3 / 1
وجوب الإیمان بالقَضاء والقَدر
3497. فقه الإمام الرضا علیه السلام: قالَ العالِمُ علیه السلام: کَتَبَ الحَسَنُ بنُ أبِی الحَسَنِ البَصرِیُّ إلَى الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهالسلام یَسأَلُهُ عَنِ القَدَرِ. فَکَتَبَ إلَیهِ:
اتَّبِع ما شَرَحتُ لَکَ فِی القَدَرِ مِمّا افضِیَ إلَینا أهلَ البَیتِ، فَإِنَّهُ مَن لَم یُؤمِن بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ فَقَد کَفَرَ، ومَن حَمَلَ المَعاصِیَ عَلَى اللّهِ عز و جل فَقَد فَجَرَ وَافتَرى عَلَى اللّهِ افتِراءً عَظیما.
إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالى لا یُطاعُ بِإِکراهٍ، ولا یُعصى بِغَلَبَةٍ، ولا یُهمِلُ العِبادَ فِی الهَلَکَةِ، ولکِنَّهُ المالِکُ لِما مَلَّکَهُم، وَالقادِرُ لِما عَلَیهِ أقدَرَهُم؛ فَإِنِ ائتَمَروا بِالطّاعَةِ لَم یَکُن لَهُم صادّا عَنها مُبطِئا، وإنِ ائتَمَروا بِالمَعصِیَةِ فَشاءَ أن یَمُنَّ عَلَیهِم فَیَحولَ بَینَهُم وبَینَ مَا ائتَمَروا بِهِ فَعَلَ(1)، وإن لَم یَفعَل فَلَیسَ هُوَ حامِلَهُم عَلَیها(2) قَسرا، ولا کَلَّفَهُم
3 / 1
وجوب ایمان به قضا و قدر
3497. فقه الإمام الرضا علیه السلام: عالِم (امام رضا) علیهالسلام مىگوید: حسن بن ابى حسن بصرى به حسین بن على بن ابى طالب علیهالسلام نامه نوشت و از او در باره قَدَر (تقدیر) پرسید.
حسین علیهالسلام به او نوشت: «از آنچه در باره قَدَر (تقدیر) به ما اهل بیت رسیده و برایت توضیح مىدهم، پیروى کن که هر کس به خیر و شرّ قدر، ایمان نیاورد، کافر شده است و هر کس معصیت [انسانها] را بر عهده خداى عز و جل بگذارد، فسق و فجور ورزیده و افترایى بزرگ به خدا بسته است.
خداوند تبارک و تعالى به اجبار، اطاعت نمىشود و به چیره شدن بر او، نافرمانى نمىگردد و بندگان را در هلاکت، مهمل نمىگذارد؛ بلکه او مالک چیزى است که به مِلکیت آنان در آورده است و بر چیزى که ایشان را به آن قادر کرده، قادر است. پس اگر بندگان، تصمیم به فرمانبُردارى بگیرند، نه از آنان جلوگیرى مىکند و نه به تأخیرشان مىاندازد و اگر بخواهند نافرمانى کنند، امّا بخواهد بر آنان منّت بگذارد، میان آنان و معصیت، مانع مىشود و اگر چنین نکند، آنان را به زور، به معصیت وا نمىدارد؛ بلکه چون به آنان قدرت بخشید و سپس هشدارشان داد و
جَبرا، [بَل](3) بِتَمکینِهِ إیّاهُم بَعدَ إعذارِهِ وإنذارِهِ لَهُم وَاحتِجاجِهِ عَلَیهِم، طَوَّقَهُم ومَکَّنَهُم وجَعَلَ لَهُمُ السَّبیلَ إلى أخذِ ما إلَیهِ دَعاهُم، وتَرکِ ما عَنهُ نَهاهُم، جَعَلَهُم مُستَطیعینَ لِأَخذِ ما أمَرَهُم بِهِ مِن شَیءٍ غَیرَ آخِذیهِ، ولِتَرکِ ما نَهاهُم عَنهُ مِن شَیءٍ غَیرَ تارِکیهِ.
وَالحَمدُ للّهِ الَّذی جَعَلَ عِبادَهُ أقوِیاءَ لِما أمَرَهُم بِهِ، یَنالونَ بِتِلکَ القُوَّةِ ونَهاهُم عَنهُ، وجَعَلَ العُذرَ لِمَن لَم یَجعَل لَهُ السَّبَبَ جَهدا مُتَقَبَّلًا.(4)
3 / 2
اصناف القَضاء والقَدر
3498. التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ العِراقِ عَلى أمیرِ المُؤمِنینَ علیهالسلام فَقالَ: أخبِرنا عَن خُروجِنا إلى أهلِ الشّامِ أبِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وقَدَرٍ؟
فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: أجَل یا شَیخُ، فَوَاللّهِ ما عَلَوتُم تَلعَةً(5) ولا هَبَطتُم بَطنَ وادٍ إلّا بِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وقَدَرٍ.
فَقالَ الشَّیخُ: عِندَ اللّهِ أحتَسِبُ عَنائی یا أمیرَ المُؤمِنینَ.
فَقالَ: مَهلًا یا شَیخُ، لَعَلَّکَ تَظُنُّ قَضاءً حَتما وقَدَرا لازِما! لَو کانَ کَذلِکَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَالعِقابُ وَالأَمرُ وَالنَّهیُ وَالزَّجرُ، ولَسَقَطَ مَعنَى الوَعیدِ وَالوَعدِ، ولَم یَکُن عَلى مُسیءٍ لائِمَةٌ ولا لِمُحسِنٍ مَحمَدَةٌ، ولَکانَ المُحسِنُ أولى بِاللّائِمَةِ مِنَ المُذنِبِ، وَالمُذنِبُ أولى بِالإِحسانِ مِنَ المُحسِنِ! تِلکَ مَقالَةُ عَبَدَةِ الأَوثانِ وخُصَماءِ الرَّحمنِ وقَدَرِیَّةِ هذِهِ الامَّةِ ومَجوسِها.
