10 / 20
دعاؤه یوم عرفة
3847. الإقبال: مِنَ الدَّعَواتِ المُشَرَّفَةِ فی یَومِ عَرَفَةَ، دُعاءُ مَولانَا الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ(1):
الحَمدُ للّهِ الَّذی لَیسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، ولا لِعَطائِهِ مانِعٌ، ولا کَصُنعِهِ صُنعُ صانِعٍ، وهُوَ الجَوادُ الواسِعُ، فَطَرَ(2) أجناسَ البَدائِعِ، و أتقَنَ بِحِکمَتِهِ الصَّنائِعَ، لا یَخفى عَلَیهِ الطَّلائِعُ، ولا تَضیعُ عِندَهُ الوَدائِعُ، أتى بِالکِتابِ الجامِعِ، وبِشَرعِ الإِسلامِ النّورِ السّاطِعِ، وهُوَ لِلخَلیقَةِ صانِعٌ، وهُوَ المُستَعانُ عَلَى الفَجائِعِ، جازی کُلِّ صانِعٍ، ورائِشُ(3) کُلِّ قانِعٍ(4)، وراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ(5)، ومُنزِلُ المَنافِعِ وَالکِتابِ الجامِعِ بِالنّورِ
10 / 20
دعاى امام علیهالسلام در روز عرفه(6)
3847. الإقبال: از دعاهاى وارد شده در روز عرفه، دعاى مولایمان امام حسین که درودهاى خدا بر او باد است(7): «ستایش، خداوندى را سِزَد که نه مىتوان از قضاى او جلوگیرى کرد، و نه مىتوان کسى را از عطاى او محروم ساخت. ساخته هیچ سازندهاى همچون ساخته او نیست. او بخشنده فراگیر است. انواع پدیدههاى بدیع را آفرید و با حکمت خویش، ساختهها را استوار کرد. طلایهها [ى عالم وجود] بر او پنهان نیستند و امانتها در نزد او تلف نمىشوند. کتاب جامع و شریعت اسلام را به مثابه نورى درخشان آورد. آفریدگان را ساخت و فریادرس در گرفتارىهاست. هرسازندهاى را پاداش مىدهد و زندگى هر قناعتپیشهاى را تأمین مىکند و بر هر نالانى، مهربان است. منفعتها را و کتاب جامع را با نورى درخشان، فرو فرستاد. اوست که شنواى دعاهاست و بالا برنده منزلتها. سختىها را برطرف مىسازد و
السّاطِعِ، وهُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ، ولِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، ولِلکُرُباتِ دافِعٌ، ولِلجَبابِرَةِ قامِعٌ، وراحِمُ عَبرَةِ کُلِّ ضارِعٍ، ودافِعُ ضَرعَةِ کُلِّ ضارِعٍ، فَلا إلهَ غَیرُهُ، ولا شَیءَ یَعدِلُهُ، ولَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وهُوَ السَّمیعُ البَصیرُ، اللَّطیفُ الخَبیرُ، وهُوَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
اللّهُمَّ إنّی أرغَبُ إلَیکَ، و أشهَدُ بِالرُّبوبِیَّةِ لَکَ، مُقِرّا بِأَنَّکَ رَبّی، و أنَّ إلَیکَ مَرَدِّی، ابتَدَأتَنی بِنِعمَتِکَ قَبلَ أن أکونَ شَیئا مَذکورا، وخَلَقتَنی مِنَ التُّرابِ ثُمَّ أسکَنتَنِی الأَصلابَ، أمنا لِرَیبِ المَنونِ(8) وَاختِلافِ الدُّهورِ، فَلَم أزَل ظاعِنا(9) مِن صُلبٍ إلى رَحِمٍ فی تَقادُمِ الأَیّامِ الماضِیَةِ، وَالقُرونِ الخالِیَةِ، لَم تُخرِجنی لِرَأفَتِکَ بی، ولُطفِکَ لی وإحسانِکَ إلَیَّ فی دَولَةِ أیّامِ الکَفَرَةِ، الَّذینَ نَقَضوا عَهدَکَ وکَذَّبوا رُسُلَکَ، لکِنَّکَ أخرَجتَنی رَأفَةً مِنکَ وتَحَنُّنا عَلَیَّ لِلَّذی سَبَقَ لی مِنَ الهُدَى، الَّذی فیهِ یَسَّرتَنی، وفیهِ أنشَأتَنی، ومِن قَبلِ ذلِکَ رَؤُفتَ بی بِجَمیلِ صُنعِکَ وسَوابِغِ نِعمَتِکَ؛ فَابتَدَعتَ خَلقی مِن مَنِیٍّ یُمنى، ثُمَّ أسکَنتَنی فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ، بَینَ لَحمٍ وجِلدٍ ودَمٍ، لَم تُشَهِّرنی بِخَلقی(10)، ولَم تَجعَل إلَیَّ شَیئا مِن أمری.
ثُمَّ أخرَجتَنی إلَى الدُّنیا تامّا سَوِیّا، وحَفِظتَنی فِی المَهدِ طِفلًا صَبِیّا، ورَزَقتَنی مِنَ الغِذاءِ لَبَنا مَرِیّا، وعَطَفتَ عَلَیَّ قُلوبَ الحَواضِنِ، وکَفَّلتَنِی الامَّهاتِ الرَّحائِمَ،
سرکشان را قلع و قمع مىکند و بر اشکِ هر نالان، رحمت مىآورَد و غم او را مىبَرَد. بنا بر این، خدایى جز او نیست و چیزى با او برابرى نمىکند و چیزى همانند او نیست، و اوست شنوا، بینا، باریکبین و آگاه، و او بر هر کارى تواناست.
بار خدایا! من به تو اشتیاق دارم و به پروردگارىِ تو گواهى مىدهم. اعتراف مىکنم به این که تو پروردگارِ منى و بازگشت من به سوى توست. با نعمت خود، وجود مرا آغاز کردى، پیش از آن که من، چیزى در خورِ یاد باشم. مرا از خاک آفریدى، سپس در پُشتها جایم دادى و از حوادث زمانه و دگرگونىهاى روزگار، ایمنم ساختى و در روزگاران گذشته و قرنها و نسلهاى پیشین، هماره از پُشتى به رَحِمى کوچ کردم.
از روى مهر و رأفتى که به من داشتى و احسانى که نسبت به من کردى، مرا در دوران حکومتِ سردمداران کفر که پیمانت را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند، به جهان نیاوردى؛ بلکه از سرِ رأفت و مهر، مرا در زمانى به دنیا آوردى که مقام هدایت را، که در علمِ ازَلىات گذشته بود، برایم مهیّا فرمودى و در آن، پرورشم دادى و پیش از این نیز با رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت، به من مهر ورزیدى و آفرینشم را از منىِ ریخته شده، پدید آوردى و در سه تاریکى [مشیمه، رَحِم و شکم] میان گوشت و خون و پوست، جایم دادى.
