّ استِغفاری إیّاکَ و أنَا مُصِرٌّ عَلى ما نَهَیتَ، قِلَّةُ حَیاءٍ، وتَرکِیَ الاستِغفارَ مَعَ عِلمی بِسَعَةِ حِلمِکَ، تَضییعٌ لِحَقِّ الرَّجاءِ.
اللّهُمَّ إنَّ ذُنوبی تُؤیِسُنی أن أرجُوَکَ، و أنَّ عِلمی بِسَعَةِ رَحمَتِکَ یَمنَعُنی أن أخشاکَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وصَدِّق رَجائی لَکَ، وکَذِّب خَوفی مِنکَ، وکُن لی عِندَ أحسَنِ ظَنّی بِکَ، یا أکرَمَ الأَکرَمینَ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و أیِّدنی بِالعِصمَةِ، و أنطِق لِسانی بِالحِکمَةِ، وَاجعَلنی مِمَّن یَندَمُ عَلى ما ضَیَّعَهُ فی أمسِهِ، ولا یَغبَنُ(43) حَظَّهُ فی یَومِهِ، ولا یَهُمُّ لِرِزقِ غَدِهِ.
اللّهُمَّ إنَّ الغَنِیَّ مَنِ استَغنى بِکَ وَافتَقَرَ إلَیکَ، وَالفَقیرَ مَنِ استَغنى بِخَلقِکَ عَنکَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، و أغنِنی عَن خَلقِکَ بِکَ، وَاجعَلنی مِمَّن لا یَبسُطُ کَفّا إلّا إلَیکَ.
اللّهُمَّ إنَّ الشَّقِیَّ مَن قَنَطَ و أمامَهُ التَّوبَةُ ووَراءَهُ الرَّحمَةُ، وإن کُنتُ ضَعیفَ العَمَلِ فَإِنّی فی رَحمَتِکَ قَوِیُّ الأَمَلِ، فَهَب لی ضَعفَ عَمَلی لِقُوَّةِ أمَلی.
اللّهُمَّ إن کُنتَ تَعلَمُ أنَّ فی عِبادِکَ مَن هُوَ أقسى قَلبا مِنّی، و أعظَمُ مِنّی ذَنبا، فَإِنّی أعلَمُ أنَّهُ لا مَولى أعظَمُ مِنکَ طَولًا، و أوسَعُ رَحمَةً وعَفوا، فَیا مَن هُوَ أوحَدُ فی رَحمَتِهِ، اغفِر لِمَن لَیسَ بِأَوحَدَ فی خَطیئَتِهِ.
بر محمّد و خاندانش، درود فرست و مرا در برابر نفس ستمکار و نافرمانم و شهوت چیرهام، یارىام ده و سرانجام مرا به عفو و عافیت، ختم بفرما.
خدایا! آمرزشخواهىام با وجود پافشارى بر آنچه از آن، نهى کردى، کمحیایى است و آمرزشخواهى نکردنم با وجود آگاهىام به گستره بردبارىات، تباه کردن حقّ امیدوارى است.
خدایا! گناهانم، مرا از امیدوارى به تو، مأیوس کردهاند و آگاهىام به گستردگى رحمتت، مرا از ترسیدن از تو، باز داشته است. پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و امیدم را به تو، تصدیق کن و هراسم را از تو، بىپایهگردان و همان جا [و همان گونه] باش که بهترین گمانم مىگوید، اى مهربانترینِ مهربانان!
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، و مرا با عصمت، تأیید فرما، و زبانم را به حکمت بگشاى، و مرا از کسانى قرار ده که بر آنچه در دیروز خود تباه کردهاند، پشیمان مىشوند و از نصیبِ امروز خود، کم نمىگذارند و به روزى فردایشان نمىاندیشند.
خدایا! توانگر، کسى است که به تو نیاز برد و از دیگران، بىنیازى جوید، و فقیر، کسى است که با خلق، از تو بىنیازى جوید. پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، و مرا با خود، از خلق خود، بىنیاز گردان، و مرا از کسانى قرار ده که دست طلب، جز به سوى تو نمىگشایند.
خدایا! شور بخت، آن ناامیدى است که پیش رویش، توبه و پشت سرش، رحمت است [و آنها را نمىبیند]، و اگر من در عمل ضعیفم، امّا در امید به رحمتت، نیرومندم، پس ضعف عملم را به نیرومندىِ امیدم، ببخش.
خدایا! اگر تو مىدانى که میان بندگانت، سنگدلتر از من و گنهکارتر از من هست، من نیز مىدانم که مولایى بخشندهتر و گستردهرحمتتر و باگذشتتر از تو نیست. اى که در رحمتت، یگانهاى! آن را که در خطایش تنها نیست، بیامرز!
اللّهُمَّ إنَّکَ أمَرتَنا فَعَصَینا، ونَهَیتَ فَمَا انتَهَینا، وذَکَّرتَ فَتَناسَینا، وبَصَّرتَ فَتَعامَینا، وحَدَّدتَ فَتَعَدَّینا، وما کانَ ذلِکَ جَزاءَ إحسانِکَ إلَینا، و أنتَ أعلَمُ بِما أعلَنّا و أخفَینا، و أخبَرُ بِما نَأتی وما أتَینا، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، ولا تُؤاخِذنا بِما أخطَأنا ونَسینا، وهَب لَنا حُقوقَکَ لَدَینا، و أتِمَّ إحسانَکَ إلَینا، و أسبِل رَحمَتَکَ عَلَینا.
اللّهُمَّ إنّا نَتَوَسَّلُ إلَیکَ بِهذَا الصِّدّیقِ الإِمامِ، ونَسأَلُکَ بِالحَقِّ الَّذی جَعَلتَهُ لَهُ ولِجَدِّهِ رَسولِکَ، ولِأَبَوَیهِ عَلِیٍّ وفاطِمَةَ أهلِ بَیتِ الرَّحمَةِ، إدرارَ الرِّزقِ الَّذی بِهِ قِوامُ حَیاتِنا، وصَلاحُ أحوالِ عِیالِنا، فَأَنتَ الکَریمُ الّذی تُعطی مِن سَعَةٍ، وتَمنَعُ مِن قُدرَةٍ، ونَحنُ نَسأَلُکَ مِنَ الرِّزقِ ما یَکونُ صَلاحا لِلدُّنیا وبَلاغا لِلآخِرَةِ.
اللّهُمَّ صَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاغفِر لَنا ولِوالِدَینا، ولِجَمیعِ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ الأَحیاءِ مِنهُم وَالأَمواتِ، وآتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّارِ.
ثُمَّ تَرکَعُ وتَسجُدُ وتَجلِسُ فَتَتَشَهَّدُ وتُسَلِّمُ، فَإِذا سَبَّحتَ فَعَفِّر خَدَّیکَ، وقُل:
سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِ ولا إله إلَا اللّهُ وَاللّهُ أکبَرُ أربَعینَ مَرَّةً.
وَاسأَلِ اللّهَ العِصمَةَ وَالنَّجاةَ، وَالمَغفِرَةَ وَالتَّوفیقَ لِحُسنِ العَمَلِ وَالقَبولَ لِما تَتَقَرَّبُ بِهِ إلَیهِ وتَبتَغی بِهِ وَجهَهُ، وقِف عِندَ الرَّأسِ ثُمَّ صَلِّ رَکعَتَینِ عَلى ما تَقَدَّمَ.
ثُمَّ انکَبَّ عَلَى القَبرِ وقَبِّلهُ وقُل:
زادَ اللّهُ فی شَرَفِکُم، وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.