انذارشان کرد و برایشان حجّت آورد و به گردنشان نهاد و به آنها امکان داد و راهى هم براى آنچه ایشان را به سوى آن فرا خواند و ترک آنچه نهى کرد، قرار داد، آنها را به برگرفتن آنچه به ایشان فرموده، قادر ساخت، بىآن که حتما لازم باشد آن را برگیرند، و نیز بر آنچه نهیِشان کرده، توانایى بخشید، بىآن که حتما [لازم باشد] ترکش کنند.
ستایش، ویژه خدایى است که بندگانش را بر آنچه به ایشان فرمان داده، توانا قرار داد تا بدان نیرو، به آن دست یابند و آنان را از آن [بدىها] باز داشت و عذر کسى را که توان انجام دادن نیافت، کوششى مقبول قرار داد».
3 / 2
گونههاى قضا و قدر
3498. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام: مردى عراقى بر امیر مؤمنان علیهالسلام در آمد و گفت: به ما بگو، آیا حرکت کردن ما به سوى شامیان، به قضا (حُکم) و قَدَر (تقدیرِ) خداوند بود؟
امیر مؤمنان علیهالسلام به او فرمود: «آرى، اى پیرمرد! به خدا سوگند، از تپّهاى بالا نرفتید و از درّهاى پایین نیامدید، جز با قضا و قدر خداوند».
پیرمرد گفت: اى امیر مؤمنان! پس رنجم را به حساب خدا مىگذارم (کار از من نیست تا پاداشى بخواهم).
امام علیهالسلام فرمود: «اى پیر! درنگ کن. شاید گمان مىکنى که قضا و قدر، حتمى بوده است؟! اگر چنین بود، پاداش و کیفر، و امر و نهى و بازدارى، باطل مىبود و معناى وعده و وعید، از میان مىرفت و براى بدکار، سرزنش و براى نیکوکار، ستایشى نبود و مىشد که نیکوکار به سرزنش، سزاوارتر از گنهکار باشد و گنهکار به ستودن، سزاوارتر از نیکوکار. این [سخن تو]، گفته بندگان بتها و دشمنانِ [خداى] رحمان، و نیز قَدَریان و مَجوس این امّت است.
یا شَیخُ! إنَّ اللّهَ عز و جل کَلَّفَ تَخییرا، ونَهى تَحذیرا، و أعطى عَلَى القَلیلِ کَثیرا، ولَم یُعصَ مَغلوبا، ولَم یُطَع مُکرِها، ولَم یَخلُقِ السَّماواتِ وَالأَرضَ وما بَینَهُما باطِلًا، ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَروا، فَوَیلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِنَ النّارِ(6)
قالَ: فَنَهَضَ الشَّیخُ وهُوَ یَقولُ:
أنتَ الإِمامُ الَّذی نَرجو بِطاعَتِهِ
یَومَ النَّجاةِ مِنَ الرَّحمنِ غُفرانا
أوضَحتَ مِن دینِنا ما کانَ مُلتَبِسا
جَزاکَ رَبُّکَ عَنّا فیهِ إحسانا
فَلَیسَ مَعذِرَةٌ فی فِعلِ فاحِشَةٍ
قَد کُنتُ راکِبَها فِسقا وعِصیانا
لا لا ولا قائِلًا ناهیهِ أوقَعَهُ
فیها عَبَدتُ إذا یا قَومِ شَیطانا
ولا أحَبَّ ولا شاءَ الفُسوقَ ولا
قَتلَ الوَلِیِّ لَهُ ظُلما وعُدوانا
أنّى یُحِبُّ وقَد صَحَّت عَزیمَتُهُ
ذُو العَرشِ أعلَنَ ذاکَ اللّهُ إعلانا(7)
3 / 3
دور القضاء والقَدر فی الأفعال
3499. التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: سَمِعتُ أبی عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیهالسلام یَقولُ: الأَعمالُ عَلى ثَلاثَةِ أحوالٍ: فَرائِضَ، وفَضائِلَ، ومَعاصِیَ.
و أمَّا الفَرائِضُ فَبِأَمرِ اللّهِ عز و جل، وبِرِضَى اللّهِ وقَضاءِ اللّهِ وتَقدیرِهِ ومَشِیَّتِهِ وعِلمِهِ. و أمَّا الفَضائِلُ فَلَیسَت بِأَمرِ اللّهِ ولکِن بِرِضَى اللّهِ وبِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشِیَّتِهِ وبِعِلمِهِ.
و أمَّا المَعاصی فَلَیسَت بِأَمرِ اللّهِ ولکِن بِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشِیَّتِهِ وبِعِلمِهِ، ثُمَ
اى پیر! خداى عز و جل با اختیار، تکلیف کرده است و با بر حذر داشتن، نهى کرده است و در برابر کم، عطاى فراوان داده و از سرِ چیرگى بر او، نافرمانى نشده است و به زور، از او اطاعت نشده است و آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریده است. این، گمانِ کسانى است که کفر ورزیدند. پس واى بر کسانى که کافر شدند، از آتش!».(8)
پیرمرد برخاست و چنین گفت:
تو امامى هستى که با طاعتش امید داریم
به مغفرت [خداى] رحمان، در روز نجات.