در آفرینشم گواهم نساختى(11) و چیزى از کار خودم را به من، واگذار نکردى. سپس با آفرینش تمام و درست، مرا به این دنیا وارد ساختى و در حالت کودکى و خُردسالى، در گهواره نگهدارىام کردى و از غذاها، شیرِ گوارایى را روزىام ساختى ودلهاى
وکَلَأتَنی(12) مِن طَوارِقِ الجانِّ، وسَلَّمتَنی مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقصانِ، فَتَعالَیتَ یا رَحیمُ یا رَحمانُ.
حَتّى إذَا استَهلَلتُ ناطِقا بِالکَلامِ، أتمَمتَ عَلَیَّ سَوابِغَ الإِنعامِ، فَرَبَّیتَنی زائِدا فی کُلِّ عامٍ، حَتّى إذا کَمُلَت فِطرَتی، وَاعتَدَلَت سَریرَتی، أوجَبتَ عَلَیَّ حُجَّتَکَ بِأَن ألهَمتَنی مَعرِفَتَکَ، ورَوَّعتَنی بِعَجائِبِ فِطرَتِکَ، و أنطَقتَنی لِما ذَرَأتَ فی سَمائِکَ و أرضِکَ مِن بَدائِعِ خَلقِکَ، ونَبَّهتَنی لِذِکرِکَ وشُکرِکَ وواجِبِ طاعَتِکَ وعِبادَتِکَ، وفَهَّمتَنی ما جاءَت بِهِ رُسُلُکَ، ویَسَّرتَ لی تَقَبُّلَ مَرضاتِکَ، ومَنَنتَ عَلَیَّ فی جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ ولُطفِکَ.
ثُمَّ إذ خَلَقتَنی مِن حُرِّ(13) الثَّرى، لَم تَرضَ لی یا إلهی بِنِعمَةٍ دونَ اخرى، ورَزَقتَنی مِن أنواعِ المَعاشِ وصُنوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ العَظیمِ عَلَیَّ، وإحسانِکَ القَدیمِ إلَیَّ، حَتّى إذا أتمَمتَ عَلَیَّ جَمیعَ النِّعَمِ، وصَرَفتَ عَنّی کُلَّ النِّقَمِ، لَم یَمنَعکَ جَهلی وجُرأَتی عَلَیکَ أن دَلَلتَنی عَلى ما یُقَرِّبُنی إلَیکَ، ووَفَّقتَنی لِما یُزلِفُنی لَدَیکَ، فَإِن دَعَوتُکَ أجَبتَنی، وإن سَأَلتُکَ أعطَیتَنی، وإن أطَعتُکَ شَکَرتَنی، وإن شَکَرتُکَ زِدتَنی، کُلُّ ذلِکَ إکمالًا لِأَنعُمِکَ عَلَیَّ، وإحسانِکَ إلَیَّ.
فَسُبحانَکَ سُبحانَکَ! مِن مُبدِئٍ مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ، وتَقَدَّسَت أسماؤُکَ، وعَظُمَت آلاؤُکَ، فَأَیُّ أنعُمِکَ یا إلهی احصی عَدَدا أو ذِکرا، أم أیُّ عَطایاکَ أقومُ بِها شُکرا، وهِیَ یا رَبِّ أکثَرُ مِن أن یُحصِیَهَا العادّونَ، أو یَبلُغَ عِلما بِهَا الحافِظونَ! ثُمَّ ما صَرَفتَ ودَرَأتَ(14) عَنِّی اللّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ وَالضَّرّاءِ أکثَرُ مِمّا ظَهَرَ لی مِنَ العافِیَةِ وَالسَّرّاءِ.
پرستاران را به من، مهربان کردى و مادرانِ دلسوز را عهدهدار پرستارىام نمودى و از آسیب جنّیان، حفاظتم کردى و آفرینشم را از فزونى و کاستى پیراستى. پس، تو برترى، اى مهربان و اى بخشاینده!
تا آن گاه که لب به سخن گشودم، نعمتهاى شایانت را بر من تمام کردى و در هر سال، بیشتر پرورشم دادى و آن گاه که آفرینشم کامل شد و نیروهاى جسم و جانم به اعتدال رسید، حجّت خود را بر من لازم کردى؛ بدین ترتیب که شناختت را به من الهام فرمودى و با شگفتىهاى خلقتت، مرا به شگفت آوردى و با پدیدههاى نورآفرینت که در آسمان و زمینت آفریدى، به سخن آوردى و به سپاسِ نعمتها و یاد و طاعت و عبادتت، تذکّرم دادى و آنچه را پیامبرانت آوردند، به من فهماندى و پذیرشِ عوامل خشنودىات را برایم آسان نمودى و در تمام اینها با یارى و مهربانىات بر من منّت نهادى.
سپس از آن جا که مرا از پاکترین خاکها آفریدهاى، راضى نشدى اى معبود من که من از نعمتى برخوردار و از دیگرى محروم شوم، و از انواع نعمتهاى زندگى و اقسامِ لوازم کامرانى روزىام کردى و این، به خاطر نعمتبخشى بزرگ و احسان دیرینهات بر من بود، تا آن جا که تمامى نعمتها را بر من کامل کردى و تمامى رنجها را از من، دور ساختى و نادانى و گستاخى من، مانع از آن نشد که مرا به آنچه به تو نزدیکم مىسازد، رهنمون شوى و بدانچه مرا به درگاهت مقرّب مىسازد، موفّق بدارى. اگر بخوانمت، پاسخم را مىدهى و اگر از تو بخواهم، عطایم مىکنى و اگر فرمانبُردارىات کنم، قدردانى مىکنى واگر از تو سپاسگزارى کنم، بر من مىافزایى. همه اینها براى کامل کردن نعمتهایت بر من واحسانى است که نسبت به من دارى.
منزّهى تو! منزّهى، از آن رو که آغاز کننده آفرینش و باز گرداننده خلقى. ستوده و بزرگوارى. پاکیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو.
معبود من! کدامیک از نعمتهایت را به شماره در آورم و یاد کنم و به سپاسگزارىِ کدامین یک از عطاهاى تو بپردازم، در صورتى که آنها اى پروردگار من، بیش از آناند که حسابگران، بتوانند آنها را بشمارند یا دانشِ حافظان بدانها برسد. سپس، آنچه از سختى و گرفتارى از من دور کردى و باز داشتى، بیش از آن تندرستى و خوشىاى است که برایم آشکار شد.