خدایا! به ما فرمان دادى و نافرمانىات کردیم. ما را باز داشتى و دستْ نکشیدیم. به یادمان آوردى و از یاد بردیم. بینایمان نمودى و نادیده گرفتیم. برایمان مرز نهادى و آن را زیر پا گذاشتیم، و این، جزاى احسان تو به ما نبود و تو به آنچه آشکار و نهان کردهایم، داناترى، و به آنچه مىآوریم و آوردهایم، آگاهترى. بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را به آنچه در آن خطا و فراموش کردیم، سرزنش مکن، و حقوق خود را بر ما ببخش و احسانت را بر ما کامل کن و رحمتت را بر ما سرازیر کن.
خدایا! با این امام راستین، به تو توسّل مىجوییم و به حقّى که براى او و براى جدّش، فرستادهات، و براى پدر و مادرش على و فاطمه، خاندان رحمت، قرار دادهاى، فراوانىِ روزىاى که قوام زندگى ما، به آن است، و سامانِ حال خانوادهمان را از تو مىخواهیم که تو بزرگوارى هستى که از سرِ گستردگى، مىبخشى و از سرِ قدرت، باز مىدارى و ما از روزى، آن چیزى را مىخواهیم که سامان دهنده دنیایمان و رساننده به آخرتمان باشد.
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما، والدین ما و همه مردان و زنان با ایمان و مسلمان، زنده و مرده آنها را بیامرز و در دنیا و آخرت، به ما نیکى بده و از عذاب دوزخ، نگاهمان دار.
سپس، رکوع و سجود و نشستن و تشهّد و سلام را به انجام مىرسانى و چون تسبیحات را گفتى، گونههایت را بر خاک بگذار و چهل مرتبه بگو:
منزّه است خدا! ستایش، ویژه خداست. خدایى، جز اللّه نیست. خدا، بزرگتر است.
و عصمت و نجات و آمرزش و توفیق عمل نیکو و قبولىِ آنچه را براى تقرّب به او و به قصد دیدار او مىکنى، از خدا بخواه و نزد سر [امام علیه السلام] بِایست و دو رکعت نماز، به همان گونه که گذشت، بخوان.
سپس، خود را بر روى قبر بینداز و آن را ببوس و بگو:
خداوند، بر شرفتان بیفزاید، و سلام و رحمت و برکات خدا، بر شما باد!
وَادعُ لِنَفسِکَ ولِوالِدَیکَ ولِمَن أرَدتَ، وَانصَرِف إن شاءَ اللّهُ تَعالى.(44)
13 / 12
الزیارة الثانیة بروایة الإقبال(45)
3331. الإقبال عن أبی منصور بن عبد المنعم بن النعمان البغدادی: خَرَجَ مِنَ النّاحِیَةِ سَنَةَ اثنَتَینِ وخَمسینَ ومِئَتَینِ(46) عَلى یَدِ الشَّیخِ مُحَمَّدِ بنِ غالِبٍ الأَصفَهانِیِّ حینَ وَفاةِ أبی رَحِمَهُ اللّهُ، وکُنتُ حَدیثَ السِّنِّ، وکَتَبتُ أستَأذِنُ فی زِیارَةِ مَولایَ أبی عَبدِ اللّهِ علیهالسلام وزِیارَةِ الشُّهَداءِ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِم، فَخَرَجَ إلَیَّ مِنهُ:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ: إذا أرَدتَ زِیارَةَ الشُّهَداءِ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِم فَقِف عِندَ رِجلَیِ الحُسَینِ علیه السلام، وهُوَ قَبرُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما، فَاستَقبِلِ القِبلَةَ بِوَجهِکَ؛ فَإِنَّ هُناکَ حَومَةَ الشُّهَداءِ عَلَیهِمُ السَّلامُ، و أومِ و أشِر إلى عَلِیِّ بنِ
و براى خودت و پدر و مادرت و هر کسى که خواستى، دعا کن و به یارى خداوند، باز گرد.
13 / 2
زیارت دوم، به روایت «الإقبال»(47)
3331. الإقبال به نقل از ابو منصور بن عبد المُنعم بن نُعمان بغدادى: از ناحیه مقدّسه، در سال 252 هجرى(48) و هنگام وفات پدرم، این نوشته به دست شیخ محمّد بن غالب اصفهانى بیرون آمد. من تازهسال بودم و در نامهام، براى زیارت مولایم ابا عبد اللّه الحسین علیهالسلام و شهیدان [کربلا] که رضوان خداوند بر ایشان باد، اجازه خواسته بودم.
پاسخ نامه، چنین آمد: «به نام خداوند رحمتگر مهربان. هنگامى که خواستى شهیدان را که رضوان خداوند بر ایشان باد زیارت کنى، نزد پاهاى حسین علیهالسلام که همان قبر على اکبر، فرزند امام حسین که درودهاى خدا بر هر دوشان باد است، رو به قبله بِایست که آن جا، محلّ [دفن] شهیدان علیهم السلام است و با ایما و اشاره،
الحُسَینِ علیهالسلام وقُل:
السَّلامُ عَلَیکَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَةِ إبراهیمَ الخَلیلِ صَلَّى اللّهُ عَلَیکَ وعَلى أبیکَ، إذ قالَ فیکَ: «قَتَلَ اللّهُ قَوما قَتَلوکَ، یا بُنَیَّ ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ! عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفا»، کَأَنّی بِکَ بَینَ یَدَیهِ ماثِلًا، ولِلکافِرینَ قائِلًا:
أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِی
نَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِی
أطعُنُکُم بِالرُّمحِ حَتّى یَنثَنی
أضرِبُکُم بِالسَّیفِ أحمی عَن أبی
ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ عَرَبی
وَاللّهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعی(49)
حَتّى قَضَیتَ نَحبَکَ ولَقیتَ رَبَّکَ، أشهَدُ أنَّکَ أولى بِاللّهِ وبِرَسولِهِ، و أنَّکَ ابنُ رَسولِهِ، وحُجَّتُهُ و أمینُهُ(50)، وَابنُ حُجَّتِهِ و أمینِهِ. حَکَمَ اللّهُ عَلى قاتِلِکَ مُرَّةَ بنِ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ العَبدِیِّ لَعَنَهُ اللّهُ و أخزاهُ ومَن شَرِکَهُ فی قَتلِکَ، وکانوا عَلَیکَ ظَهیرا، أصلاهُمُ اللّهُ جَهَنَّمَ وساءَت مَصیرا، وجَعَلَنَا اللّهُ مِن مُلاقیکَ ومُرافِقیکَ، ومُرافِقی جَدِّک و أبیکَ وعَمِّکَ و أخیکَ وامِّکَ المَظلومَةِ(51)، و أبرَأُ إلَى اللّهِ مِن أعدائِکَ اولِی الجُحودِ(52)، وَالسَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ، المُتَشَحِّطِ
به على اکبر علیهالسلام خطاب کن و بگو:
سلام بر تو، اى نخستین کُشته از نسل بهترین بیرون آمده از نسل ابراهیم خلیل! خداوند، بر تو و پدرت درود فرستد، هنگامى که در باره تو گفت: «خداوند، کسانى را که تو را کُشتند، بکُشد! پسر عزیزم! چه گستاخاند ایشان بر [خداى] رحمان و در پردهدرى از حرمت پیامبر! دنیا پس از تو، ویران باد!».
گویى تو را مىبینم که پیش رویش ایستادهاى و به کافران مىگویى:
من، على بن حسین بن علىام.
به خانه خدا سوگند که ما، به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیکتریم.
آن قدر نیزه به شما مىزنم تا خم شود
و شما را در حمایت از پدرم، با شمشیر مىزنم؛
شمشیر زدنِ جوان هاشمى و عرب.
به خدا سوگند، فرزند حرامزاده، بر ما حکم نمىراند!
تا آن که مدّتت را به پایان بردى و خدایت را دیدار کردى.