هر چه از دین ما که پوشیده بود، روشن ساختى
پروردگارت در برابر آن و از جانب ما، جزاى خیر به تو دهد!
عذرى در کار زشت نیست
که من، خود از سرِ فسق و نافرمانى، آن را انجام دادهام.
نه! هرگز نمىتوان گفت: آن که خود نهى کرد، آن را کرد
اى قوم! من بودم که بندگىِ شیطان را کردم.
فسق را نه دوست داشت و نه آن را خواست
و نه قتل ولىّ خود را از سرِ ستم و تجاوز [خواست].
چگونه [این امور را] دوست داشته باشد، در حالى که در نهى خود، مصمّم است
و [خداى] صاحب عرش، به وضوح، این را آشکار کرده است.
3 / 3
نقش قضا و قدر در کارها
3499. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام: شنیدم که پدرم على بن ابى طالب علیهالسلام مىفرماید: «کارها بر سه حال اند: واجبات، مستحبّات، و حرامها.
واجبات، به امر خداى عز و جل و به رضایت و قضا (حُکم) و قدر (تقدیر) و خواست و علم اوست. امّا مستحبّات، به امر [وجوبى] خدا نیست؛ امّا به رضایت و قضا و قدر و خواست و علم الهى است.
یُعاقِبُ عَلَیها.(9)
3 / 4
لا جبر ولا تفویض
3500. الاحتجاج بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ یَجبُرُ عِبادَهُ عَلَى المَعاصی أو یُکَلِّفُهُم ما لا یُطیقونَ، فَلا تَأکُلوا ذَبیحَتَهُ، ولا تَقبَلوا شَهادَتَهُ، ولا تُصَلّوا وَراءَهُ، ولا تُعطوهُ مِنَ الزَّکاةِ شَیئا.(10)
راجع: ص 100 (وجوب الإیمان بالقضاء والقدر).
3 / 5
اسباب السعادة
3501. الإقبال عن الإمام الحسین علیهالسلام فی دُعاءِ عَرَفَةَ: اللّهُمَّ اجعَلنی أخشاکَ کَأَنّی أراکَ، و أسعِدنی بِتَقواکَ ولا تُشقِنی بِمَعصِیَتِکَ، وخِر لی فی قَضائِکَ، وبارِک لی فی قَدَرِکَ، حَتّى لا احِبَّ تَعجیلَ ما أخَّرتَ ولا تَأخیرَ ما عَجَّلتَ.(11)
راجع: ص 460 (الفصل الثامن/ وجوب النهی عن المنکر).
امّا گناهان نیز به امر خدا نیست؛ امّا به قضا (حُکم) و قدر (تقدیر) و خواست و علم خداست و به خاطر آنها کیفر مىدهد».
3 / 4
نه جبر است و نه تفویض
3500. الاحتجاج به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: هر کس که ادّعا مىکند خداوند عز و جل بندگانش را بر گناه، مجبور مىکند یا خارج از توانشان را به آنان تکلیف مىکند، از دستْکُشت او نخورید و گواهىاش را نپذیرید و پشتِ سرش نماز نخوانید و چیزى از زکات به او نپردازید.
ر. ک: ص 101 (وجوب ایمان به قضا و قدر).
3 / 5
اسباب سعادت
3501. الإقبال از امام حسین علیه السلام، در دعاى عرفه: خدایا! مرا چنان بیمناک قرار ده که گویى تو را مىبینم و با پرواى از خودت، سعادتمندم کن و با معصیتت، مرا بدبخت مکن و در قضایت، خیر را برایم برگزین و تقدیرت را برایم مبارک کن تا آن جا که تأخیرِ آنچه را جلو انداختهاى و تعجیلِ آنچه را عقب انداختهاى، دوست نداشته باشم.
ر. ک: ص 461 (فصل هشتم/ وجوب نهى از منکر).
3 / 6
ثمرة العلم بالقَدر
3502. التوحید عن عمرو بن جمیع عن جعفر بن محمّد [الصادق] علیهما السلام: حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ علیهم السلام قالَ: دَخَلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهالسلام عَلى مُعاوِیَةَ فَقالَ لَهُ: ما حَمَلَ أباکَ عَلى أن قَتَلَ أهلَ البَصرَةِ، ثُمَّ دارَ عَشِیّا فی طُرُقِهِم فی ثَوبَینِ؟!
فَقالَ علیه السلام: حَمَلَهُ عَلى ذلِکَ عِلمُهُ أنَّ ما أصابَهُ لَم یَکُن لِیُخطِئَهُ، و أنَّ ما أخطَأَهُ لَم یَکُن لِیُصیبَهُ.
قالَ: صَدَقتَ.(12)
3503. الأخبار الطوال: سارَ الحُسَینُ علیهالسلام مِن بَطنِ الرُّمَّةِ(13) فَلَقِیَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطیعٍ وهُوَ مُنصَرِفٌ مِنَ العِراقِ، فَسَلَّمَ عَلَى الحُسَینِ علیهالسلام وقالَ لَهُ: بِأَبی أنتَ وامّی یَابنَ رَسولِ اللّهِ، ما أخرَجَکَ مِن حَرَمِ اللّهِ وحَرَمِ جَدِّکَ؟!
فَقالَ: إنَّ أهلَ الکوفَةِ کَتَبوا إلَیَّ یَسأَلونَنی أن أقدَمَ عَلَیهِم لِما رَجَوا مِن إحیاءِ مَعالِمِ الحَقِّ وإماتَةِ البِدَعِ.