و أنَا أشهَدُ یا إلهی بِحَقیقَةِ إیمانی، وعَقدِ عَزَماتِ یَقینی، وخالِصِ صَریحِ تَوحیدی، وباطِنِ مَکنونِ ضَمیری، وعَلائِقِ مَجاری نورِ بَصَری، و أساریرِ صَفحَةِ جَبینی، وخُرقِ مَسارِبِ نَفَسی، وخَذاریفِ(15) مارِنِ(16) عِرنینی(17)، ومَسارِبِ صِماخِ(18) سَمعی، وما ضُمَّت و أطبَقَت عَلَیهِ شَفَتایَ، وحَرَکاتِ لَفظِ لِسانی، ومَغرَزِ حَنَکِ فَمی وفَکّی، ومَنابِتِ أضراسی، وبُلوغِ حَبائِلِ بارِعِ عُنُقی، ومَساغِ مَطعَمی ومَشرَبی، وحِمالَةِ(19) امِّ رَأسی، وجُمَلِ حَمائِلِ حَبلِ وَتینی(20)، ومَا اشتَمَلَ عَلَیهِ تامورُ(21) صَدری، ونِیاطُ(22) حِجابِ قَلبی، و أفلاذُ حَواشی کَبِدی، وما حَوَتهُ شَراسیفُ(23) أضلاعی، وحِقاقُ مَفاصلی، و أطرافُ أنامِلی، وقَبضُ عَوامِلی، ودَمی وشَعری وبَشَری، وعَصَبی وقَصَبی(24) وعِظامی، ومُخّی وعُروقی، وجَمیعُ جَوارِحی، ومَا انتَسَجَ عَلى ذلِکَ أیّامَ رِضاعی، وما أقَلَّتِ الأَرضُ مِنّی، ونَومی ویَقظَتی، وسُکونی وحَرَکَتی، وحَرَکاتِ رُکوعی وسُجودی؛ أن لَو حاوَلتُ وَاجتَهَدتُ مَدَى الأَعصارِ وَالأَحقابِ لَو عُمِّرتُها، أن اؤَدِّیَ شُکرَ واحِدَةٍ مِن أنعُمِکَ، مَا استَطَعتُ ذلِکَ! إلّا بِمَنِّکَ
من گواهى مىدهم اى خداى من با حقیقتِ ایمانم، و با تصمیم یقینى و عزمِ جزمم، و با توحید خالص و بىشایبه خود، و درون سرپوشیده نهادم، و رشتههاى جریان نور دیدهام، و خطوط صفحه پیشانىام، و رخنههاى راههاى تنفّسم، و پردههاى نرمه بینىام، و راههاى پرده گوشم، و آنچه لبهایم در بر مىگیرد و آن را مىپوشانَد، و حرکتهاى زبانم در تلفّظ، و پیوستگاه کامِ دهان و آروارهام، و جاى رویش دندانهایم و رسیدنگاه رشتههاى اصلى گردنم، و جایگاه چشیدن خوراک و نوشاکم، و رشته و عصبِ مغز سرم، و رشتههاى اصلى رگِ گردنم، و آنچه در قفسه سینهام جاى دارد، و شاهرگ پرده دلم، و پارههاى گوشه و کنار جگرم، و آنچه استخوانهاى دندههایم در بر دارند، و سربندهاى استخوانهایم، و سرْانگشتانم، و انقباض عضلات بدنم، و گوشتم و خونم، و پوستم و موى بدنم، و عصبم و رودهام، و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمامى اعضا و جوارحم، و آنچه در دوران شیرخوارگىام بر این اعضا بافته شده، و آنچه زمین از من بر پُشت خود برداشته است، و خوابم و بیدارىام و آرمیدنم، و حرکتهاى رکوع و سجودم [گواهى مىدهم] که اگر تصمیم بگیرم که در طول اعصار و قرون بکوشم بر فرض که چنین عمرى بکنم و بخواهم شکر یکى از نعمتهاى تو را به جا آورم، نخواهم توانست، جز به لطف تو که این لطف، خود، سپاسگزارىات را از نو بر من واجب مىکند و موجب ستایش تازه و ریشهدار مىگردد.
آرى! و اگر من و آفریدگان حسابگرت، بهجِد بکوشیم که دامنه نعمتْبخشىهاى آینده و گذشته تو را حساب کنیم، نه اندازه آن را مىتوانیم
الموجِبِ عَلَیَّ شُکرا آنِفا جَدیدا، وثَناءً طارِفا(25) عَتیدا.
أجَل، ولَو حَرَصتُ وَالعادّونَ مِن أنامِکَ أن نُحصِیَ مَدى إِنعامِکَ، سالِفَةً وآنِفَةً، لَما حَصَرناهُ عَدَدا، ولا أحَصیناهُ أبَدا، هَیهاتَ! أنّى ذلِکَ، و أنتَ المُخبِرُ عَن نَفسِکَ فی کِتابِکَ النّاطِقِ، وَالنَّبَأِ الصّادقِ: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(26)، صَدَقَ کِتابُکَ اللّهُمَّ ونَبَؤُکَ، وبَلَّغَت أنبِیاؤُکَ ورُسُلُکَ ما أنزَلتَ عَلَیهِم مِن وَحیِکَ، وشَرَعتَ لَهُم مِن دینِکَ، غَیرَ أنّی أشهَدُ بِجِدّی وجَهدی، ومَبالِغِ طاقَتی ووُسعی، و أقولُ مُؤمِنا موقِنا: الحَمدُ للّهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ وَلَدا فَیَکونَ مَوروثا، ولَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلکِ فَیُضادَّهُ فیمَا ابتَدَعَ، ولا وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرفِدَهُ(27) فیما صَنَعَ، سُبحانَهُ سُبحانَهُ سُبحانَهُ! لَو کانَ فیهِما آلِهَةٌ إلَا اللّهُ لَفَسَدَتا وتَفَطَّرَتا، فَسُبحانَ اللّهِ الواحِدِ الحَقِّ الأَحَدِ الصَّمَدِ، الَّذی لَم یَلِد ولَم یولَد ولَم یَکُن لَهُ کُفُوا أحَدٌ.
الحَمدُ للّهِ حَمدا یَعدِلُ حَمدَ مَلائِکَتِهِ المُقَرَّبینَ، و أنبیائِهِ المُرسَلینَ، وصَلَّى اللّهُ عَلى خِیَرَتِهِ مِن خَلقِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ، وآلِهِ الطّاهِرینَ المُخلَصینَ.
[ثُمَّ اندَفَعَ علیهالسلام فِی المَسأَلَةِ وَاجتَهَدَ فِی الدُّعاءِ وقالَ وعَیناهُ تَکِفانِ(28) دُموعا:](29)
اللّهُمَّ اجعَلنی أخشاکَ کَأَنّی أراکَ، و أسعِدنی بِتَقواکَ، ولا تُشقِنی بِمَعصِیَتِکَ، وخِر لی فی قَضائِکَ، وبارِک لی فی قَدَرِکَ، حَتّى لا احِبَّ تَعجیلَ ما أخَّرتَ، ولا تَأخیرَ ما عَجَّلتَ.
دریافت و نه هرگز آن را به شماره توانیم آورد. هرگز! کجا چنین چیزى میسّر است، در حالى که تو از خود، در کتاب گویایت خبر دادهاى که «اگر نعمت خدا راى بشمارید، نمىتوانید آن راى به شماره آورید».
خدایا! کتاب تو و خبرى که دادهاى، راست است و پیامبران و فرستادگانت، آنچه را از وحى خویش بر ایشان فرو فرستادى و از دین خود براى آنان تشریح کردى، رساندند، جز این که اى خداى من به تلاش و کوششم و نهایتِ توان و سعى خودم گواهى مىدهم و از روى ایمان و یقین مىگویم:
ستایش، خداوندى را سِزد که فرزندى نگرفت تا از او ارث ببَرَد و انبازى در فرمانروایى برایش نیست تا در آنچه پدید آورد، با او ضدّیت کند، و نه نگهدارندهاى از خوارى دارد تا در آنچه به وجود آورد، یارىاش کند. منزّه است، منزّه، منزّه! اگر در آسمان و زمین، جز او خدایى مىبود، آسمان و زمین، هر دو تباه مىشدند و از هم مىپاشیدند. منزّه است خداى یکتاى یگانه بىنیازى که فرزندى ندارد و فرزند کسى نیست و هیچ کس، همتاى او نیست.