گواهى مىدهم که تو به خدا و پیامبرش نزدیکترى و تو فرزند پیامبر او، حجّت، امین و فرزند حجّت و امین اویى. خداوند، بر قاتلت مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عبدى که خداوند، لعنت و رسوایش کند و هر کس که با او در قتل تو شرکت جست و وى را پشتیبانى کرد، حکم براند و آنان را به دوزخ برساند، که بد سرانجامى است! و خداوند، ما را از دیدار کنندگان و همراهان تو قرار دهد، و نیز همراهان جدّت، پدرت، عمویت، برادرت و مادر ستمدیدهات.(53) از دشمنان انکار کننده [ى حق]، به سوى خدا بیزارى مىجویم. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد!
سلام بر عبد اللّه بن الحسین، طفل شیرخوار، تیر خورده افتاده، در خون غلتیده و
دَما، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ(54)، لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ.
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، مُبلِی البَلاءِ، وَالمُنادی بِالوَلاءِ فی عَرصَةِ کَربَلاءَ، المَضروبِ مُقبِلًا ومُدبِرا، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ هانِئَ بنَ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیَّ.
السَّلامُ عَلى أبِی الفَضلِ(55) العَبّاسِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادی لَهُ، الواقی، السّاعی إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتی وحَکیمَ بنَ الطُّفَیلِ الطّائِیَّ.
السَّلامُ عَلى جَعفَرِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، الصّابِرِ بِنَفسِهِ مُحتَسِبا، وَالنّائی عَنِ الأَوطانِ مُغتَرِبا، المُستَسلِمِ لِلقِتالِ، المُستَقدِمِ لِلنِّزالِ، المَکثورِ(56) بِالرِّجالِ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ هانِئَ بنَ ثُبَیتٍ الحَضرَمِىَّ.
السَّلامُ عَلى عُثمانَ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، سَمِیِّ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ، لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ بِالسَّهمِ خَولِیَّ بنَ یَزیدَ الأَصبَحِیَّ الإِیادِیَّ الدّارِمِیَّ.
السَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، قَتیلِ الإِیادِیِّ الدّارِمِیِّ لَعَنَهُ اللّهُ وضاعَفَ عَلَیهِ العَذابَ الأَلیمَ، وصَلَّى اللّهُ عَلَیکَ یا مُحَمَّدُ وعَلى أهلِ بَیتِکَ الصّابِرینَ.
السَّلامُ عَلى أبی بَکرِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ الوَلِیِّ، المَرمِیِّ بِالسَّهمِ الرَّدِیِّ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عَبدَ اللّهِ بنَ عُقبَةَ الغَنَوِیَّ.
خونش به آسمان پاشیده، سربُریده با تیر در دامان پدر! خداوند، تیرانداز به او، حرملة بن کاهِل اسدى و همراهانش را لعنت کند!
سلام بر عبد اللّه، فرزند امیر مؤمنان، خوبْ امتحان داده در بلا، ندا دهنده به ولایت در عرصه کربلا، ضربه خورده از جلو و پشت! خداوند، قاتلش هانى بن ثُبَیت حَضرَمى را لعنت کند!
سلام بر ابو الفضل العبّاس، فرزند امیر مؤمنان، از خود گذشتگى کننده با جان براى برادر، گیرنده از دیروزش براى فردایش، فدایىِ او، نگه دارنده و کوشنده براى رساندن آب به او که دستهایش بُریده شد! خداوند، قاتلانش یزید بن رُقاد حیتى و حکیم بن طُفَیل طایى را بکُشد!
سلام بر جعفر، فرزند امیر مؤمنان، شکیبا به جان دادن در راه خدا، دور و غریب از وطن، آماده کارزار، پیشاهنگ در نبرد که خیل جنگجویان بر او یورش بردند تا بر او چیره گشتند! خداوند، قاتلش هانى بن ثُبَیت حَضرَمى را لعنت کند!
سلام بر عثمان، فرزند امیر مؤمنان، همنام عثمان بن مظعون! خداوند، تیرانداز به او، خولى بن یزید اصبحى ایادى دارِمى را لعنت کند!
سلام بر محمّد، فرزند امیر مؤمنان، کشته شده به دست ایادى دارِمى که خداوند، لعنتش کند و عذاب دردناک را بر او دوچندان سازد! خداوند، بر تو اى محمّد و بر خاندان شکیبایت، درود فرستد!
سلام بر ابو بکر فرزند حسن بن علىِ زکى و ولى! آن تیر خورده با تیر کُشنده! خداوند، قاتلش عبد اللّه بن عُقْبه غَنَوى را لعنت کند!
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ.
السَّلامُ عَلَى القاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ، المَضروبِ عَلى هامَتِهِ، المَسلوبِ لامَتُهُ(57)، حینَ نادَى الحُسَینَ عَمَّهُ، فَجَلا(58) عَلَیهِ عَمُّهُ کَالصَّقرِ، وهُوَ یَفحَصُ(59) بِرِجلَیهِ التُّرابَ، وَالحُسَینُ یَقولُ: «بُعدا لِقَومٍ قَتَلوکَ! ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ جَدُّکَ و أبوکَ». ثُمَّ قالَ: «عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ، أو أن یُجیبَکَ و أنتَ قَتیلٌ جَدیلٌ(60) فَلا یَنفَعَکَ، هذا وَاللّهِ یَومٌ کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ»، جَعَلَنِیَ اللّهُ مَعَکُما یَومَ جَمعِکُما، وبَوَّأَنی مُبَوَّأَکُما، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَکَ عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ عُروَةَ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیَّ، و أصلاهُ جَحیما و أعَدَّ لَهُ عَذابا ألیما.
السَّلامُ عَلى عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الطَّیّارِ فِی الجِنانِ، حَلیفِ الإِیمانِ، ومُنازِلِ الأَقرانِ، النّاصِحِ لِلرَّحمنِ، التّالی لِلمَثانی وَالقُرآنِ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عَبدَ اللّهِ بنَ قُطبَةَ النَّبهانِیَّ(61)
السَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ، الشّاهِدِ مَکانَ أبیهِ، وَالتّالی لِأَخیهِ، وواقیِه بِبَدَنِهِ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عامِرَ بنَ نَهشَلٍ التَّمیمِیَّ.
السَّلامُ عَلى جَعفَرِ بنِ عَقیلٍ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ بِشرَ بنَ خَوطٍ الهَمدانِیَّ.
سلام بر عبد اللّه، فرزند حسن بن علىِ زکى! خداوند، قاتل و تیرانداز به او، حرملة بن کاهِل اسدى را لعنت کند!
سلام بر قاسم، فرزند حسن بن على، ضربت خورده بر سرش، و زِره کَنْده شده به هنگامى که عمویش حسین را صدا زد! پس عمویش، خود را مانند بازى شکارى بر بالاى سرش رسانْد و او پا به خاک مىسایید و حسین علیهالسلام مىفرمود: «از رحمت خدا دور باشند قاتلان تو؛ کسانى که روز قیامت، خصمشان جدّ تو و پدر توست!». و سپس فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانى و پاسخت ندهد یا پاسخت را بدهد، ولى تو کشته بر خاک افتاده باشى و سودت ندهد. به خدا سوگند، امروز، روزى است که کُشندگان او (عمویت)، فراوان و یاورش اندک اند!».
خداوند، مرا در روز قیامت، با شما دو نفر (قاسم و امام حسین علیه السلام)، قرار دهد و در جایگاه شما، جاى دهد. خداوند، قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نُفَیل ازْدى را لعنت کند و او را به دوزخ برساند و عذابى دردناک، برایش آماده سازد!
سلام بر عون بن عبد اللّه بن جعفرِ طیّار (گردش کننده) در بهشت، همدوش ایمان، جنگنده با همگِنان، خیرخواه به خاطر [خداى] رحمان، تلاوت کننده مثانى و قرآن! خداوند، قاتلش عبد اللّه بن قُطبه نَبْهانى را لعنت کند!