قالَ لَهُ ابنُ مُطیعٍ: أنشُدُکَ اللّهَ ألّا تَأتِیَ الکوفَةَ، فَوَاللّهِ لَئِن أتَیتَها لَتُقتَلَنَّ.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: «لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا»(14)، ثُمَّ وَدَّعَهُ ومَضى.(15)
3 / 6
نتیجه آگاهى از قَدر
3502. التوحید به نقل از عمرو بن جُمَیع، از امام صادق علیه السلام: پدرم [امام باقر علیه السلام] از جدّش [امام زین العابدین علیه السلام]، در باره جدّش [امام على علیه السلام] برایم نقل کرد که: حسین بن على علیهالسلام بر معاویه در آمد. معاویه به او گفت: چه چیز، پدرت [على] را وا داشت که بصریان را بکُشد و شبِ همان روز، با دو جامه معمولى، در خیابانها و کوچههایشان بچرخد؟
فرمود: «علمش به این که در آنچه باید به او برسد، خطا نمىرود و آنچه خطا رفته، نباید مىرسیده است، او را به این کار [شجاعانه] وا داشت».
معاویه گفت: راست گفتى.
3503. الأخبار الطِوال: حسین علیهالسلام از بَطنُ الرُّمّه(16) حرکت کرد. عبد اللّه بن مطیع که از عراق بازمىگشت او را دید. بر ایشان سلام داد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، اى فرزند پیامبر خدا! چه چیز، تو را از حرم خدا (مکّه) و حرم جدّت (مدینه) بیرون آورده است؟
حسین علیهالسلام فرمود: «کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند که به امید زنده کردن نشانههاى حق و میراندن بدعتها، بر آنان در آیم».
ابن مطیع به او گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم که به کوفه نروى که به خدا سوگند، اگر به آن جا بروى، بىتردید، تو را مىکُشند.
امام حسین علیهالسلام فرمود: «به ما چیزى نمىرسد، جز آنچه خدا براى ما نوشته است»».
سپس با او خداحافظى کرد و رفت.
3 / 7
المقضی هو کائن
3504. الفتوح: سارَ الحُسَینُ علیهالسلام حَتّى نَزَلَ الخُزَیمِیَّةَ(17)، و أقامَ بِها یَوما ولَیلَةً. فَلَمّا أصبَحَ أقبَلَت إلَیهِ اختُهُ زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ علیه السلام، فَقالَت: یا أخی! ألا اخبِرُکَ بِشَیءٍ سَمِعتُهُ البارِحَةَ؟
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: وما ذاکَ؟
فَقالَت: خَرَجتُ فی بَعضِ اللَّیلِ لِقَضاءِ حاجَةٍ، فَسَمِعتُ هاتِفا یَهتِفُ، وهُوَ یَقولُ:
ألا یا عَینُ فَاحتَفِلی بِجَهدٍ
ومَن یَبکی عَلَى الشُّهداءِ بَعدی
عَلى قَومٍ تَسوقُهُمُ المَنایا
بِمِقدارٍ إلى إنجازِ وَعدی
فَقالَ لَهَا الحُسَینُ علیه السلام: یا اختاه، المَقضِیُّ هُوَ کائِنٌ.(18)
3505. الفتوح عن الإمام الحسین علیهالسلام فی جَوابِ عُمَرَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ لَمّا أشارَ إلَیهِ بِعَدَمِ الخُروجِ إلَى العِراقِ: جَزاکَ اللّهُ خَیرا یَابنَ عَمِّ، فَقَد عَلِمتُ أنَّکَ أمَرتَ بِنُصحٍ، ومَهما یَقضِی اللّهُ مِن أمرٍ فَهُوَ کائِنٌ؛ أخَذتُ بِرَأیِکَ أم تَرَکتُهُ.(19)
3506. تهذیب الکمال: أتاهُ [الحُسَینَ علیه السلام] أبو بَکرِ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ، فَقالَ: یَابنَ عَمِّ، إنَّ الرَّحِمَ تَظأَرُنی(20) عَلَیکَ، وما أدری کَیفَ أنَا عِندَکَ فِی النَّصیحَةِ لَکَ؟
3 / 7
قَضاى الهى، واقعشدنى است
3504. الفتوح: [در مسیر کربلا] حسین علیهالسلام به حرکتش ادامه داد تا در خُزَیمیّه(21) فرود آمد و یک شبانهروز در آن جا، اقامت کرد. چون صبح شد، خواهرش زینب علیها السلام دختر على علیهالسلام به او روى آورد و گفت: برادر من! آیا تو را از چیزى که دیشب شنیدم، باخبر کنم؟
حسین علیهالسلام فرمود: «آن چیست؟».
زینب علیها السلام گفت: در ساعتى از شب، براى قضاى حاجتى بیرون رفتم و شنیدم که هاتفى از غیب، ندا مىدهد و مىگوید:
«هان، اى چشم! نیک بنگر
چه کس پس از من، بر شهیدان مىگِرید؟
بر گروهى که مرگهایشان، آنان را مىرانَد
به سوى تقدیر و براى عملى کردن وعدهام».
پس حسین علیهالسلام به زینب علیها السلام فرمود: «خواهر من! آنچه حکم شده، حتما خواهد شد».
3505. الفتوح از امام حسین علیه السلام، در پاسخ به عمر بن عبد الرحمن که به نرفتن به سوى عراق، نظر داده بود: اى پسرعمو! خداوند، جزاى خیر به تو دهد. من دانستم که تو از سرِ خیرخواهى مىگویى؛ امّا هر چه خداوند حکم کند، همان مىشود، به نظرت عمل بکنم یا نکنم.