ستایش، خداى راست؛ ستایشى که با ستایشِ فرشتگان مقرّب او و پیامبران مُرسَلش برابر باشد! و درود خدا بر بهترینِ آفریدگان او، محمّد، خاتمِ پیامبران و بر خاندان پاک و پاکیزه و خالص او!».
سپس، درخواست امام علیهالسلام شدّت گرفت و در دعا کوشید و اشکِ چشمانش روان شد وادامه داد: «خداوندا! چنان از خودت بیمناکم کن که گویى تو را مىبینم و به پرواى از خودت خوشبختم گردان و با نافرمانى از خودت، بدبختم مکن و در قضایت، برایم خیر مقدّر کن و مقدّراتت را برایم مبارک گردان تا نه تعجیلِ آنچه را تو وا پس انداختهاى، بخواهم، نه تأخیر آنچه را تو پیش انداختهاى.
اللّهُمَّ اجعَل غِنایَ فی نَفسی، وَالیَقینَ فی قَلبی، وِالإِخلاصَ فی عَمَلی، وَالنّورَ فی بَصَری، وَالبَصیرَةَ فی دینی، ومَتِّعنی بِجَوارِحی، وَاجعَل سَمعی وبَصَرِی الوارِثَینِ مِنّی، وَانصُرنی عَلى مَن ظَلَمَنی، و أرِنی فیهِ مَآرِبی وثاری، و أقِرَّ بِذلِکَ عَینی.
اللّهُمَّ اکشِف کُربَتی، وَاستُر عَورَتی، وَاغفِر لی خَطیئَتی، وَاخسَأ شَیطانی، وفُکَّ رِهانی، وَاجعَل لی یا إلهِی الدَّرَجَةَ العُلیا فِی الآخِرَةِ وَالاولى.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ کَما خَلَقتَنی فَجَعَلتَنی سَمیعا بَصیرا، ولَکَ الحَمدُ کَما خَلَقتَنی فَجَعَلتَنی حَیّا سَوِیّا، رَحمَةً بی وکُنتَ عَن خَلقی غَنِیّا.
رَبِّ بِما بَرَأتَنی فَعَدَّلتَ فِطرَتی، رَبِّ بِما أنشَأتَنی فَأَحسَنتَ صورَتی، یا رَبِّ بِما أحسَنتَ بی وفی نَفسی عافَیتَنی، رَبِّ بِما کَلَأتَنی ووَفَّقتَنی، رَبِّ بِما أنعَمتَ عَلَیَّ فَهَدَیتَنی، رَبِّ بِما آوَیتَنی ومِن کُلِّ خَیرٍ آتَیتَنی و أعطَیتَنی، رَبِّ بِما أطعَمتَنی وسَقَیتَنی، رَبِّ بِما أغنَیتَنی و أقنَیتَنی(30)، رَبِّ بِما أعَنتَنی و أعزَزتَنی، رَبِّ بِما ألبَستَنی مِن ذِکرِکَ الصّافی، ویَسَّرتَ لی مِن صُنعِکَ الکافی، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، و أعِنّی عَلى بَوائِقِ(31) الدَّهرِ، وصُروفِ الأَیّامِ وَاللَّیالی، ونَجِّنی مِن أهوالِ الدُّنیا وکُرُباتِ الآخِرَةِ، وَاکفِنی شَرَّ ما یَعمَلُ الظّالِمونَ فِی الأَرضِ.
اللّهُمَّ ما أخافُ فَاکفِنی، وما أحذَرُ فَقِنی، وفی نَفسی ودینی فَاحرُسنی، وفی سَفَری فَاحفَظنی، وفی أهلی ومالی ووُلدی فَاخلُفنی، وفیما رَزَقتَنی فَبارِک لی، وفی نَفسی فَذَلِّلنی، وفی أعیُنِ النّاسِ فَعَظِّمنی، ومِن شَرِّ الجِنِّ وَالإِنسِ فَسَلِّمنی، وبِذُنوبی فَلا تَفضَحنی، وبِسَریرَتی فَلا تُخزِنی، وبِعَمَلی فَلا تُبسِلنی(32)، ونِعَمَکَ
خداوندا! بى نیازى را در نفسم، یقین را در دلم، اخلاص را در کردارم، روشنایى را در چشمم و بینایى را در دینم قرار ده و مرا از اعضا و جوارحم، بهرهمند کن و گوش و چشمم را وارثِ من گردان و بر آن کس که بر من ستم کرده، یارىام ده و به من بنمایان که انتقامم را از او گرفتهام و به آروزیم در بارهاش رسیدهام و بدین وسیله، دیدهام را روشن کن.
خداوندا! محنتم را برطرف کن، زشتىهایم را بپوشان، خطایم را بیامرز، شیطانم را از من بران و ذمّهام را از گرو بِرَهان و برایم خداوندا درجه والا در آخرت و دنیا قرار ده.
خداوندا! ستایش، تو را سِزد که مرا آفریدى و شنوا و بینایم کردى. ستایش، تو راست که مرا آفریدى و از سرِ مهرت به من، خلقتم را نیکو آراستى، با آن که از خلقتم بىنیاز بودى.
پروردگارا! آن چنان که مرا پدید آوردى و خلقتم را اعتدال بخشیدى، پروردگارا! آن چنان که به وجودم آوردى و صورتم را زیبا نگاشتى، پروردگارا! آن چنان که به من، احسان کردى وعافیتم دادى، پروردگارا! آن چنان که مرا محافظت کردى و به من توفیق دادى، پروردگارا! آن چنان که به من نعمت دادى و هدایتم کردى، پروردگارا! آن چنان که مرا پناه دادى و از هر خیرى دادى و عطایم کردى، پروردگارا! آن چنان که غذایم دادى و سیرابم کردى، پروردگارا! آن چنان که بىنیازم ساختى و با آن، آرامم کردى، پروردگارا! آن چنان که یارىام دادى و عزّتم بخشیدى، پروردگارا! آن چنان که از یاد باصفایت به من پوشاندى و از ساختههایت در حدّ کفایت، در دسترسم قرار دادى، بر محمّد وخاندان محمّد، درود فرست و بر پیشامدهاى ناگوار روزگار و چرخشهاى شب و روز، یارىام ده و از هراسهاى دنیا واندوههاى آخرت، نجاتم ده و از شرّ آنچه ستمگران در زمین انجام مىدهند، کفایتم کن.
