جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بزرگواری و گذشت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

روزی امام حسین‏ علیه السلام با جمعی از دوستان، وارد باغ خود در مدینه شد که غلام آن حضرت به نام «صافی» نگهبان باغ بود. ورود امام به درون باغ بگونه‏ای بود که «صافی» متوجّه نشد و مشغول غذا خوردن بود، امّا روش غذا خوردن او امام را بخود مشغول داشت. زیرا هر قرص نانی که بر می‏داشت نصف آن را بسوی سگی که در پیش روی او نشسته بود می‏انداخت.

وقتی از غذا خوردن فارغ شد، ما را دید و با خوشحالی فراوان سلام کرد و پوزش طلبید.

امام حسین‏ علیه السلام پرسید: چرا در غذا خوردن هر قرص نانی که بر می‏داشتی نصف آن را بسوی سگ باغ می‏انداختی؟. صافی پاسخ داد: من غلام شما و نگهبان این باغ می‏باشم، و این سگ نیز نگهبان باغ است، وقتی سفره انداختم در مقابل من نشست، و بمن نگاه می‏کرد.

من حیا کردم که او گرسنه باشد و من غذا بخورم، از این رو هر قرص نان را مساوی تقسیم کردم، نیمی خود و نیم دیگر را به سگ می‏دادم. وقتی امام حسین‏ علیه السلام پاسخ غلام خود را شنید، گریه کرد و فرمود:

حدیث 28

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: إِنْ کانَ‏کَذلِکَ فَأَنْتَ ‏عَتیقٌ‏للَّهِ تَعالی وَوَهَبْتُ لَکَ‏اَلْفَیْ دینارٍ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (اگر چنین است تو را در راه خدا آزادکردم‏ودو هزاردینارنیز بتو بخشیدم).

غلام گفت: اگر مرا آزاد کنی من دست از تو بر نمیدارم و باغبان تو در این باغ باقی خواهم ماند. وقتی امام وفاداری او را دید، همه باغ را به او بخشید و فرمود:

إِنَّ الْکَریمَ یَنْبَغی لَهُ أَنْ یُصَدِّقَ قَوْلَهُ بِالْفِعْلِ، أَوَ ما قُلْتُ لَکَ إجْعَلْنی فی حِلٍّ فَقَدْ دَخَلْتُ بُسْتانَکَ بِغَیْرِ إِذْنِکَ، فَصَدَّقْتُ قَوْلی وَ وَهَبْتُ الْبُسْتانَ وَ ما فیهِ لَکَ، فَاجْعَلْ اَصْحابیَ الَّذینِ جاؤوا مَعی أَضْیافاً وَ أَکْرِمْهُمْ مِنْ أَجْلی اَکْرَمَکَ اللهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بارَکَ لَکَ فی حُسْنِ خُلْقِکَ وَ أَدَبِکَ.

(انسان بزرگوار باید عمل او گفتارش را تأیید کند، مگر به شما نگفتم که من را حلال کن زیرا بدون اجازه شما وارد باغ شدم، پس گفتارم را با عمل تصدیق کردم که این باغ را با آنچه در آن است بتو بخشیدم، پس دوستان مرا میهمانان من بحساب آور و به آنان احترام بگذار، خدا تو را در روز قیامت کرامت ببخشد، و این اخلاق نیکو و ادب تو را مبارک گرداند).(1)


1) مجالس السنیة ج1 ص26 مجلس 12، مستدرک الوسائل ج7 ص192 حدیث 8006، مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی ج4 ص75، بحارالانوار ج44 ص194 حدیث4.