سلام بر محمّد بن عبد اللّه بن جعفر، حاضر شده [در کربلا] به جاى پدر و [به میدان آمده] در پى برادرش و حفظ کننده او با پیکرش! خداوند، قاتلش عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!
سلام بر جعفر بن عقیل! خداوند، قاتل و تیرانداز به او، بِشْر بن خَوط هَمْدانى را لعنت کند!
السَّلامُ عَلى عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَقیلٍ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ عُمَرَ بنَ خالِدِ بنِ أسَدٍ الجُهَنِیَّ.
السَّلامُ عَلَى القَتیلِ ابنِ القَتیلِ، عَبدِ اللّهِ بنِ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ(62) عامِرَ بنَ صَعصَعَةَ. وقیلَ: أسَدَ بنَ مالِکٍ.
السَّلامُ عَلى عُبَیدِ اللّهِ(63) بنِ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ(64)، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ عَمرَو بنَ صَبیحٍ الصَّیداوِیَّ.
السَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ أبی سَعیدِ بنِ عَقیلٍ، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ لَقیطَ بنَ ناشِرٍ الجُهَنِیَّ(65)
السَّلامُ عَلى سُلَیمانَ مَولَى الحُسَینِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ سُلَیمانَ بنَ عَوفٍ الحَضرَمِیَّ.
السَّلامُ عَلى قارِبٍ مَولَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ.
السَّلامُ عَلى مُنجِحٍ مَولَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ.
السَّلامُ عَلى مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ الأَسَدِیِّ، القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذَنِ لَهُ فِی الانصرافِ: «أنَحنُ نُخَلّی عَنکَ؟ وبِمَ نَعتَذِرُ عِندَ اللّهِ مِن أداءِ حَقِّکَ؟ لا وَاللّهِ حَتّى أکسِرَ فی صُدورِهِم رُمحی هذا، و أضرِبَهُم بِسَیفی ما ثَبَتَ قائِمُهُ فی یَدی، ولا افارِقُکَ، ولَو لَم یَکُن مَعی سِلاحٌ اقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ، ولَم افارِقکَ حَتّى أموتَ مَعَکَ».
سلام بر عبد الرحمن بن عقیل! خداوند، قاتل و تیرانداز به او، عمر بن خالد بن اسد جُهَنى را لعنت کند!
سلام بر کُشته شده، پسر کُشته شده، عبد اللّه بن مسلم بن عقیل! خداوند، قاتلش عامر بن صعصعه (و گفته شده: اسد بن مالک) را لعنت کند!
سلام بر عبید اللّه(66) بن مسلم بن عقیل! خداوند، قاتل و تیرانداز به او، عمرو بنصَبیح صَیداوى را لعنت کند!
سلام بر محمّد بن ابى سعید بن عقیل! خداوند، قاتلش لَقیط بن ناشِر جُهَنى را لعنت کند!
سلام بر سلیمان، غلامِ حسین پسر امیر مؤمنان! خداوند، قاتلش سلیمان بن عوف حَضرَمى را لعنت کند!
سلام بر قارِب، غلامِ حسین بن على!
سلام بر مُنجِح، غلامِ حسین بن على!
سلام بر مسلم بن عَوسَجه اسدى! آن که چون حسین علیهالسلام به او اجازه بازگشت داد، گفت: آیا ما، تو را رها کنیم؟ آن گاه در پیشگاه خدا، چه عذرى در اداى حقّ تو خواهیم داشت؟! نه. به خدا سوگند، تا آن که این نیزهام را در سینههاى آنان بشکنم و تا قبضه این شمشیر در دستم است، آنان را با شمشیر مىزنم، و از تو جدا نمىشوم، و اگر سلاح نداشتم تا با آنان بجنگم، به آنان سنگ پرتاب مىکنم و از تو جدا نمىشوم تا با تو بمیرم.
وکُنتَ أوَّلَ مَن شَرى(67) نَفسَهُ، و أوَّلَ شَهیدٍ شَهِدَ اللّهَ وقَضى نَحبَهُ، فَفُزتَ بِرَبِّ الکَعبَةِ، شَکَرَ اللّهُ استِقدامَکَ ومُواساتَکَ إمامَکَ، إذ مَشى إلَیکَ و أنتَ صَریعٌ، فَقالَ:
«یَرحَمُکَ اللّهُ یا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ»، وقَرَأَ: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»(68)، لَعَنَ اللّهُ المُشتَرِکینَ فی قَتلِکَ: عَبدَ اللّهِ الضِّبابِیَّ، وعَبدَ اللّهِ بنَ خُشکارَةَ البَجَلِیَّ.
السَّلامُ عَلى سَعدِ(69) بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ، القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَهُ فِی الانصِرافِ: «لا وَاللّهِ لا نُخَلّیکَ حَتّى یَعلَمَ اللّهُ أنّا قَد حَفِظنا غَیبَةَ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ فیکَ، وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنّی اقتَلُ ثُمَّ احیى ثُمَّ احَرُق ثُمَّ اذرى، ویُفعَلُ بی ذلِکَ سَبعینَ مَرَّةً ما فارَقتُکَ، حَتّى ألقى حِمامی(70) دونَکَ، وکَیفَ لا أفعَلُ ذلِکَ وإنَّما هِیَ مَوتَةٌ أو قَتلَةٌ واحِدَةٌ، ثُمَّ هِیَ بَعدَهَا الکَرامَةُ الَّتی لَا انقِضاءَ لَها أبَدا».
فَقَد لَقیتَ حِمامَکَ، وواسَیتَ إمامَکَ، ولَقیتَ مِنَ اللّهِ الکَرامَةَ فی دارِ المُقامَةِ، حَشَرَنَا اللّهُ مَعَکُم فِی المُستَشهَدینَ، ورَزَقَنا مُرافَقَتَکُم فی أعلى عِلِّیّینَ.
السَّلامُ عَلى بِشرِ(71) بنِ عُمَرَ الحَضرَمِیِّ، شَکَرَ اللّهُ لَکَ قَولَکَ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ
تو، نخستین کسى بودى که جان خود را تقدیم کرد و نخستین شهیدى بودى که به دیدار خدا رسید و پیمانه عمرش به پایان رسید. سوگند به خداى کعبه، رستگار شدى! خداوند، قرار گرفتن تو پیش روىِ امامت و از خود گذشتگىات را براى او سپاس نهاد، آن گاه که حسین علیهالسلام به سوى تو که بر زمین افتاده بودى، آمد و فرمود: «خدایت رحمت کند، اى مسلم بن عوسجه!» و تلاوت کرد: «برخى از آنان، پیمانه عمرشان راى به سر رساندند و برخى، به انتظار [شهادت] نشسته، [پیمان خود را] هرگز تغییر ندادند». خداوند، همدستان در قتل تو: عبد اللّه ضَبابى و عبد اللّه بن خُشکاره بَجَلى را لعنت کند!
سلام بر سعد بن عبد اللّه حَنَفى(72) که حسین علیهالسلام به او اجازه بازگشت داد؛ امّا او گفت: نه! بهخدا سوگند، ما تو را رها نمىکنیم تا خداوند بداند که ما در غیاب پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، حرمت او را پاس داشته و تو را حفظ کردهایم. به خدا سوگند، اگر مىدانستم که کشته مىشوم و زنده مىشوم و آن گاه، سوزانده مىشوم و خاکسترم را به باد مىدهند و این را هفتاد مرتبه با من مىکنند، باز از تو جدا نمىشدم تا مرگم را پیشِ روى تو ببینم. پس چگونه این کار را نکنم، در حالى که فقط یک مرگ است و یک کشته شدن و پس از آن، کرامت جاویدِ بىپایان؟!
بىتردید، تو مرگت را دیدى و براى امامت از خود گذشتگى کردى و کرامت خدا را در سراى ماندن، دیدى. خداوند، ما را با شما، جزو شهیدان، محشور کند و همراهى با شما را در بالاترین درجه قرب به خدا، روزىمان سازد!