خداوندا! از آنچه مىترسم، کفایتم فرما و از آنچه هراسانم، نگاهم دار. خودم و دینم را حفظ کن و در سفرم، مرا محافظت فرما و در خانواده و مالم، جانشین من باش و در آنچه روزىام کردهاى، برکت ده و در پیشِ خودم، مرا خوار کن و در چشمان مردم، بزرگم بنما و از شرّ جنّیان و آدمیان، سلامتم دار و به گناهانم، رسوایم مکن و به اندیشههاى باطنم،
فَلا تَسلُبنی، وإلى غَیرِکَ فَلا تَکِلنی.
إلى مَن تَکِلُنی؟ إلَى القَریبِ یَقطَعُنی! أم إلَى البَعیدِ یَتَهَجَّمُنی(33)! أم إلَى المُستَضعِفینَ لی! و أنتَ رَبّی ومَلیکُ أمری، أشکو إلَیکَ غُربَتی وبُعدَ داری، وهَوانی عَلى مَن مَلَّکتَهُ أمری.
اللّهُمَّ فَلا تُحلِل بی غَضَبَکَ، فَإِن لَم تَکُن غَضِبتَ عَلَیَّ فَلا ابالی سِواکَ، غَیرَ أنَّ عافِیَتَکَ أوسَعُ لی؛ فَأَسأَلُکَ بِنورِ وَجهِکَ الَّذی أشرَقَت لَهُ الأَرضُ وَالسَّماواتُ، وَانکَشَفَت بِهِ الظُّلُماتُ، وصَلَحَ عَلَیهِ أمرُ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ، ألّا تُمیتَنی عَلى غَضَبِکَ، ولا تُنزِلَ بی سَخَطَکَ، لَکَ العُتبى حَتّى تَرضى مِن قَبلِ ذلِکَ، لا إلهَ إلّا أنتَ، رَبَّ البَلَدِ الحَرامِ، وَالمَشعَرِ الحَرامِ، وَالبَیتِ العَتیقِ، الَّذی أحلَلتَهُ البَرَکَةَ، وجَعَلتَهُ لِلنّاسِ أمَنَةً.
یا مَن عَفا عَنِ العَظیمِ مِنَ الذُّنوبِ بِحِلمِهِ، یا مَن أسبَغَ النِّعمَةَ بِفَضلِهِ، یا مَن أعطَى الجَزیلَ بِکَرَمِهِ، یا عُدَّتی فی کُربَتی، ویا مونِسی فی حُفرَتی، یا وَلِیَّ نِعمَتی، یا إلهی وإلهَ آبائی إبراهیمَ وإسماعیلَ وإسحاقَ ویَعقوبَ، ورَبَّ جَبرَئیلَ ومیکائیلَ وإسرافیلَ، ورَبَّ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وآلِهِ المُنتَجَبینَ، ومُنزِلَ التَّوراةِ وَالإِنجیلِ وَالزَّبورِ وَالقُرآنِالعَظیمِ، ومُنزِلَ کهیعص وطه ویس وَالقُرآنِ الحَکیمِ، أنتَ کَهفی حینَ تُعیینِی المَذاهِبُ فی سَعَتِها، وتَضیقُ عَلَیَّ الأَرضُ بِما رَحُبَت(34)، ولَولا رَحمَتُکَ لَکُنتُ مِنَ [الهالِکینَ، و أنتَ مُقیلُ عَثرَتی، ولَولا سَترُکَ إیّایَ لَکُنتُ مِنَ](35)
سرافکندهام مگردان و به کردارم، مرا مگیر و نعمتهایت را از من مگیر و مرا جز خودت، به دیگرى وا مگذار.
[خدایا!] به که واگذارم مىکنى؟ به خویشاوندى که از من مىبُرد یا به بیگانهاى که مرا مىرانَد یا به کسانى که ضعیف و خوارم بشمُرند، در حالى که تو پروردگار من و زمامدار امور منى؟! از غربت خویش و دورى خانهام و خوارىام نزد کسى که او را زمامدارِ کارهایم کردى، به تو شکایت مىآورم.
خداوندا! بر من، خشم مگیر و اگر تو بر من خشم نگیرى، از دیگرى باکى ندارم، و البته عافیت تو براى من، گشادهتر است. پس، از تو مىخواهم، به نور ذاتت که زمین و آسمانها بِدان روشن شد و تاریکىها بِدان برطرف گردید و کار پیشینیان و پسینیان، بِدان اصلاح شد، که مرا در حال خشم خویش، نَمیرانى و خشمت را بر من فرو نفرستى. تو حقّ عتاب دارى و از تو عذر مىخواهم تا [پیش از خشمت] از من، خشنود شوى.
معبودى جز تو نیست، اى پروردگارِ سرزمین محترم و مشعر الحرام و خانه کهن که برکت را بر آن نازل کردى و آن را براى مردمان، خانه امنى قرار دادى!
اى کسى که به بردبارى خود، از گناهان بزرگ در گذشتى! اى کسى که به فضل خود، نعمتها را فراوان کردى! اى کسى که به کَرَم خود، عطایاىِ شایان دادى! اى ذخیرهام در سختى! اى همدم من در قبرم! اى ولى نعمت من! اى خداى من و پدران من، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب علیهم السلام، و پروردگارِ جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السلام، و پروردگارِ محمّد، خاتم پیامبران و خاندان برگزیدهاش، و فرو فرستنده تورات و انجیل و زبور و قرآنِ باعظمت، و نازل کننده «کهیعص» و «طه» و «یس و قرآنِ حکیم».
[اى خدا!] تویى پناهم، هنگامى که راههاى زندگى با همه گستردگىاش بر من، دشوار شود و زمین با همه پهناورىاش، بر من تنگ گردد، و اگر رحمت تو نبود، به یقین، من از هلاک شدگان بودم. تویى که لغزشم را نادیده مىگیرى و اگر
المَفضوحینَ، و أنتَ مُؤَیِّدی بِالنَّصرِ عَلَى الأَعداءِ، ولَولا نَصرُکَ لی لَکُنتُ مِنَ المَغلوبینَ.
یا مَن خَصَّ نَفسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفعَةِ، و أولِیاؤُهُ بِعِزِّهِ یَعتَزّونَ، یا مَن جَعَلَت لَهُ المُلوکُ نیرَ(36) المَذَلَّةِ عَلى أعناقِهِم فَهُم مِن سَطَواتِهِ خائِفونَ، یَعلَمُ خائِنَةَ الأَعیُنِ وما تُخفِی الصُّدورُ، وغَیبَ ما تَأتی بِهِ الأَزمانُ وَالدُّهورُ.
یا مَن لا یَعلَمُ کَیفَ هُوَ إلّا هُوَ، یا مَن لا یَعلَمُ ما هُوَ إلّا هُوَ، یا مَن لا یَعلَمُ ما یَعلَمُهُ إلّا هُوَ، یا مَن کَبَسَ الأَرضَ عَلَى الماءِ، وسَدَّ الهَواءَ بِالسَّماءِ، یا مَن لَهُ أکرَمُ الأَسماءِ، یا ذَا المَعروفِ الَّذی لا یَنقَطِعُ أبَدا.
یا مُقَیِّضَ(37) الرَّکبِ لِیوسُفَ فِی البَلَدِ القَفرِ، ومُخرِجَهُ مِنَ الجُبِّ، وجاعِلَهُ بَعدَ العُبودِیَّةِ مَلِکا.
