زمان مطالعه: < 1 دقیقه
خون خورم در غم آن طفل که جاى لَبَنش
ریخت دست ستم حرمله، خون در دهنش
کودکى کآب ز سرچشمه عصمت مىخورد
گشت از سوز عطش، آبْ سراپا بدنش
گر تن نوگل لیلا نبُود لاله سرخ
از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش
غنچهاى از چمن زاده زهرا بشکُفت
که شد از زخم سِنان، چون گل صدبرگ، تنش
گلشنى ساخته در دشت بلا گشت که بود
غنچهاش اصغر و گل، قاسم و اکبر، سَمَنش
تشنهلب، کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر
گشت بُبریده و شد دوخته بر تن، کفنش
آن که باشد نظرش داروى هر درد سَنا
چشم دارم که فِتد گوشه چشمى به منش.(1)
1) دیوان سنا: ص 82-83.