جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بحث و گفتگو با بزرگان

زمان مطالعه: 9 دقیقه

1 – بحث و گفتگو با ابن عبّاس

وقتی همه فهمیدند که امام حسین‏ علیه السلام تصمیم به کوچ کردن بسوی عراق دارد، و به زودی مکّه را ترک می‏گوید، بسیاری از بزرگان آن روز تلاش کردند تا امام‏ علیه السلام را از رفتن به کوفه بازدارند. ابن عباس خدمت امام آمد و پرسید، مردم می‏گویند شما قصد دارید بسوی عراق حرکت کنید، به من بگو چه می‏خواهید بکنید؟.

حدیث 272

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: إِنّی قَدْ أَجْمَعْتُ ‏الْمَسیرَ فی ‏أَحَدِ یَوْمَیّ ‏هذَیْنِ إِنْ شاءَاللهُ‏ تعالی.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (من همه چیز را برای سفر آماده کردم و در یکی دو روز آینده اگر خدای بزرگ بخواهد می‏روم).(1)

ابن عبّاس از بی وفائی کوفیان گفت و هشدار داد که کوفیان مردم قابل اطمینانی نیستند، آنها با تو خواهد جنگید و با تو مخالفت خواهند کرد.

امام در پاسخ فرمود:

حدیث 273

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: وَ إِنّی أَسْتَخیرُ اللهَ وَأَنْظُرُما یَکُونُ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (من از خدا طلب خیرو نیکی می‏کنم، ونگاه می‏کنم تا چه پیش آید.(2)

2 – بحث و گفتگو با عبدالله بن زبیر

عبدالله بن زبیر نیز با یزید بیعت نکرده بود، و به مکّه آمده در آنجا اقامت کرد، وقتی شنید که امام حسین‏ علیه السلام عازم عراق است، خدمت آنحضرت رسید و گفت: ای حسین ما را رها می‏کنی و بسوی کوفیان می‏روی، در حالیکه ما از فرزندان مهاجرین و بزرگان امّت اسلامی می‏باشیم.

حدیث 274

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: وَاللهِ لَقَدْ حَدَّثْتُ نَفْسی بِإِتْیانِ الْکُوفَةِ، وَلَقَدْ کَتَبَ إِلَیَّ شیعتی بِها وَأَشْرافُ أَهْلِها، وَاَسْتَخیرُاللهَ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (سوگند بخدا! من خودم را برای رفتن بسوی کوفه وعده می‏دادم تا آنکه پیروان من و بزرگان کوفه این نامه‏ها را برای من نوشتند، از خدا طلب خیر دارم.(3)

عبدالله زبیر گفت، راستی من هم اگر همانند تو شیعیان و طرفدارانی داشتم از آنها روی بر نمی‏گرداندم.

3 – گفتگوی دوباره ابن عبّاس

ابن عبّاس بار دیگر خدمت امام حسین‏ علیه السلام رسید، و هشدارها داد و از امام خواست که با بنی امیّه صلح کند، و از کوچ کردن بسوی عراق بپرهیزد.

حدیث 275

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: هَیْهاتَ هَیْهاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسِ اِنَّ الْقَوَمَ لَنْ یَتْرُکُونی وَاِنَّهُمْ یَطْلُبوُنَنی اَیْنَ کُنْتُ حَتیَّ اُبایِعَهُمْ کُرْهاً وَیَقْتُلُونی، وَاللهِ اِنَّهُمْ لَیَعْتَدُونَ عَلیَّ کَما اعْتَدَتْ الْیَهُودُ فی یَوْمِ السَّبْتِ، وَاِنّی ماضٍ فی أمْرِ رَسُولِ اللهِ‏ صلی الله علیه وآله حَیْثُ اَمَرَنی، وَ اِنَّا لِلَّه وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (هرگز! هرگز! ای پسر عبّاس! بنی امیّه مرا رها نخواهند کرد، و مرا می‏طلبند

هرجا که باشم تا با زور از من بیعت بگیرند، یا مرا بکشند. سوگند بخدا! آنها بمن تجاوز خواهند کرد چونانکه یهود در روز شنبه تجاوز کردند، و من بدنبال دستور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‏روم چنانکه فرمود، و ما همه از خدائیم و به سوی او باز می‏گردیم).(4)

ابن عبّاس گفت حال که با یزید صلح نمی‏کنی پس بسوی عراق و کوفه نرو بلکه در همین شهر مکّه اقامت کن.