یا رادَّ یوسُفَ عَلى یَعقوبَ بَعدَ أنِ ابیَضَّت عَیناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ کَظیمٌ.
یا کاشِفَ الضُرِّ وَالبَلاءِ عَن أیّوبَ.
یا مُمسِکَ یَدِ إبراهیمَ عَن ذَبحِ ابنِهِ بَعدَ أن کَبِرَ سِنُّهُ وفَنِیَ عُمُرُهُ.
یا مَنِ استَجابَ لِزَکَرِیّا فَوَهَبَ لَهُ یَحیى ولَم یَدَعهُ فَردا وَحیدا.
یا مَن أخرَجَ یونُسَ مِن بَطنِ الحوتِ.
یا مَن فَلَقَ البَحرَ لِبَنی إسرائیلَ فَأَنجاهُم وجَعَلَ فِرعَونَ وجُنودَهُ مِنَ المُغرَقینَ.
یا مَن أرسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَینَ یَدی رَحمَتِهِ.
پردهپوشى تو نبود، به یقین، من از رسوا شدگان بودم. تویى که با یارىات مرا بر دشمنانم ظفر مىبخشى و اگر یارى تو نبود، به یقین، من از مغلوب شدگان بودم.
اى آن که بلندى و برترى را به خود اختصاص داده و دوستانش هم به وسیله عزّت او عزّت مىیابند! اى آن که پادشاهان در برابرش طوق خوارى بر گردن نهاده اند و از قهر او هراسان اند!
اى آن که نگاه گوشه چشمها و اسرار نهفته در سینهها و حوادثى را که در زمانها و روزگارانْ نهان است، مىداند! اى آن که چگونگى آن ذات پنهان را کسى جز او نمىداند! اى آن که حقیقتِ او را جز او کسى نمىداند! اى آن که از آنچه او مىداند، جز خود او کسى آگاه نیست! اى آن که زمین را بر آب فِشُرد و هوا را به آسمان بست!
اى آن که گرامىترینِ نامها از آنِ اوست! اى صاحب احسانى که هرگز قطع نمىشود! اى آن که کاروان را براى رهایى یوسف علیهالسلام در آن بیابان بى آب و علف، برگماشت و او را از چاه، بیرون آورد و پس از بردگى به اوجِ شاهىاش رسانید! اى آن که یوسف را به یعقوب باز گردانْد، پس از آن که دیدگانش از اندوه، سفید و دلش از اندوه، آکنده شده بود!
اى برطرف کننده رنج و گرفتارى از ایّوب! اى نگه دارنده دستان ابراهیم علیه السلام، در کهنسالى و در پایان عمر، از بُریدنِ سر فرزندش! اى آن که دعاى زکریّا علیهالسلام را به اجابت رسانْد و یحیى علیهالسلام را به او بخشید و او را تنها و بىکس، وا نگذاشت! اى آن که یونس را از شکم ماهى بیرون آورد!
اى کسى که دریا را براى بنى اسرائیل شکافت و آنان را رهانید و فرعون و سپاهیانش را غرق کرد!
اى آن که بادها را نوید دهندگانى پیشاپیشِ رحمتش فرستاد! اى آن که بر عذاب نافرمانان خلق خود، شتاب نمىکند!
یا مَن لا یَعجَلُ عَلى مَن عَصاهُ مِن خَلقِهِ.
یا مَنِ استَنقَذَ السَّحَرَةَ مِن بَعدِ طولِ الجُحودِ، وقَد غَدَوا فی نِعمَتِهِ یَأکُلونَ رِزقَهُ ویَعبُدونَ غَیرَهُ، وقَد حادّوهُ(38) ونادّوهُ وکَذَّبوا رُسُلَهُ.
یا اللّهُ یا بَدیءُ لا بَدءَ لَکَ، یا دائِما لا نَفادَ لَکَ، یا حَیُّ یا قَیّومُ، یا مُحیِیَ المَوتى، یا مَن هُوَ قائِمٌ عَلى کُلِّ نَفسٍ بِما کَسَبَت، یا مَن قَلَّ لَهُ شُکری فَلَم یَحرِمنی، وعَظُمَت خَطیئَتی فَلَم یَفضَحنی، ورَآنی عَلَى المَعاصی فَلَم یَخذُلنی.
یا مَن حَفِظَنی فی صِغَری، یا مَن رَزَقَنی فی کِبَری، یا مَن أیادیهِ عِندی لا تُحصى، یا مَن نِعَمُهُ عِندی لا تُجازى، یا مَن عارَضَنی بِالخَیرِ وَالإِحسانِ وعارَضتُهُ بِالإِساءَةِ وَالعِصیانِ، یا مَن هَدانی بِالإِیمانِ قَبلَ أن أعرِفَ شُکرَ الامتِنانِ.
یا مَن دَعَوتُهُ مَریضا فَشَفانی، وعُریانا فَکَسانی، وجائِعا فَأَطعَمَنی، وعَطشانا فَأَروانی، وذَلیلًا فَأَعَزَّنی، وجاهِلًا فَعَرَّفَنی، ووَحیدا فَکَثَّرَنی، وغائِبا فَرَدَّنی، ومُقِلّاً فَأَغنانی، ومُنتَصِرا فَنَصَرَنی، وغَنِیّا فَلَم یَسلُبنی، و أمسَکتُ عَن جَمیعِ ذلِکَ فَابتَدَأتَنی، فَلَکَ الحَمدُ یا مَن أقالَ عَثرَتی، ونَفَّسَ کُربَتی، و أجابَ دَعوَتی، وسَتَرَ عَورَتی وذُنوبی، وبَلَّغَنی طَلِبَتی، ونَصَرَنی عَلى عَدُوّی، وإن أعُدَّ نِعَمَکَ ومِنَنَکَ وکَرائِمَ مِنَحِکَ لا احصیها.
یا مَولایَ! أنتَ الَّذی أنعَمتَ، أنتَ الَّذی أحسَنتَ، أنتَ الَّذی أجمَلتَ، أنتَ الَّذی أفضَلتَ، أنتَ الَّذی مَنَنتَ، أنتَ الَّذی أکمَلتَ، أنتَ الَّذی رَزَقتَ، أنتَ الَّذی أعطَیتَ، أنتَ الَّذی أغنَیتَ، أنتَ الَّذی أقنَیتَ، أنتَ الَّذی آوَیتَ، أنتَ الَّذی کفَیتَ، أنتَ الَّذی هَدَیتَ، أنتَ الَّذی عَصَمتَ، أنتَ الَّذی سَتَرتَ، أنتَ الَّذی غَفَرتَ، أنتَ الَّذی أقَلتَ، أنتَ الَّذی مَکَّنتَ، أنتَ الَّذی أعزَزتَ، أنتَ الَّذی أعَنتَ، أنتَ الَّذی عَضَدتَ، أنتَ
اى آن که ساحران [فرعون] را پس از مدّتها انکار و کفر، رهایى بخشید، در صورتى که آنان از نعمتهایش برخوردار بودند، روزى او را مىخوردند و دیگرى را مىپرستیدند و به دشمنى و مخالفت با او برخاسته بودند و پیامبرانش را تکذیب مىکردند!