سلام بر بِشر بن عمر حَضرَمى(73)! خداوند، گفتهات به حسین علیهالسلام را سپاس گزارد که چون بهتو اجازه بازگشت داد، گفتى: درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از
لَکَ فِی الانصِرافِ: «أکَلَتنی إذَنِ السِّباعُ حَیّا إن فارَقتُکَ و أسأَلُ عَنکَ الرُّکبانَ، و أخذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الأَعوانِ، لا یَکونُ هذا أبَدا».
السَّلامُ عَلى یَزیدَ بنِ حُصَینٍ(74) الهَمدانِیِّ المِشرَقِیِّ القاری، المُجَدَّلِ بِالمَشرَفِیِّ.
السَّلامُ عَلى عُمَرَ بنِ أبی کَعبٍ الأَنصارِیِّ(75)
السَّلامُ عَلى نَعیمِ بنِ عَجلانَ الأَنصارِیِّ.
السَّلامُ عَلى زُهَیرِ بنِ القَینِ البَجَلِیِّ، القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَهُ فِی الانصِرافِ: «لا وَاللّهِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا، أترُکُ ابنَ رَسولِ اللّهِ أسیرا فی یَدِ الأَعداءِ و أنجو! لا أرانِیَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ».
السَّلامُ عَلى عَمرِو بنِ قَرَظَةَ الأَنصارِیِّ(76)
السَّلامُ عَلى حَبیبِ بنِ مُظاهِرٍ الأَسَدِیِّ.
السَّلامُ عَلَى الحُرِّ بنِ یَزیدَ الرِّیاحِیِّ.
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَیرٍ الکَلبِیِّ(77)
السَّلامُ عَلى نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ نافِعٍ البَجَلِیِّ المُرادِیِّ.
السَّلامُ عَلى أنَسِ بنِ کاهِلٍ الأَسَدِیِّ.
السَّلامُ عَلى قَیسِ بنِ مُسهِرٍ الصَّیداوِیِّ.
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ وعَبدِ الرَّحمنِ ابنَی عُروَةَ بنِ حَراقٍ الغِفارِیَّینِ.
تو جدا شوم و از قافلهها حال تو را بپرسم و تو را با کمىِ یاورانت، وا گذارم! این، هرگز نمىشود.
سلام بر یزید بن حُصَین(78) هَمْدانىِ مِشرَقىِ قارى؛ کشته و برخاک افتاده به شمشیر مَشرَفى!
سلام بر عمر بن ابى کعب انصارى!(79)
سلام بر نَعیم بن عَجلان انصارى!
سلام بر زُهَیر بن قَین بَجَلى که چون حسین علیه السلام، به او اجازه بازگشت داد، گفت: نه! به خدا سوگند، این هرگز نمىشود! فرزند پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را در دست دشمنان اسیر، وا گذارم و خود را نجات دهم؟! خداوند، هیچ گاه این روز را برایم پیش نیاورد!
سلام بر عمرو بن قَرَظه انصارى!(80)
سلام بر حبیب بن مُظاهر اسدى!
سلام بر حرّ بن یزید ریاحى!
سلام بر عبد اللّه بن عُمَیر کلبى!(81)
سلام بر نافع بن هلال بن نافع بَجَلى مرادى!
سلام بر انَس بن کاهِل اسدى!
سلام بر قیس بن مُسهِر صَیداوى!
سلام بر عبد اللّه و عبد الرحمن، دو پسر عروة بن حَراقِ غِفارى!
السَّلامُ عَلى جَونِ بنِ حَرِیٍّ(82) مَولى أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ.
السَّلامُ عَلى شَبیبِ بنِ عَبدِ اللّهِ النَّهشَلِیِّ.
السَّلامُ عَلَى الحَجّاجِ بنِ یَزیدَ السَّعدِیِّ(83)
السَّلامُ عَلى قاسِطٍ وکَرِشٍ(84) ابنَی ظَهیرٍ(85) التَّغلِبِیَّینِ.
السَّلامُ عَلى کِنانَةَ بنِ عَتیقٍ.
السَّلامُ عَلى ضِرغامَةَ بنِ مالِکٍ.
السَّلامُ عَلى حُوَیِّ بنِ مالِکٍ الضُّبَعِیِّ(86)
السَّلامُ عَلى عُمَرَ(87) بنِ ضُبَیعَةَ الضُّبَعِیِّ(88)
السَّلامُ عَلى زیدِ بنِ ثُبَیتٍ القَیسِیِّ.
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ وعُبَیدِ اللّهِ ابنَی یَزیدَ بنِ ثُبَیتٍ(89) القَیسِیِّ(90)
السَّلامُ عَلى عامِرِ بنِ مُسلِمٍ.
السَّلامُ عَلى قَعنَبِ بنِ عَمرٍو التَّمرِیِّ(87)
السَّلامُ عَلى سالِمٍ مَولى عامِرِ بنِ مُسلِمٍ(91)
سلام بر جون بن حَرى(92)، غلام ابو ذر غِفارى!
سلام بر شَبیب بن عبد اللّه نَهشَلى!
سلام بر حَجّاج بن یزید سعدى!(93)
سلام بر قاسِط و کَرِش،(94) دو پسر ظَهیر(95) تَغلِبى!
سلام بر کِنانة بن عتیق!
سلام بر ضِرغامة بن مالک!
سلام بر حُوَىّ بن مالک ضُبَعى!(96)
سلام بر عمر بن ضُبَیعه ضُبَعى!(97)
سلام بر زید بن ثُبَیت قیسى!
سلام عبد اللّه و عبید اللّه، دو پسر یزید بن ثُبَیت قیسى!(98)
سلام بر عامر بن مسلم!
سلام بر قَعنَب بن عمرو تَمرى!(99)
سلام بر سالم، غلام عامر بن مسلم!
السَّلامُ عَلى سَیفِ بنِ مالِکٍ.
السَّلامُ عَلى زُهَیرِ بنِ بِشرٍ الخَثعَمِیِّ.
السَّلامُ عَلى زَیدِ بنِ مَعقِلٍ الجُعفِیِّ.(100)
السَّلامُ عَلى الحَجّاجِ بنِ مَسروقٍ الجُعفِیِّ.(101)
السَّلامُ عَلى مَسعودِ بنِ الحَجّاجِ وَابنِهِ.
السَّلامُ عَلى مُجَمِّعِ بنِ عَبدِ اللّهِ العائِذِیِّ.
السَّلامُ عَلى عَمّارِ بنِ حَسّانَ بنِ شُرَیحٍ الطّائِیِّ(102)
السَّلامُ عَلى حَیّانَ(103) بنِ الحارِثِ السَّلمانِیِّ الأَزدِیِّ.
السَّلامُ عَلى جُندَبِ بنِ حُجرٍ الخَولانِیِّ.
السَّلامُ عَلى عُمَرَ(104) بنِ خالِدٍ الصَّیداوِیِّ.
السَّلامُ عَلى سَعیدٍ مَولاهُ.
السَّلامُ عَلى یَزیدَ بنِ زِیادِ بنِ المُهاجِرِ(105) الکِندِیِّ(106)
السَّلامُ عَلى زاهِرٍ(107) مَولى عَمرِو بنِ الحَمِقِ الخُزاعِیِّ(108)
السَّلامُ عَلى جَبَلَةَ بنِ عَلِیٍّ الشَّیبانِیِّ.
سلام بر سیف بن مالک!
سلام بر زُهَیر بن بِشر خَثعَمى!
سلام بر زید بن مَعقِل جُعْفى!(109)
سلام بر حَجّاج بن مسروق جُعْفى!(110)
سلام بر مسعود بن حَجّاج و پسرش!
سلام بر مُجَمّع بن عبد اللّه عائذى!
سلام بر عمّار بن حَسّان(111) بن شُرَیح طایى!