3506. تهذیب الکمال: ابو بکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام، نزد حسین علیهالسلام آمد و گفت: اى پسرعمو! من، دلسوز تو هستم و نمىدانم که به نظر تو، چه قدر خیرخواهت هستم؟
قالَ: یا أبا بَکرٍ! ما أنتَ مِمَّن یُستَغَشُّ ولا یُتَّهَمُ، فَقُل.
فَقالَ: رَأَیتَ ما صَنَعَ أهلُ العِراقِ بِأَبیکَ و أخیکَ، و أنتَ تُریدُ أن تَسیرَ إلَیهِم، وهُم عَبیدُ الدُّنیا، فَیُقاتِلُکَ مَن قَد وَعَدَکَ أن یَنصُرَکَ، ویَخذُلُکَ مَن أنتَ أحَبُّ إلَیهِ مِمَّن یَنصُرُهُ، فَاذَکِّرُکَ اللّهَ فی نَفسِکَ!
فَقالَ: جَزاکَ اللّهُ یَابنَ عَمِّ خَیرا، فَقَدِ اجتَهَدتَ رَأیَکَ، ومَهما یَقضِ اللّهُ مِن أمرٍ یَکُن.
فَقالَ أبو بَکرٍ: إنّا للّهِ، عِندَ اللّهِ نَحتَسِبُ أبا عَبدِ اللّهِ.(22)
3507. تاریخ الطبری عن عمر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام المخزومی: لَمّا قَدِمَت کُتُبُ أهلِ العِراقِ إلَى الحُسَینِ علیهالسلام وتَهَیَّأَ لِلمَسیرِ إلَى العِراقِ، أتَیتُهُ فَدَخَلتُ عَلَیهِ وهُوَ بِمَکَّةَ، فَحَمِدتُ اللّهَ و أثنَیتُ عَلَیهِ، ثُمَّ قُلتُ: أمّا بَعدُ، فَإِنّی أتَیتُکَ یَابنَ عَمِّ لِحاجَةٍ اریدُ ذِکرَها لَکَ نَصیحَةً، فَإِن کُنتَ تَرى أنَّکَ تَستَنصِحُنی وإلّا کَفَفتُ عَمّا اریدُ أن أقولَ.
فَقالَ: قُل، فَوَاللّهِ ما أظُنُّکَ بِسَیِّئِ الرَّأیِ ولا هَوٍ(23) لِلقَبیحِ مِنَ الأَمرِ وَالفِعلِ.
قالَ: قُلتُ لَهُ: إنَّهُ قَد بَلَغَنی أنَّکَ تُریدُ المَسیرَ إلَى العِراقِ، وإنّی مُشفِقٌ عَلَیکَ مِن مَسیرِکَ، إنَّکَ تَأتی بَلَدا فیهِ عُمّالُهُ وامَراؤُهُ ومَعَهُم بُیوتُ الأَموالِ، وإنَّمَا النّاسُ عَبیدٌ لِهذَا الدِّرهَم وَالدّینارِ، ولا آمَنُ عَلَیکَ أن یُقاتِلَکَ مَن وَعَدَکَ نَصرَهُ، ومَن أنتَ أحَبُّ إلَیهِ مِمَّن یُقاتِلُکَ مَعَهُ.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: جَزاکَ اللّهُ خَیرا یَابنَ عَمِّ، فَقَد وَاللّهِ عَلِمتُ أنَّکَ مَشَیتَ بِنُصحٍ، وتَکَلَّمتَ بِعَقلٍ، ومَهما یُقضَ مِن أمرٍ یَکُن؛ أخَذتُ بِرَأیِکَ أو تَرَکتُهُ، فَأَنتَ عِندی
امام علیهالسلام فرمود: «اى ابو بکر! تو فریبکار و متّهم نیستى. سخنت را بگو».
گفت: دیدى که عراقیان با پدر و برادرت چه کردند و تو مىخواهى به سوى آنان بروى؟! آنان، بنده دنیایند و همو که به تو وعده یارى داده است، با تو مىجنگد و همو که تو برایش از کسى که او را یارى مىدهد، دوست داشتنىترى، تو را وا مىنهد. پس خدا را به یادت مىآورم که جانت را بپایى!
حسین علیهالسلام فرمود: «اى پسرعمو! خداوند، جزاى خیر به تو دهد که براى درستى نظرت کوشیدى؛ ولى هر چه خدا حکم کند، همان مىشود».
ابو بکر، استرجاع کرد («إنا للّه» گفت) و افزود: ما از آنِ خداییم. اى ابا عبد اللّه! [مصیبت تو را] به حساب خدا مىگذاریم.
3507. تاریخ الطبرى به نقل از عمر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام مخزومى: چون نامههاى عراقیان به حسین علیهالسلام رسید و براى حرکت به سوى عراق آماده شد، بر او که در مکّه بود در آمدم و پس از حمد و ثناى الهى گفتم: امّا بعد، اى پسرعمو! من آمدهام تا نصیحتى را که مىخواهم، به تو بگویم. پس اگر چنین مىبینى که نصیحت مرا گوش مىکنى، بگویم؛ وگر نه، از آنچه مىخواهم بگویم، باز ایستم.
حسین علیهالسلام فرمود: «بگو. به خدا سوگند، گمان نمىکنم تو بدرأى و در پىِ زشتى و زشتکارى باشى».