اى خدا، اى آغازگر، اى جاودانى که پایان ندارى!
اى زنده، اى برپا دارنده، اى زنده کننده مردگان!
اى آن که بر سرِ هر کس، با آنچه به دست آورده است، ایستادهاى!
اى که سپاسگزارى من در برابرش اندک است، ولى محرومم نمىکند، و خطایم بزرگ است، ولى رسوایم نمىسازد و مرا بر نافرمانى خویش مىبیند، ولى بىآبرویم نمىگردانَد!
اى آن که مرا در کودکى حفظ کرد! اى آن که مرا در بزرگسالى روزى داد! اى آن که نعمتهایى که به من داده، به شمار نمىآید و نعمتهایش را تلافى ممکن نباشد!
اى آن که با نیکى و احسان با من رفتار کرد؛ ولى من با بدى و نافرمانى با او رو به رو شدم! اى آن که مرا به ایمان رهنمون شد، پیش از آن که شیوه سپاسگزارى نعمتش را بشناسم!
اى آن که او را در حال بیمارى خواندم، شفایم بخشید، و در حال برهنگى خواندم، مرا پوشانید، و در حال گرسنگى خواندم، سیرم کرد، و در حال تشنگى خواندم، سیرابم نمود، و در حال خوارى خواندم، عزّتم بخشید، و در حال نادانى خواندم، دانایم کرد، و در حالِ تنهایى خواندم، فزونىِ جمعیّتم بخشید، و در حال غربت خواندم، مرا برگردانْد، و در نادارى خواندم، دارایم کرد، و در کمکخواهى خواندم، یارىام داد، و در ثروتمندى خواندم، دارایىام را از من باز نگرفت، و [زمانى که] از همه این خواستهها دَم بستم، او احسان به من را آغاز کرد!
بنا بر این، ستایش، از آنِ توست، اى آن که لغزشم را نادیده گرفت و گرفتارىام را دور کرد و دعایم را اجابت فرمود و عیبهایم و گناهانم را پوشانْد و مرا به خواستهام رسانید و بر دشمنم یارىام داد! اگر بخواهم نعمتها و عطاها و مرحمتهاى بزرگت را بشمارم، نمىتوانم.
اى مولاى من! تویى که نعمت دادى. تویى که احسان کردى. تویى که نیکى فرمودى. تویى که فزونى بخشیدى. تویى که منّت نهادى. تویى که روزى دادى. تویى که عطا کردى. تویى که بىنیاز ساختى. تویى که توانگر کردى. تویى که پناه دادى. تویى که کفایت کردى. تویى که هدایت کردى. تویى که نگه داشتى. تویى که پوشاندى. تویى که آمرزیدى. تویى که پشیمانىام را پذیرفتى. تویى که مُکنت دادى. تویى که عزّت بخشیدى. تویى که
الَّذی أیَّدتَ، أنتَ الَّذی نَصَرتَ، أنتَ الَّذی شفَیتَ، أنتَ الَّذی عافَیتَ، أنتَ الَّذی أکرَمتَ، تَبارَکتَ رَبّی وتَعالَیتَ، فَلَکَ الحَمدُ دائِما، ولَکَ الشُّکرُ واصِبا(39)
ثُمَّ أنَا یا إلهی المُعتَرِفُ بِذُنوبی فَاغفِرها لی، أنَا الَّذی أخطَأتُ، أنَا الَّذی أغفَلتُ، أنَا الَّذی جَهِلتُ، أنَا الَّذی هَمَمتُ، أنَا الَّذی سَهَوتُ، أنَا الَّذِی اعتَمَدتُ، أنَا الَّذی تَعَمَّدتُ، أنَا الَّذی وَعَدتُ، أنَا الَّذی أخلَفتُ، أنَا الَّذی نَکَثتُ، أنَا الَّذی أقرَرتُ.
یا إلهی! أعتَرِفُ بِنِعَمِکَ عِندی، و أبوءُ بِذُنوبی(40) فَاغفِر لی، یا مَن لا تَضُرُّهُ ذُنوبُ عِبادِهِ، وهُوَ الغَنِیُّ عَن طاعَتِهِم، وَالمُوَفِّقُ مَن عَمِلَ مِنهُم صالِحا بِمَعونَتِهِ ورَحمَتِهِ، فَلَکَ الحَمدُ.
إلهی! أمَرتَنی فَعَصَیتُکَ، ونَهَیتَنی فَارتَکَبتُ نَهیَکَ، فَأَصبَحتُ لا ذا بَراءَةٍ فَأَعتَذِرَ، ولا ذا قُوَّةٍ فَأَنتَصِرَ، فَبِأَیِّ شَیءٍ أستَقیلُکَ(41) یا مَولایَ؛ أبِسَمعی، أم بِبَصَری، أم بِلِسانی، أم بِیَدی، أم بِرِجلی؟ ألَیسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِندی؟ وبِکُلِّها عَصَیتُکَ یا مَولایَ، فَلَکَ الحُجَّةُ وَالسَّبیلُ عَلَیَّ.
یا مَن سَتَرَنی مِنَ الآباءِ وَالامَّهاتِ أن یَزجُرونی، ومِنَ العَشائِرِ وَالإِخوانِ أن یُعَیِّرونی، ومِنَ السَّلاطینِ أن یُعاقِبونی، ولَوِ اطَّلَعوا یا مَولایَ عَلى مَا اطَّلَعتَ عَلَیهِ مِنّی إذا ما أنظَرونی، ولَرَفَضونی وقَطَعونی.
فَها أنَا ذا بَینَ یَدَیکَ یا سَیِّدی، خاضِعَا ذَلیلًا حَصیرا حَقیرا، لا ذو بَراءَةٍ فَأَعتَذِرَ، ولا ذو قُوَّةٍ فَأَنتَصِرَ، ولا حُجَّةَ لی فَأَحتَجَّ بِها، ولا قائِلٌ لَم أجتَرِح(42) ولَم أعمَل
کمک کردى. تویى که پشتیبانى کردى. تویى که تأیید کردى. تویى که یارى دادى. تویى که شفا بخشیدى. تویى که عافیت دادى. تویى که گرامى داشتى.
پروردگارا! بزرگى و برترى و ستایشِ همیشگى، ویژه توست و سپاسگزارىِ هماره، از آنِ توست.
از این سو اى معبود، منم که به گناهانم اعتراف مىکنم. پس آنها را بیامرز. این منم که بد کردم. منم که خطا کردم. منم که غفلت ورزیدم. منم که نادانى کردم. منم که [به بدى] همّت گماشتم. منم که فراموش کردم. منم که به خود، اعتماد کردم. منم که عمدا بدى کردم. منم که وعده دادم و منم که خُلف وعده کردم. منم که پیمانشکنى کردم. منم که به بدى اقرار کردم.
خداى من! به نعمتهاى تو بر خود، اعتراف دارم و با اقرار به گناهان خویش، به سوى تو باز مىگردم. پس، مرا بیامرز، اى که گناهان بندگانت به تو زیان نمىرسانَد و تو از عبادت آنان، بى نیازى و هر کدام از بندگانت که بخواهند کارشایستهاى انجام دهند، با یارى و رحمتت توفیقشان مىدهى. پس ستایش، از آنِ توست.