سلام بر حیّان بن حارث سلمانى ازْدى!
سلام بر جُندَب بن حُجر خَولانى!
سلام بر عمر بن خالد صَیداوى!
سلام بر سعید، غلام او!
سلام بر یزید بن زیاد بن مهاجر کِنْدى!(112)
سلام بر زاهِر، غلام عمرو بن حَمِق خُزاعى!(110)
سلام بر جَبَلة بن على شیبانى!
السَّلامُ عَلى سالِمٍ مَولَى ابنِ المَدَنِیَّةِ الکَلبِیِّ(113)
السَّلامُ عَلى أسلَمَ بنِ کَثیرٍ الأَزدِیِّ الأَعرَجِ(114)
السَّلامُ عَلى زُهَیرِ بنِ سُلَیمٍ الأَزدِیِّ(115)
السَّلامُ عَلى قاسِمِ بنِ حَبیبِ الأَزدِیَّ.
السَّلامُ عَلى عُمَرَ بنِ جُندَبٍ الحَضرَمِیِّ(116)
السَّلامُ عَلى أبی ثُمامَةَ(117) عُمَرَ بنِ عَبدِ اللّهِ الصّائِدِیِّ.
السَّلامُ عَلى حَنظَلَةَ بنِ أسعَدَ(118) الشِّبامِیِّ.
السَّلامُ عَلى عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ الکَدِرِ(119) الأَرحَبِیِّ.
السَّلامُ عَلى عَمّارِ بن أبی سَلامَةَ الهَمدانِیِّ.
السَّلامُ عَلى عابِسِ بنِ شَبیبٍ(120) الشّاکِرِیِّ.
السَّلامُ عَلى شَوذَبٍ مَولى شاکِرٍ(121)
السَّلامُ عَلى شَبیبِ بنِ الحارِثِ بنِ سَریعٍ.
سلام بر سالم، غلام ابن مَدنیّه کلبى!(110)
سلام بر اسلَم بن کثیر ازْدى اعْرَج!
سلام بر زُهَیر بن سُلَیم ازْدى!(122)
سلام بر قاسم بن حبیب ازْدى!
سلام بر عُمَر بن جُندَب حَضرَمى!(123)
سلام بر ابو ثُمامه، عمر بن عبد اللّه صائدى!
سلام بر حَنظَلة بن اسعد شِبامى!
سلام بر عبد الرحمن بن عبد اللّه بن کَدِر ارحَبى!(124)
سلام بر عمّار بن ابى سلامه هَمْدانى!
سلام بر عابِس بن شَبیب شاکرى!
سلام بر شَوذَب، غلام شاکر!(110)
سلام بر شَبیب بن حارث بن سریع!
السَّلامُ عَلى مالِکِ بنِ عَبدِ(125) بنِ سَریعٍ.
السَّلامُ عَلَى الجَریحِ المَأسورِ سَوّارِ بنِ أبی حِمیَرٍ(126) الفَهمِیِّ الهَمدانِیِّ.
السَّلامُ عَلَى المُرثَثِّ(127) مَعَهُ عَمرِو بنِ عَبدِ اللّهِ الجُندَعِیِّ.
السَّلامُ عَلَیکُم یا خَیرَ أنصارٍ.
السَّلامُ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّارِ، بَوَّأَکُمُ اللّهُ مُبَوَّأَ الأَبرارِ، أشهَدُ لَقَد کَشَفَ اللّهُ لَکُمُ الغِطاءَ، ومَهَّدَ لَکُمُ الوِطاءَ، و أجزَلَ لَکُمُ العَطاءَ، وکُنتُم عَنِ الحَقِّ غَیرَ بِطاءٍ، و أنتُم لَنا فُرَطاءُ، ونَحنُ لَکُم خُلَطاءُ فی دارِ البَقاءِ، وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.(128)
سلام بر مالک بن عبد بن سریع!
سلام بر زخمى اسیر، سوّار بن ابى حِمیَر فَهْمى هَمْدانى!(129)
سلام بر زخمى همراه او، عمرو بن عبد اللّه جُندَعى!
سلام بر شما، اى بهترین یاوران!
سلام بر شما، به خاطر صبرتان، که چه عاقبت نیکویى دارید! خداوند، شما را در جایگاه نیکان، جاى دهد! گواهى مىدهم که خداوند، پرده از چشمان شما بر گرفت و برایتان، جایگاهى [آسوده در بهشت] آماده ساخت و به شما عطاى فراوان داد. شما هم در همراهى حق، درنگ نکردید و پیشروان ما [به سوى بهشت] شدید و ما [إن شاء اللّه] همنشینان شما در سراى جاویدان هستیم. سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد!(130)
1) المراد بهم وکلاء الأئمة و خواصهم.
2) الجُبُّ: أی بئر لم تُطوَ (مفردات ألفاظ القرآن: ص 182 «جبّ»).
3) مقصود، یکى از چهار نایب خاصّ امام زمان علیهالسلام در دوره غیبت صغراست.
4) أزْلَفَها: قدّمها، والأصل فیه القُرب والتقدّم (النهایة: ج 2 ص 309 «زلف»).
5) سِدْرَةُ المُنتهى: شجرة فی أقصى الجنّة إلیها ینتهی علم الأوّلین والآخرین (النهایة: ج 2 ص 353 «سدر»).
6) سدرة المنتهى: آخرین درخت سدر. مقصود، درخت سدر خاصّى است که دربالاترین جاى بهشت، قرار دارد و منشأ همه علوم گذشتگان و آیندگان است.
7) رَمَّلهُ بالدماء فترمّل: أی تَلَطَّخَ (الصحاح: ج 4 ص 1713 «رمل»).
8) الیعسوب: السیّد والرئیس والمقدّم. و أصله: فحل النحل (النهایة: ج 3 ص 234 «عسب»).
9) الجَیْبُ: القمیص ما ینفتح على النحر والجمع: أجیاب وجیوب (المصباح المنیر: ص 115 «جیب»).
10) الاصطلام: افتعال من الصَّلم: القطع (النهایة: ج 3 ص 49 «صلم»).
11) مُجَدَّلًا: أی مَرْمِیّا ملقىً على الأرض قتیلًا (النهایة: ج 1 ص 248 «جدل»).
12) نَاغَتِ الامّ صبّیها: لاطفته وشاغلته بالمحادثة والملاعبة (النهایة: ج 5 ص 88 «نغا»).
13) الوَتِینُ: عرق فی القلب إذا انقطع مات صاحبه (النهایة: ج 5 ص 150 «وتن»).
14) الأوْداجُ: هی ما أحاط بالعنق من العروق (النهایة: ج 5 ص 165 «ودج»).
15) لیس فی بحار الأنوار: «السَّلامُ على الودج المقطوع».
16) وَالِهٌ: إذا ذهب عقلُه من فرح أو حزن (المصباح المنیر: ص 672 «وَلِهَ»).
17) الحُشاشَة: روح القلب، ورَمَق من حیاة النفس (لسان العرب: ج 6 ص 284 «حشش»).
18) الحَتْفُ: الهلاک (النهایة: ج 1 ص 337 «حتف»).
19) کَلَأهُ: أی حفظه وحرسه (الصحاح: ج 1 ص 69 «کلأ»).
20) لیس فی بحار الأنوار: «وعن شریعته محامیاً».
21) الذِّمّة والذِّمامُ: وهما بمعنى العهد والأمان والضمان والحرمة والحقّ (النهایة: ج 2 ص 168 «ذمم»).
22) الشِّیمَةُ: الخُلْقُ (الصحاح: ج 5 ص 1964 «شیم»).
23) الأوَّاهُ: المتأوّه المُتضَرِّع (النهایة: ج 1 ص 82 «أوه»).
24) نَکَبَ عنه: عَدَلَ (القاموس المحیط: ج 1 ص 134 «نکب»).