به ایشان گفتم: به من خبر رسیده که تو مىخواهى به عراق بروى و من، از این حرکت تو بیمناکم. تو به سرزمینى وارد مىشوى که کارگزاران و امیرانش در آناند و بیت المال را به دست دارند و مردم، بندگان این درهم و دینارند، و تو را ایمن نمىبینم از این که همو که به تو وعده یارى داده، یا آن دیگرى که رو در روى توست و در عین حال، تو برایش از همرزمش عزیزترى، با تو نجنگند.
أحمَدُ مُشیرٍ، و أنصَحُ ناصِحٍ.
قالَ: فَانصَرَفتُ مِن عِندِهِ فَدَخَلتُ عَلَى الحارِثِ بنِ خالِدِ بنِ العاصِ بنِ هِشامٍ، فَسَأَلَنی: هَل لَقیتَ حُسَینا؟ فَقُلتُ لَهُ: نَعَم.
قالَ: فَما قالَ لَکَ، وما قُلتَ لَهُ؟
قالَ: فَقُلتُ لَهُ: قُلتُ کَذا وکَذا، وقالَ کَذا وکَذا.
فَقالَ: نَصَحتَهُ ورَبِّ المَروَةِ الشَّهباءِ(24)، أما ورَبِّ البَنِیَّةِ، إنَّ الرَّأیَ لَما رَأَیتَهُ قَبِلَهُ أو تَرَکَهُ، ثُمَّ قالَ:
رُبَّ مُستَنصَحٍ یَغُشُّ ویُردی(25)
وظَنینٍ بِالغَیبِ یُلفى(26) نَصیحا.(27)
3 / 8
الرضا بالقَضاء
3508. التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ: مَن لَم یَرضَ بِقَضائی، ولَم یُؤمِن بِقَدَری، فَلیَلتَمِس إلها غَیری.
حسین علیهالسلام فرمود: «اى پسرعمو! خداوند، جزاى خیرت دهد. به خدا سوگند، دانستم که تو به راه خیرخواهى رفتى و عاقلانه سخن گفتى؛ ولى هر چه حکم شده، همان مىشود، به نظرت عمل بکنم یا نکنم. تو نزد من، ستودهترین نظردهنده، دلسوزترین و خیرخواهترین هستى».
از نزد او باز گشتم و بر حارث بن خالد بن عاص بن هشام در آمدم. از من پرسید: آیا حسین را دیدى؟
به او گفتم: آرى.
پرسید: او به تو چه گفت و تو به او چه گفتى؟
گفتم: به او چنین و چنان گفتم و او هم چنین و چنان گفت.
گفت: به خداوندِ مروه خاکسترى سوگند، نصیحتش کردى. هان! به پروردگار کعبه سوگند که نظر درست، همان است که تو دادى، بپذیرد یا نپذیرد.
سپس گفت:
بسا کسى که از او خیرخواهى مىکنى؛ امّا مىفریبد و هلاک مىکند
و بسا کسى که در درون به او بدگمانى؛ امّا خیرخواه واقعى است.
3 / 8
راضى بودن به قضا
3508. التوحید به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: شنیدم که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید: «خداوند بزرگِ بِشْکوه مىفرماید: «هر کس به قضاى من راضى نباشد و به تقدیر من ایمان نیاورد، باید خدایى جز مرا بجوید».
وقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: فی کُلِّ قَضاءِ اللّهِ خِیَرَةٌ لِلمُؤمِنِ.(28)
3509. الرسالة القشیریّة: قیلَ لِلحسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام: إنَّ أبا ذَرٍّ یَقولُ: الفَقرُ أحَبُّ إلَیَّ مِنَ الغِنى، وَالسُّقمُ أحَبُّ إلَیَّ مِنَ الصِّحَّةِ!
فَقالَ: رَحِمَ اللّهُ تعالى أبا ذَرٍّ! أمّا أنَا فَأَقولُ: مَنِ اتَّکَلَ عَلى حُسنِ اختِیارِ اللّهِ لَهُ، لَم یَتَمَنَّ فی غَیرِ مَا اختارَهُ اللّهُ لَهُ.(29)
3 / 9
سیرة أهل البیت علیهم السلام فی الرضا بالقضاء
3510. الملهوف عن الإمام الحسین علیهالسلام مِن قَولِهِ حینَ عَزَمَ عَلَى الخُروجِ إلَى العِراقِ: رِضَى اللّهِ رِضانا أهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلى بَلائِهِ، ویُوَفّینا اجورَ الصّابِرینَ.(30)
3511. الإرشاد: رُوِیَ عَنِ الفَرَزدَقِ الشّاعِرِ إنَّهُ قالَ: حَجَجتُ بِامّی فی سَنَةِ سِتّینَ، فَبَینا أنَا أسوقُ بَعیرَها حینَ دَخَلتُ الحَرَمَ إذ لَقیتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیهالسلام خارِجا مِن مَکَّةَ .. ..
ثُمَّ قالَ لی: أخبِرنی عَنِ النّاسِ خَلفَکَ، فَقُلتُ: الخَبیرَ سَأَلتَ؛ قُلوبُ النّاسِ مَعَکَ و أسیافُهُم عَلَیکَ، وَالقَضاءُ یَنزِلُ مِنَ السَّماءِ، وَاللّهُ یَفعَلُ ما یَشاءُ.
فَقالَ: صَدَقتَ، للّهِ الأَمرُ، وکُلَّ یَومٍ رَبُّنا هُوَ فی شَأنٍ، إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحمَدُ اللّهَ عَلى نَعمائِهِ، وهُوَ المُستَعانُ عَلى أداءِ الشُّکرِ، وإن حالَ القَضاءُ دونَ
نیز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «در هر قضاى الهى، خیر مؤمن، نهفته است».