حدیث 276

قال الامام الحسین‏ علیه السلام:لأنْ اُقْتَلَ وَاللهِ بِمَکانٍ کَذا اَحَبَّ اِلیَّ مِنْ اَنْ اُستُحِلَّ بِمَکَةَ، وَ هذِهِ کُتُبُ اَهْلِ الْکُوفَةِ وَرُسُلُهُمْ وَقَدْ وَجَبَ عَلیَّ اِجابَتُهُمْ وَقامَ لَهُمْ الْعُذْرُ عَلیّ عِنْدَاللهِ سُبْحانَهُ

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (سوگند بخدا! من در هرجا کشته بشوم بهتر از آن است که در شهر مکّه خون من ریخته شود، اینها نامه‏های اهل کوفه و فرستادگانشان می‏باشند، که پس از آن همه دعوت باید جوابشان را بدهم، تا عذری در پیشگاه پروردگار خود نداشته باشند.)

سخن امام که به اینجا رسید ابن عبّاس با صدای بلند گریست.(5)

4 – گفتگوی امام با عمر بن عبدالرّحمن

عمر بن عبدالرّحمن نیز یکی از دوستان و صاحب نظران بود وقتی شنید امام حسین‏ علیه السلام عزم کوچ کردن بسوی عراق را دارد خدمت آنحضرت رسید و تحوّلات

سیاسی روز را بازگفت و توضیح داد که مردم بنده درهم و دینارند، کوفیان در عهد و پیمان با شما صداقت ندارند، و چه بسا با شما بجنگند، از رفتن بسوی کوفه منصرف شوید.

حدیث 277

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: جَزاکَ اللهُ خَیْراً یَابْنَ عَمِّ؛ فَقَدْ وَاللهِ عَلِمْتُ أَنَّکَ مَشَیْتَ بِنُصْحٍ وَتَکَلَّمْتَ بِعَقْل وَمَهْما یَقْضِ مِنْ أَمْرٍ یَکُنْ، اَخَذْتُ بِرَأیِکَ أَوْ تَرَکْتُهُ، فَأَنْتَ عِندی أَحْمَدُ مُشیرٍ وَأَنْصَحُ ناصِحٍ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای پسرعمو خدا تو را پاداش نیکو دهد، من می‏دانم که تو از راه پند و اندرز سخن می‏گوئی، و عاقلانه قضاوت می‏کنی، چه بسا نسبت به کاری نظری داده می‏شود که واقعیّت پیدا می‏کند، نظر تو را می‏پذیرم یا شاید نتوان به آن عمل کرد، بهر حال تو در نزد من یکی از بهترین مشاوران و یکی از بهترین اندرز دهندگانی.(6)

5 – گفتگو با واقدی و زراره

واقدی و زرارة بن صالح وقتی مطّلع شدند امام حسین‏ علیه السلام عازم عراق است، خدمت آن حضرت رسیدند، و از هواپرستی و عدم ثبات فکری و عقیدتی کوفیان گفتند و توضیح دادند که دل‏های کوفیان با شما، ولی شمشیرهای آنان بر عَلَیه شماست.

امام حسین‏ علیه السلام به حرف‏های آنان گوش داد.