25) الغَوَائِلُ: أی المهالک (النهایة: ج 3 ص 397 «غول»).
26) الاصطلام: افتعال من الصلم: القطع (النهایة: ج 3 ص 49 «صلم»).
27) الهَبْوة: الغَبَرة، ویقال لدقاق التراب إذا ارتفع: هبا یهبو (النهایة: ج 5 ص 241 «هبا»).
28) البَاتِرُ: السیف القاطع (الصحاح: ج 2 ص 584 «بتر»).
29) خَزِیَ خِزْیا: ذلّ وهان (المصباح المنیر: ص 168 «خزی»).
30) فی المصدر: «الوجوه»، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار.
31) المُهَنَّدُ: السیف المطبوع من حدید الهند (الصحاح: ج 2 ص 557 «هند»).
32) صَفَدَهُ: أی شدّه و أوثقه (الصحاح: ج 2 ص 498 «صفد»).
33) الهملجة: حسن سیر الدابّة فی سرعة. و أمر مهملَج: أی مذلّل منقاد (تاج العروس: ج 3 ص 520 «هملج»).
34) رجل أنزع: وهو الذی انحسر الشعر عن جانبی جبهته (الصحاح: ج 3 ص 1289 «نزع»).
35) الأوّابین: جمع أوّاب؛ وهو الکثیر الرجوع إلى اللّه تعالى بالتوبة. وقیل: هو المطیع. (النهایة: ج 1 ص 79 «أوب»).
36) الإلْمَامُ: النزول، وقد ألّم به: أی نزل به (الصحاح: ج 5 ص 2032 «لمم»).
37) تَلُمّ بها شَعَثی: أی تجمع بها ما تفرّق من أمری (النهایة: ج 2 ص 478 «شعث»).
38) قَمَعْتُه قَمْعَا: أذْلَلْتُه (المصباح المنیر: ص 516 «قمع»).
39) الوِزْرُ: الإثْمُ والثِّقْلُ (الصحاح: ج 2 ص 845 «وزر»).
40) الأعراف: 157.
41) الرَّهْمَةُ: المَطْرةُ الضعیفة الدائمة. والجمع: رهام (الصحاح: ج 5 ص 1939 «رهم»).
42) السَّلامُ: شجر (الصحاح: ج 5 ص 1951 «سلم»).
43) غَبِنَ رأیه: إذا نقصه (الصحاح: ج 6 ص 2172 «غبن»).
44) المزار الکبیر: ص 496 ح 9، بحار الأنوار: ج 101 ص 317 ح 8 نقلًا عن المزار للمفید من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البیت علیهم السلام.
45) [قال العلّامة المجلسی قدسسره بعد أن أورد هذه الزیارة: واعلم أنّ هذه الزیارة أوردها المفید والسیّد فی مزاریهما وغیرهما، بحذف الإسناد فی زیارة عاشوراء، وکذا قال مؤلّف المزار الکبیر: زیارة الشهداء رضوان اللّه علیهم فی یوم عاشوراء: أخبرنی الشریف أبو الفتح مُحَمَّد بن مُحَمَّد الجعفریّ أدام اللّه عزّه، عن الفقیه عماد الدین مُحَمَّد بن أبی القاسم الطبریّ، عن الشیخ أبی علیّ الحسن بن مُحَمَّد الطوسی. و أخبرنی عالیا الشیخ أبو عبد اللّه الحُسَینُ بن هبة اللّه بن رطبة، عن الشیخ أبی علی، عن والده أبی جعفر الطوسیّ، عن الشیخ مُحَمَّد بن أحمد بن عیّاش، وذکر مثله سواء، وإنّما أوردناها فی الزیارات المطلقة لعدم دلالة الخبر على تخصیصه بوقت من الأوقات (بحار الأنوار: ج 101 ص 274).].
46) قال العلّامة المجلسی قدسسره: واعلم أنّ فی تاریخ الخبر إشکالًا لتقدّمها على ولادة القائم علیهالسلام بأربع سنین، لعلّها کانت اثنتین وستّین ومئتین، ویحتمل أن یکون خروجه عن أبی محمّد العسکری علیهالسلام (بحار الأنوار: ج 101 ص 274) إلّا أنّه ینبغی الالتفات إلى أنّ التاریخ المذکور (252) یتزامن مع إمامة الإمام الهادی علیهالسلام (212 254)، وعلى هذا فإن ما ذکره العلامة من امکانیّة نسبته إلى الإمام العسکری علیهالسلام لا یمکن قبوله.
47) [علّامه مجلسى، پس از آوردن این زیارت، گفته است: بدان که [شیخ] مفید و سیّد [ابن طاووس]، این زیارت را در کتابهایشان با حذف سند براى «روز عاشورا» آوردهاند و مؤلّف المزار الکبیر، چنین گفته: «زیارت شهیدان در روز عاشورا: ابو الفتح محمّد بن محمّد جعفرى أدام اللّه عزّه براى من روایت کرد از … و نیز شیخ محمّد بن احمد بن عیّاش، به من خبر داد از … و عینا همین زیارت را نقل کرد؛ امّا ما آن را در زیارتهاى مطلقه آوردیم؛ زیرا روایت، دلالتى بر اختصاص داشتن آن به زمان خاصّى ندارد».].
48) علّامه مجلسى فرموده: «بدان که در تاریخ روایت [و توقیع]، اشکالى وجود دارد؛ زیرا چهار سال زودتر از تولّد امام مهدى علیهالسلام است. از این رو، شاید تاریخ آن 262 باشد [و نه 252 ق]. نیز ممکن است که از سوى امام حسن عسکرى علیهالسلام صادر شده باشد»؛ لیکن باید توجّه داشت که تاریخ یاد شده (252 ق) همزمان با دوران امامت امام هادى علیهالسلام (212 254 ق) است: بنابر این، سخن علّامه در مورد امکانِ نسبت دادن آن به امام حسن عسکرى علیهالسلام صحیح به نظر نمىرسد.
49) الدَّعِیُّ: المنسوب إلى غیر أبیه (لسان العرب: ج 14 ص 261 «دعا»).
50) فی المصدر: «دینه» بدل «أمینه»، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار: ج 45 ص 65 نقلًا عن المصدر.
51) زاد فی المزار الکبیر ومصباح الزائر وبحار الأنوار هنا: «و أبرأ إلى اللّه من قاتلیک واسأل اللّه مرافقتک فی دار الخلود».
52) الجُحُودُ: الإنکار مع العلم (الصحاح: ج 2 ص 451 «جحد»).
53) در المزار الکبیر، مصباح الزائر و بحار الأنوار، این افزوده هم دیده مىشود: «واز قاتلان تو، به خدا بیزارى مىجویم و همراهى تو را در سراى جاوید، از خدا خواستارم».
54) لیس فی المزار الکبیر: «المرمیّ الصریع» إلى «حجر أبیه».
55) لیس فی مصباح الزائر وبحار الأنوار «أبی الفضل».
56) المَکْثُورُ: المَغْلُوبُ، وهو الّذی تکاثر علیه الناس فقهروه (النهایة: ج 4 ص 153 «کثر»).
57) الّلأْمة بهمزة ساکنة ویجوز تخفیفها: الدِّرْعُ (المصباح المنیر: ص 560 «لوم»).
58) جلا: علا (القاموس المحیط: ج 4 ص 313 «جلا»).
59) فحصت: أی حفرت. والفحص: البحث والکشف (النهایة: ج 3 ص 415 «فحص»).
60) مجدّل: أی ملقىً على الأرض قتیلًا (لسان العرب: ج 11 ص 104 «جدل»).
61) فی المصدر: «البهبهانی»، والتصویب من المصادر الاخرى.
62) وفی مصباح الزائر: «ولعن اللّه قاتله أسد بن مالک».