3509. الرسالة القُشَیریة: به حسین بن على علیهالسلام گفته شد: ابو ذر مىگوید: نادارى براى من، از توانگرى محبوبتر است و بیمارى، از تندرستى.
فرمود: «خداى متعال، ابو ذر را رحمت کند؛ امّا من مىگویم: هر کس بر حُسنِ انتخاب خداوند اعتماد دارد، چیزى جز آنچه خداى متعال برایش برگزیده است، آرزو نمىکند».
3 / 9
سیره اهل بیت علیهم السلام در راضى بودن به قضا
3510. الملهوف از امام حسین علیه السلام، در سخنان ایشان، هنگامى که تصمیم به عزیمت به عراق گرفت: رضایت خدا، رضایت ما اهل بیت است؛ بر بلایش شکیبایى مىکنیم و او هم پاداش شکیبایان را تمام و کمال، به ما مىدهد.
3511. الإرشاد: از فَرَزدَق شاعر، روایت شده است که گفت: در سال شصتم [هجرى] مادرم را به حج بردم. هنگامى که شترش را مىراندم تا داخل حرم شوم، حسین بن على علیهالسلام را دیدم که در حال بیرون رفتن از مکّه بود …. به من فرمود: «از مردم پشتِ سرت به من خبر ده».
گفتم: از شخص آگاهى پرسیدى. دلهاى مردم، با تو و شمشیرهایشان، بر ضدّ توست و قضا، از آسمانْ فرود مىآید و خداوند، هر چه بخواهد، انجام مىدهد.
حسین علیهالسلام فرمود: «راست گفتى. کار، از آنِ خداست و پروردگار ما، هر روز در کارى است. اگر قضاى الهى آن گونه که دوست داریم، فرود آید، خداوند را بر نعمتهایش مىستاییم و از او در سپاسگزارى، یارى گرفته مىشود، و اگر
الرَّجاءِ فَلَم یُبعِد مَن کانَ الحَقُّ نِیَّتَهُ وَالتَّقوى سَریرَتَهُ(31)(32)
3512. مهج الدعوات عن الإمام الحسین علیهالسلام مِمّا کانَ یَقولُهُ فی قُنوتِهِ: اللّهُمَّ وإنّی مَعَ ذلِکَ کُلِّهِ عائِذٌ بِکَ، لائِذٌ بِحَولِکَ(33) وقُوَّتِکَ، راضٍ بِحُکمِکَ الَّذی سُقتَهُ إلَیَّ فی عِلمِکَ، جارٍ بِحَیثُ أجرَیتَنی، قاصِدٌ ما أمَّمتَنی، غَیرُ ضَنینٍ(34) بِنَفسی فیما یُرضیکَ عَنّی إذ بِهِ قَد رَضَّیتَنی.(35)
3513. الفتوح عن الإمام الحسین علیهالسلام فیما قالَهُ لِاختِهِ زَینَبَ لَمّا نَزَلوا کَربَلاءَ: یا اختاه! تَعَزَّی بِعَزاءِ اللّهِ، وَارضَی بِقَضاءِ اللّهِ، فَإِنَّ سُکّانَ السَّماواتِ یَفنَونَ، و أهلَ الأَرضِ یَموتونَ، وجَمیعَ البَرِیَّةِ لا یَبقَونَ، وکُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَهُ، لَهُ الحُکمُ وإلَیهِ تُرجَعونَ. وإنَّ لی ولَکِ ولِکُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ اسوَةً بِمُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله.(36)
3514. مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی عن الشافعی: ماتَ ابنٌ لِلحُسَینِ علیهالسلام فَلَم یُرَ بِهِ کَآبَةٌ، فَعوتِبَ عَلى ذلِکَ، فَقالَ:
إنّا أهلُ بَیتٍ نَسأَلُ اللّهَ عز و جل فَیُعطینا، فَإِذا أرادَ ما نَکْرَهُ فیما یُحِبُّ رَضینا.(37)
قضاى الهى از رسیدن به آرزویمان مانع شد، آن که نیّتش حق و درونش پرهیزگارى باشد، دور نمىافتد».
3512. مهج الدعوات از امام حسین علیه السلام، از آنچه در قنوتش مىگفت: خدایا! من با همه اینها به تو پناهنده مىشوم و به چارهجویى و نیروى تو پناه مىبرم، و به حکم تو که با علم خود، آن را به سوى من راندهاى خشنودم و به هر جا روانهام کنى، مىروم. هر چه تو قصد کردهاى، قصد مىکنم و در آنچه تو را از من راضى مىکند، از جانم دریغ نمىکنم؛ چرا که تو مرا بدان، راضى داشتهاى.
3513. الفتوح از امام حسین علیهالسلام در آنچه به خواهرش زینب علیها السلام هنگام فرود آمدن به کربلا فرمود: اى خواهر! به تسلیت الهى، تسلّى بگیر و به قضاى الهى، راضى باش، که ساکنان آسمانها فنا مىشوند و زمینیان مىمیرند و هیچ آفریدهاى باقى نمىماند و هر چیزى هلاک مىشود، جز ذات خدا. حکم، از آنِ اوست و به سوى او باز مىگردید و محمّد صلى الله علیه و آله، الگوى من و تو و هر مرد و زن مسلمان است.
3514. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى به نقل از شافعى: پسرى از [فرزندان] حسین علیهالسلام در گذشت؛ امّا اندوهى در او دیده نشد. از این رو، ایشان مورد عتاب قرار گرفت.
فرمود: «ما خاندانى هستیم که از خداى عز و جل مىطلبیم و به ما عطا مىکند؛ امّا اگر چیزى را [پس] بخواهد که او دوست دارد و ما [پس دادنِ] آن را خوش نداریم، رضایت مىدهیم».