آنها فکر می‏کردند تحوّلات سیاسی روز کوفه به امام نرسیده است، و امام با امیدواری و خوشبینی عازم عراق است، در صورتیکه امام حسین‏ علیه السلام از همه‏گونه رویدادهای زمان و شرائط حاکم بر کوفه و کوفیان با خبر بود و در جواب آن دو نفر اشاره‏ای به آسمان کرد، درهای آسمان شکافته شد و آنقدر ملائکه نازل شد که تعداد آنها را کسی جز خا نمی‏دانست، پس از آن اظهار داشت:

حدیث 278

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: لَوْلا تَقارُبُ الأشْیاءِ، وَحُبُوطُ الأَجْرِ لَقاتَلْتُهُمْ بِهؤُلاءِ، وَلکِنْ أَعْلَمُ یَقِینَاً أَنَّ هُناکَ مَصْرَعی و مَصارِعُ أَصْحابی، لا یَنْجُو مِنْهُمْ إِلاَّ وَلَدی عَلیٌّ.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (اگر نبود که همه چیز باید بگونه‏ای طبیعی بگذرد، و أجر و پاداش رفتار انسان‏ها تباه نشود، من با این فرشتگان با بنی امیّه مبارزه می‏کردم، امّا به یقین می‏دانم که قربانگاه من و یاران من در عراق است و جز فرزندم علی «امام سجاد علیه السلام» کسی نجات پیدا نمی‏کند).(7)

یعنی أساس نظام هستی بر عدل و قانون است و انسان در این نظام آزاد است، بنی امیّه آزادند که تهاجم کنند، من هم آزادم که با آنان مبارزه کرده به مقام بلند شهادت برسم پس اگر بحث اختیار نبود، با قدرت امامت، و اعجاز، و با کمک فرشتگان، بنی‏امیّه را نابود می‏کردم.

هدف چیز دیگری است، و حرکت بسوی عراق یک انجام وظیفه است تا بشریّت بداند که هرجا ظلمی هست، فریادی باید باشد، و سکوت و تسلیم نارواست.

6 – گفتگو با ابن زبیر

عبدالله بن زبیر برای چندمین بار با امام حسین‏ علیه السلام به بحث و گفتگو نشست، و گفت: چرا بسوی عراق می‏روید؟. امام‏ علیه السلام پاسخ داد:

حدیث 279

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: أَتَتْنی بَیْعَةُ أَرْبَعینَ أَلْفاً یَحْلِفُونَ لی بِالطَّلاقِ وَالْعِتاقِ مِنْ اَهْلِ الْکُوفَةِ(8)

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (از کوفه خبر آوردند که چهل هزار نفر با من بیعت کردند و بر آزادی و آزادگی خود سوگند خورده‏اند.(9)

بار دیگر امام حسین‏ علیه السلام را بین در خانه خدا و حجرالأسود ملاقات کرد و گفت: ای حسین! در همین شهر مکّه بمان، ما همه از تو حمایت می‏کنیم، و با تو بیعت خواهیم کرد.

حدیث 280

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: إنَّ أَبی حَدَّثَنی: أَنَّ بِها کَبْشَاً یُسْتَحَلُّ حُرْمَتَها! فَما اُحِبُّ أَنْ أَکُونَ أَنَا ذلِکَ الْکَبْشُ!.

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (پدرم به من خبر داد که به سبب وجود قوچی در مکّه احترام آن شهر در هم

شکسته خواهد شد و نمی‏خواهم آن قوچ من باشم).(10)

بار دیگر عبدالله بن زبیر به امام حسین‏ علیه السلام پیشنهاد کرد که در شهر مکّه بمان، مردم را گرد تو جمع می‏کنیم.