63) وفی مصباح الزائر وبحار الأنوار: ج 101 «أبی عبد اللّه» بدل «عبید اللّه» وفی بحار الأنوار: ج 45 «أبی عبید اللّه».
64) لیس فی المزار الکبیر «ولَعَنَ اللّه قاتله عامر … عبیداللّه بن مسلم بن عقیل».
65) وفی المزار الکبیر: «لقیط بن یاسر الجهنی».
66) در برخى نقلها «ابو عبد اللّه» و «ابو عبید اللّه» آمده است.
67) شَرَیْتُ: بمعنى بعْتُ (مفردات ألفاظ القرآن: ص 453 «شرى»).
68) الأحزاب: 23.
69) وفی المزار الکبیر: «سعید» بدل «سعد».
70) الحِمام: الموت (النهایة: ج 1 ص 446 «حمم»).
71) وفی المزار الکبیر: «بشیر» بدل «بشر».
72) در المزار الکبیر آمده «سعید بن عبد اللّه حنفى».
73) در المزار الکبیر آمده «بشیر بن عمر حضرمى».
74) وفی المزار الکبیر: «زید بن حصین»، وفی مصباح الزائر: «بریر بن خضیر».
75) وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر وبحار الأنوار: ج 101 «عمران بن کعب الأنصاری» وفی بحار الأنوار: ج 45 «عمر بن کعب الأنصاری».
76) وفی مصباح الزائر: «عمر بن قرظة الأنصاری».
77) وفی مصباح الزائر: «عبداللّه بن عمر الکلبی».
78) در المزار الکبیر آمده: «زید بن حصین» و در مصباح الزائر آمده: «بریر بن خضیر».
79) در برخى نقلها آمده: «عمران بن کعب انصارى» و «عمر بن کعب انصارى».
80) در مصباح الزائر، آمده: «عمر بن قَرَظه انصارى».
81) در مصباح الزائر، آمده: «عبد اللّه بن عمر کلبى».
82) لیس فی مصباح الزائر والمزار الکبیر وبحار الأنوار: ج 101 «بن حریّ» وفی بحار الأنوار: ج 45 «حوی» بدل «حری».
83) وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر وبحار الأنوار (ج 45): «الحجّاج بن زید السعدی».
84) وفی المزار الکبیر: «وکردوس»، وفی مصباح الزائر: «وکرسی».
85) وفی مصباح الزائر و المزار الکبیر و بحار الأنوار ج 101: «ابنی زهیر».
86) وفی المزار الکبیر وبحار الأنوار: «جوین بن مالک الضبعی».
87) وفی مصباح الزائر والمزار الکبیر وبحار الأنوار: ج 101 «النمری» بدل «التمری».
88) وفی المزار الکبیر: «عمرو بن ضبیعة».
89) وفی مصباح الزائر «نبیط» بدل «ثبیت».
90) لیس فی المزار الکبیر: «السَّلامُ على عبداللّه وعبیداللّه ابنی یزید بن ثبیت القیسی».
91) لیس فی المزار الکبیر: «السَّلامُ على قعنب بن عمرو التمریّ. السَّلامُ على سالم مولى عامر بن مسلم».
92) در برخى نقلها «بن حرى» نیامده است.
93) در المزار الکبیر و در مصباح الزائر و بحار الأنوار، آمده: «حجّاج بن زید سعدى».
94) در المزار الکبیر، آمده: «و کردوس» و در مصباح الزائر، آمده: «و کرسى».
95) در بحار الأنوار، آمده: «دوپسر زهیر».
96) در المزار الکبیر و بحار الأنوار، آمده: «جوین بن مالک ضبعى».
97) در المزار الکبیر آمده: «عمرو بن ضُبَیعه».
98) در المزار الکبیر سلام بر این دو نیامده است.
99) در المزار الکبیر «سلام بر تقعنب بن عمرو تمرى و سلام بر سالم، غلام عامر بن مسلم» نیامده است و در برخىنقلها «نمرى» به جاى «تمرى» آمده است.
100) وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر وبحار الأنوار: ج 101 «بدر بن معقل الجعفی».
101) لیس فى المزار الکبیر «السّلام على الحجاج بن مسروق الجعفی».
102) وفی المزار الکبیر: «عمّار بن حیّان بن شریح الطائی».
103) وفی بحار الأنوار: ج 45 «حبّاب» بدل «حیّان».
104) وفی مصباح الزائر: «عمرو» بدل «عمر».
105) فی بحار الأنوار: ج 45 «مهاصر» بدل «مهاجر».
106) وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر وبحار الأنوار: ج 101 «یزید بن زیاد بن المظاهر الکندی».
107) فی بحار الأنوار: ج 45 «زاهد» بدل «زاهر».
108) لیس فی المزار الکبیر: «السَّلامُ على زاهر مولى عمرو بن الحمق الخزاعی».
109) در المزار الکبیر و بحار الأنوار، آمده: «بدر بن معقل جُعْفى».
110) نام وى در نقل المزار الکبیر نیامده.
111) در المزار الکبیر، آمده: «عمّار بن حیّان».
112) در المزار الکبیر، مصباح الزائر و بحار الأنوار، آمده: «یزید بن زیاد بن مظاهر کِنْدى».
113) لیس فی المزار الکبیر: «السَّلامُ على سالم مولى ابن المدنیّة الکلبی».
114) لیس فی بحار الأنوار: ج 101 «الأعرج».
115) لیس فی بحار الأنوار: ج 101 «السَّلامُ على زهیر بن سلیم الأزدی».
116) وفی المزار الکبیر وبحار الأنوار: «عمر بن الاحدوث الحضرمی»، وفی مصباح الزائر: «عمرو بن الاحدوث الحضرمی».
117) فی مصباح الزائر «تمامة» بدل «ثمامة».
118) لیس فی مصباح الزائر «بن أسعد» وفی بحار الأنوار: ج 45 «سعد» بدل «أسعد».
119) وفی بحار الأنوار: ج 101 «الکدن» بدل «الکدر» وفی نسخ مصباح الزائر اختلاف.
120) فی بحار الأنوار: ج 45 «أبی شبیب».
121) لیس فی المزار الکبیر: «السَّلامُ على شوذب مولى شاکر».
122) نام وى در نقل بحار الأنوار نیامده.
123) در المزار الکبیر و بحار الأنوار، آمده: «عمر بن احدوث حضرمى» و در مصباح الزائر، آمده: «عمرو بن احدوثحضرمى».
124) در مصباح الزائر و بحار الأنوار، آمده: «عبد الرحمن بن عبد اللّه بن کدن ارحَبى».
125) و فی المزار الکبیر و مصباح الزائر و بحار الأنوار (ج 101) «عبد اللّه» بدل «عبد».
126) وفی مصباح الزائر: «حمید» بدل «حمیر».
127) الارْتِثاث: أن یحمل الجریح من المعرکة وهو ضعیف قد أثْخنته الجراح، والرثیث أیضا: الجریح کالمرتثّ (النهایة: ج 2 ص 195 «رثث»).
128) الإقبال: ج 3 ص 73، المزار الکبیر: ص 486 ح 8، مصباح الزائر: ص 278، بحار الأنوار: ج 101 ص 269 ح 1 و ج 45 ص 65. وینبغی الإشارة هنا إلى أنّ مصدر بحار الأنوار بکلا نقلیه هو الإقبال، إلّا أنّ هناک اختلافا فیما بین هذین النقلین. ونذکّر أیضا إلى أن هناک اختلافات بین المصادر أشرنا فی الهامش إلى جملة منها.
129) در مصباح الزائر، آمده: «سوّار بن ابى حمید فهمى هَمْدانى».
130) قابل توجه است که مصدر بحار الأنوار در جلد 45 و 101 همان نقل الإقبال است؛ ولى این دو متن با همتفاوتهایى پیدا کردهاند. ضمنا ما تنها برخى از اختلافهاى مصادر را در پانوشتها آوردهایم.