1) فی المصدر: «فإن فعل»، والتصویب من بحار الأنوار.
2) فی المصدر: «علیهم»، والتصویب من بحار الأنوار.
3) ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار.
4) فقه الإمام الرضا 7: ص 408 ح 118، بحار الأنوار: ج 5 ص 123 ح 71.
5) التَّلْعَةُ: ما ارتفع من الأرض (الصحاح: ج 3 ص 1192 «تلع»).
6) تلمیح إلى الآیة 27 من سورة ص.
7) التوحید: ص 380 ح 28 عن علیّ بن جعفر الکوفی عن الإمام الهادی عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 5 ص 13 ح 19 وراجع: الکافی: ج 1 ص 155 ح 1 وتحف العقول: ص 468 والفصول المختارة: ص 70.
8) اشاره است به آیه 27 از سورهص.
9) التوحید: ص 370 ح 9، الخصال: ص 168 ح 221، عیون أخبار الرضا 7: ج 1 ص 142 ح 44، مختصر بصائر الدرجات: ص 138 کلّها عن أبی أحمد الغازی عن الإمام الرضا عن آبائه:، صحیفة الإمام الرضا 7: ص 278 ح 28، بحار الأنوار: ج 5 ص 29 ح 36.
10) الاحتجاج: ج 2 ص 397 ح 303 عن إبراهیم بن أبی محمود عن الإمام الرضا عن آبائه: وراجع: عیون أخبار الرضا 7: ج 1 ص 124 ح 16.
11) الإقبال: ج 2 ص 78، البلد الأمین: ص 253، بحار الأنوار: ج 98 ص 218 ح 3.
12) التوحید: ص 374 ح 19.
13) بَطْنُ الرُّمَّة: هو وادٍ معروف بعالیة نجد (معجم البلدان: ج 1 ص 449) وراجع: الخریطة رقم 3 فی آخر مجلّد 5.
14) التوبة: 51.
15) الأخبار الطوال: ص 246.
16) بطن الرُّمّه، درّهاى معروف در بالاى صحراى نجد، در شمال شرقىعربستان است (ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5).
17) الخُزَیمیّة: منزل من منازل الحاجّ بعد الثعلبیّة من الکوفة (معجم البلدان: ج 2 ص 370) وراجع: الخریطة رقم 3 فی آخر مجلّد 5.
18) الفتوح: ج 5 ص 70، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 225؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 95 نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 372.
19) الفتوح: ج 5 ص 65، تاریخ الطبری: ج 5 ص 382، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 545، تاریخ دمشق: ج 14 ص 209، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 216 کلّها نحوه.
20) ظَأَرَنی فُلانٌ على أمرِ کَذا، و أظأرَنی: عَطَفَنی (تاج العروس: ج 7 ص 160 «ظأر»).
21) خُزَیمیّه، یکى از منزلگاههاى حاجیان درراه کوفه به مکّه و پس از ثَعلَبیه است (ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5).
22) تهذیب الکمال: ج 6 ص 418، تاریخ دمشق: ج 14 ص 209، الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 447.
23) [من] هویت الشیء أهواه: إذا أحببته (مجمع البحرین: ج 3 ص 1889 «هوى»).
24) الشهباء: البیضاء (لسان العرب: ج 1 ص 508 «شهب»).
25) ردِیَ یردى: أی هلک و أرداهُ غیرُه (الصحاح: ج 6 ص 2355 «ردى»).
26) ألفیت الشیء: إذا وجدته وصادفته ولقیته (النهایة: ج 4 ص 262 «لفا»).
27) تاریخ الطبری: ج 5 ص 382، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 545 وفیه صدره إلى «أنصح ناصح»، الفتوح: ج 5 ص 64، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 215 کلّها نحوه وراجع: أنساب الأشراف: ج 3 ص 373 وتاریخ دمشق: ج 14 ص 209.
28) التوحید: ص 371 ح 11، عیون أخبار الرضا 7: ج 1 ص 141 ح 42، مختصر بصائر الدرجات: ص 138 کلّها عن الحسین بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه:، کشف الغمّة: ج 3 ص 78 عن الإمام الرضا عن آبائه:.
29) الرسالة القشیریّة: ص 195، تاریخ دمشق: ج 13 ص 253 وفیه «للحسن» بدل «للحسین».
30) الملهوف: ص 126، مثیر الأحزان: ص 41، نزهة الناظر: ص 86 ح 23، کشف الغمّة: ج 2 ص 241، بحار الأنوار: ج 44 ص 367؛ مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 2 ص 5.
31) فی بحار الأنوار: «سیرته» بدل «سریرته».
32) الإرشاد: ج 2 ص 67، بحار الأنوار: ج 44 ص 365؛ تاریخ الطبری: ج 5 ص 386، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 547، الفتوح: ج 5 ص 71، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 223، البدایة والنهایة: ج 8 ص 166 کلّها نحوه وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 95.
33) الحَولُ: الحِیلَةُ والقُوّةُ (الصحاح: ج 4 ص 1678 «حول»).
34) ضَنِنتُ بالشیء: إذا بَخِلت به، فأنا ضَنینٌ به (الصحاح: ج 6 ص 2156 «ضنن»).
35) مهج الدعوات: ص 68، بحار الأنوار: ج 85 ص 214 ح 1.
36) الفتوح: ج 5 ص 84، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 237؛ الملهوف: ص 141، مثیر الأحزان: ص 49 کلّها نحوه.
37) مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 1 ص 147 وراجع: الدعوات: ص 286 ح 16.