حدیث 281

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: وَاللهِ لأََنْ اُقْتَلَ خارِجاً مِنها بِشِبْرٍ أَحَبُّ إِلیّ مِنْ أَنْ اُقْتَلَ داخِلاً مِنْها بِشِبْرٍ! وَأَیْمُ اللهِ لَوْ کُنْتُ فی جُحْرِ هامَّةٍ مِنْ هذِهِ الْهَوامِ لاَسْتَخْرَجُونی حَتَّی یَقْضُوا فیَّ حاجَتَهُمْ، وَاللهِ لَیَعْتَدَنَّ عَلیَّ کَما اعْتَدَتِ الْیَهُودُ فی السَّبْتِ(11)

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (به خدا سوگند! اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم بهتر از آن است که در داخل آن به قتل برسم، و اگر دو وجب دورتر از مکّه کشته شوم بهتر است از اینکه در یک وجبی آن بقتل برسم. و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغی باشم مرا در خواهند آورد تا با کشتن من به هدف خویش برسند، و بخدا سوگند همانگونه که قوم یهود احترام شنبه «سمبل وحدت و روز تقرّب به خدای خویش» را درهم شکستند، اینها نیز احترام مرا درهم خواهند شکست).(12)

عبدالله بن زبیر گفت: هرچه باشد اینجا در کنار حَرَم أَمن خدائی.

امام پاسخ داد: لِاَنْ اَدْفِنُ بِشاطِی‏ءِ الْفُراتِ اَحَبُّ اِلیَّ مِنْ اَنْ اُدْفِنَ بِفِناءِ الْکَعْبَةِ.(13)

(اگر من در کنار فرات دفن بشوم برای من محبوبتر است از اینکه در آستانه کعبه دفن شوم.)

سپس ابن عبّاس و عبدالله بن زبیر خدمت امام حسین‏ علیه السلام رسیدند، و صحبت‏ها کردند و ابن زبیر طولانی با امام صحبت کرد، امام رو به یاران خود کرد و فرمود:

إِنَّ هذا یَقُولُ لی کُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ، وَلِأنَ اُقْتَلَ وَبَیْنی وَبَیْنَ الْحَرَمِ باعٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ اُقْتَلَ وَبَیْنی وَبَیْنَهُ شِبْرٌ، وَلِاَنْ اُقْتَلُ بِالطَّفِّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ اُقْتَلَ بِالْحَرَمِ(14)

(او به من می‏گوید کبوتر حَرَم باش، و به خدا سوگند! اگر من یک ذرع دورتر از حَرَم کشته شوم برای من محبوبتر از این است که یک وجب دورتر از حرم کشته شوم و اگر در طف «سرزمین کربلا» کشته شوم برای من محبوبتر از این است که در حَرَم بقتل برسم.(15)

7 – گفتگو با اوزاعی

«اوزاعی» نیز یکی دیگر از بزرگان صاحب نظر بود، وقتی شنید که امام حسین‏ علیه السلام عزم عراق دارد می‏گوید. خدمت آن حضرت رسیدم و گفتم: به من خبر رسید که قصد دارید بسوی عراق حرکت کنید؟. امام مرا نوازش کرد و با فروتنی و مهربانی به سخنان من گوش داد. سپس در پاسخ من فرمود:

حدیث 282

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: مَرْحَباً بِکَ یا اَوْزاعی، جِئْتَ تَنْهانی عَنِ الْمَسیرِ، وَیَأْبَی اللهُ إِلاَّ ذلِکَ، اِنَّ مِنْ هاهُنا اِلی یَوْمِ الْاِثْنَیْنِ مُنْیَتی

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (درود بر تو ای اوزاعی، آمده‏ای که مرا از رفتن بسوی عراق بازداری؟ در حالی که خدا جز این رانمی‏خواهد، از هم اکنون تا روز دوشنبه ایّام چشم انتظاری من است.(16)

اوزاعی می‏گوید: از آن روز به بعد روزها را شماره می‏کردم تا شد آنچه را که امام فرمود.

8 – گفتگو با محمّد حنفیّه

یکی دیگر از شخصیّت‏های بنام، برادر امام حسین‏ علیه السلام جناب محمّد حنفیّه است که در جنگهای گذشته حضور داشت، و در جنگ جمل فرمانده نظامی بود، تا شنید که امام حسین‏ علیه السلام قصد عراق دارد ناراحت شد، خدمت آنحضرت رسید و گفت: برادر، کوفیان با پدرت و برادرت با حیله و نیرنگ برخورد کردند و تو از پیمان شکنی و توطئه آنان آگاهی داری با تو همان می‏کنند که با آنان کردند، اگر در مکّه بمانی

عزیزترین افراد این شهر خواهی بود.

امام در پاسخ او فرمود:

حدیث 283

قال الامام الحسین‏ علیه السلام: یا اَخی قَدْ خِفْتُ اَنْ یَغْتالَنی یَزیدُ بْنُ مُعاوِیَةَ فیِ الْحَرَمِ، فَاَکُونَ الَّذی یُسْتَباحُ بِهِ حُرْمَةُ هذَا الْبَیْتِ(17)

امام حسین‏ علیه السلام فرمود: (ای برادر! می‏ترسم یزید بن معاویه در حَرَم خدا مرا ترور کند، و من کسی باشم که حرمت این خانه را شکسته باشد.)

محمّد حنفیّه گفت: اگر ماندن در شهر مکّه را صلاح نمی‏دانید، پس به کشوری غیر از کوفه بروید، به سوی یَمَن بروید که دست عوامل بنی‏امیّه بتو نخواهد رسید. امام فرمود: در این باره فکر می‏کنم. امّا صبحگاهان محمّد حنفیّه با خبر شد که امام حسین‏ علیه السلام در حال خارج شدن از مکّه است، فوراً خدمت برادر رسید و گفت: با این شتاب چرا خارج می‏شوی؟.

اَتانی رَسُولُ اللهِ‏ صلی الله علیه وآله بَعْدَ ما فارَقْتُکَ، فقال: یا حُسَیْنُ أُخْرُجْ فَاِنَّ اللهَ، قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتِیلاً.

(پس از آنکه از هم جدا شدیم، در خواب رسول ‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد من آمد و فرمود: ای حسین! از مکّه بسوی کربلا خارج شو، همانا خدا می‏خواهد تو را کشته شده بنگرد.)

محمّد حنفیّه با نگرانی گفت: «ما همه از خدائیم و بسوی او باز می‏گردیم.» برادر حال که خودت در چنین شرائطی بسوی عراق می‏روید، پس چرا زنان و فرزندان و خواهران را همراه خود آماده کرده‏ای؟.

فقال له: «قَدْ قالَ لِی: إِنَّ اللهَ قَدْشاءَ أَنْ یَراهُنَّ سَبایا» وَسَلَّم عَلَیه وَمَضی.(18)

(رسول خدا به من فرمود: همانا خدا می‏خواهد زنان و فرزندان تو را اسیر بنگرد.)

در اینجا محمّد حنفیّه با گریه و اندوه با امام خداحافظی کرد.


1) تاریخ طبری ج3 ص294، فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص72، مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج 1 ص 216، کامل ابن أثیر ج2 ص545، البدایة والنهایة ج8 ص172، واقعه طف ص 148.

2) تاریخ طبری آملی ج3 ص294، فتوح ابن اعثم کوفی ج5 ص72، مقتل الحسین‏ علیه السلام خوارزمی ج1 ص216، کامل ابن أثیر ج2 ص545، البدایة والنهایة ج8 ص172، واقعه طف ص148.

3) تاریخ طبری ج3 ص294، کامل ابن أثیر ج2 ص546.

4) معالی السّبطین ج1 ص246، ناسخ التّواریخ ج2 ص122، اسرار الشّهادة ص247.

5) فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص26، مقتل الحسین خوارزمی ج1 ص19، مسیرالاحزان ص41.

6) تاریخ طبری آملی ج3 ص294، فتوح ابن أعثم کوفی ج5 ص71، مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج1ص 215،تاریخ ابن عساکر(شرح حال امام حسین علیه السلام) ص 202، مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی ج4 ص 94، تاریخ ابن أثیر ج2 ص545، أعیان الشیعة ج1 ص593، نفس المهموم ص168، واقعه طف ص 151.

7) دلائل الامامة ص74، کتاب لهوف ابن طاووس ص526، مثیرالاحزان ص39، بحارالأنوار ج44 ص364 عوالم البحرانی ج17 ص 213.

8) اخبرنا أبوالحسین محمد بن محمد بن الفراء و أبو غالب أحمد و أبو عبدالله یحیی ابنا الحسن، قالوا: أنبأنا ابوجعفر بن سلمة، أنبانا محمد بن عبدالرحمان بن العباس، أنبانا أحمد بن سلیمان، أنبانا الزبیر بن بکار، حدثنی عمی مصعب بن عبدالله، أخبرنی من سمع هشام بن یوسف الصنعانی، یقول عن معمر.

9) تاریخ ابن عساکر شرح حال امام حسین‏ علیه السلام ص194 حدیث249.

10) أنساب الاشراف ج3 ص164، تاریخ طبری ج7 ص276، کامل ابن أثیر ج3 ص275، کامل الزیارات ص72.

11) الف- و فی روایة، قال: ابومحنف، عن ابی سعید العقیصی، عن بعض اصحابه قال: سمعت الحسین بن علی و هو بمکة و هو واقف مع عبدالله بن الزبیرب- وقال ابن قولویه: حدثنی أبی رحمة الله و علی بن الحسین جمیعا عن سعد، عن محمد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی، عن داود بن فرقد، عن أبی عبدالله علیه السلام قال، قال عبدالله بن الزبیر للحسین علیه السلام:.

12) کامل الزیارات ص72، بحارالأنوار ج45 ص 85 حدیث 16، تاریخ طبری آملی ج3 ص295، تاریخ ابن أثیر ج2 ص546، تاریخ ابن عساکر(شرح حال امام حسین علیه السلام) ص 212، واقعه طف ص152.

13) کامل الزیارات ص73، بحارالأنوار ج45 ص86، انساب الاشراف ج3 ص164، کامل ابن أثیر ج3 ص275(عبدالله بن زبیر در انحراف فکری پدرش زبیر نقش أساس داشت، و از توطئه‏گران جنگ جمل است که بر ضدّ امام علی‏ علیه السلام سامان دادند، گرچه بعنوان مخالف یزید توانست در مردم نفوذ کند امّا با امامت امام سجّاد علیه السلام مخالفت کرد، و مکّه را پایگاه خود قرار داد و پس از یزید برادرش مصعب را به سرکوبی مردم کوفه و مختار فرستاد، و شیعیان و بنی‏هاشم را در مکّه زندانی کرد سرانجام حجّاج ثقفی شهر مکّه را محاصره و او را دستگیر و بدار کشید) «مروّج الذّهب ج3 ص88».

14) وقال ابن قولویه:حدثنی أبی رحمة الله و علی بن الحسین جمیعا، عن سعد عبدالله، عن محمد بن أبی الصهبان، عن عبدالرحمن ابن أبی نجران، عن عاصم بن حمید، عن فضیل الرسان، عن أبی سعید عقیصا، قال: سمعت الحسین بن علی علیه السلام.

15) کامل الزیارات ص72، بحارالانوار ج45 ص85 حدیث 16.

16) کتاب دلائل الامامة طبری ص75.

17) رویت من کتاب أصل لأحمد بن الحسین بن عمر بن بریدة الثقة، وعلی الأصل أنه کان لمحمد بن داود القمی، بالاسناد عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سار محمد بن الحنیفة إلی الحسین علیه السلام فی لیلة التی أراد الخروج فی صبیحتها عن مکة فقال:.

18) کتاب لهوف ابن طاووس ص27، بحار الأنوار ج44 ص 364،عوالم بحرانی ج17 ص 214، أعیان الشیعة ج1 ص593، معالی السبطین ج1 ص251، سفینة البحار ج1 ص322.