خداوندا! به من دستور دادى و من، نافرمانى کردم، و مرا نهى فرمودى، ولى من، نهىِ تو را مرتکب شدم و اینک به حالى افتادهام که نه وسیله برائتجویى دارم که پوزش بخواهم، و نه نیرویى دارم که از آن، یارى گیرم. پس با چه وسیلهاى با تو رو به رو شوم، اى مولاى من؟ با گوشم، با چشمم، با زبانم، با دستم یا با پایم؟ آیا همه اینها نعمتهاى تو در نزد من نبودند؟ با همه آنها تو را نافرمانى کردم، اى مولاى من! پس تو حجّت و راه [مؤاخذه] بر من دارى.
اى که [عیبها و لغزشهاى] مرا پوشاندى و نگذاشتى که پدران و مادران، مرا برانند یا خویشاندان و برادران، سرزنشم نمایند، یا سلاطین، کیفرم دهند و اگر آنان اى مولاى من بر آنچه تو از من آگاهى دارى، آگاهى مىیافتند، هیچ مهلتم نمىدادند و از خود، دورم مىکردند و از من مىبُریدند. اینک اى سرور من این منم که پیشِ روى تو، با حالت فروتنى، خوارى، درماندگى و کوچکى ایستادهام. نه وسیلهاى براى تبرئه شدن دارم که پوزش بخواهم، نه نیرویى دارم که از آن، یارى جویم، نه دلیلى دارم که بدان چنگ در زنم، و نه مىتوانم بگویم که من، این گناه را نکردهام و آن بد را انجام ندادهام.
سوءا، وما عَسَى الجُحودُ لَو جَحَدتُ یا مَولایَ یَنفَعُنی، وکَیفَ و أنّى ذلِکَ وجَوارِحی کُلُّها شاهِدَةٌ عَلَیَّ بِما قَد عَمِلتُ وعَلِمتُ یَقینا غَیرَ ذی شَکٍّ أنَّکَ سائِلی عَن عَظائِمِ الامورِ، و أنَّکَ الحَکَمُ العَدلُ الَّذی لا یَجورُ، وعَدلُکَ مُهلِکی، ومِن کُلِّ عَدلِکَ مَهرَبی، فَإِن تُعَذِّبنی فَبِذُنوبی یا مَولایَ بَعدَ حُجَّتِکَ عَلَیَّ، وإن تَعفُ عَنّی فَبِحِلمِکَ وجودِکِ وکَرَمِکَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ المُستَغفِرینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ المُوَحِّدینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الوَجِلینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الرّاجینَ الرّاغِبینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ السّائِلینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ المُهَلِّلینَ المُسَبِّحینَ.
لا إلهَ إلّا أنتَ رَبّی ورَبُّ آبائِیَ الأَوَّلینَ.
اللّهُمَّ هذا ثَنائی عَلَیکَ مُمَجِّدا، وإخلاصی لَکَ مُوَحِّدا، وإقراری بِآلائِکَ مُعَدِّدا، وإن کُنتُ مُقِرّا أنّی لا احصیها لِکَثرَتِها وسُبوغِها(43)، وتَظاهُرِها وتَقادُمِها، إلى حادِثٍ ما لَم تَزَل تَتَغَمَّدُنی بِهِ مَعَها، مُذ خَلَقتَنی وبَرَأتَنی مِن أوَّلِ العُمُرِ؛ مِنَ الإِغناءِ بَعدَ الفَقرِ، وکَشفِ الضُّرِّ، وتَسبیبِ الیُسرِ، ودَفعِ العُسرِ، وتَفریجِ الکَربِ، وَالعافِیَةِ فِی البَدَنِ، وَالسَّلامَةِ فِی الدّینِ. ولَو رَفَدَنی(44) عَلى قَدرِ ذِکرِ نِعَمِکَ عَلَیَّ جَمیعُ العالَمینَ مِنَ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ، لَما قَدَرتُ ولا هُم عَلى ذلِکَ.
به فرض که انکار کنم، کجا این انکار مىتواند اى مولاى من به من سودى بخشد؟! چگونه و کجا، در حالى که تمامى اعضاى من به آنچه کردهام، بر ضدّ من گواهاند و به یقین، مىدانم و هیچ تردیدى ندارم که تو از کارهاى بزرگ، از من خواهى پرسید و تویى آن داورِ عادلى که ستم نمىکند و همان عدالتت، مرا هلاک مىکند و از تمامى عدالت تو مىگریزم.
و اگر عذابم کنى اى مولاى من، به سبب گناهانم خواهد بود، پس از آن که بر من حجّت دارى و اگر از من درگذرى، به خاطر بُردبارى، بخشندگى و بزرگوارى توست.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از ستمکارانم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از آمرزشخواهانم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از یکتاپرستانم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از بیمناکانم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از امیدواران مشتاقم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از درخواست کنندگانم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو و من از «لا إله إلّا اللّه» گویانِ تسبیحگویم.
معبودى جز تو نیست. منزّهى تو، پروردگار من و پروردگارِ پدران پیشین من.
خداوندا! این است ستایش و تمجید من از تو و اخلاص من در مقام یکتاپرستى و اقرار من به نعمتهاى تو، در مقامِ شمارش آنها. هر چند من اعتراف دارم که بر اثر فزونى، فراوانى، آشکارى و پیشى جُستن این نعمتها از زمان پیدایشمن، توانِ شمارشآنها را ندارم که همواره در آن زمان، به وسیله این نعمتها به من یادآورى مىکردى، از همان زمان که مرا آفریدى و خلق کردى و از همان آغاز عمر، مرا از ندارى به توانگرى در آوردى و گرفتارىام را برطرف کردى و اسبابِ آسایشم را فراهم ساختى و سختىام را دفع نمودى و اندوهم را زُدودى و بدنم را تندرست و دینم را به سلامت داشتى، و اگر براى یاد کردن نعمتت، تمامى جهانیان از پیشینیان و پسینیان به من کمک کنند، نه من توان یادکردِ آنها را دارم و نه آنان دارند.
تَقَدَّستَ وتَعالَیتَ مِن رَبٍّ عَظیمٍ کَریمٍ رَحیمٍ، لا تُحصى آلاؤُکَ، ولا یُبلَغُ ثَناؤُکَ، ولا تُکافى نَعماؤُکَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، و أتمِم عَلَینا نِعمَتَکَ، و أسعِدنا بِطاعَتِکَ، سُبحانَکَ لا إلهَ إلّا أنتَ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُجیبُ دَعوَةَ المُضطَرِّ إذا دَعاکَ، وتَکشِفُ السّوءَ، وتُغیثُ المَکروبَ، وتَشفِی السَّقیمَ، وتُغنِی الفَقیرَ، وتَجبُرُ الکَسیرَ، وتَرحَمُ الصَّغیرَ، وتُعینُ الکَبیرَ، ولَیسَ دونَکَ ظَهیرٌ، ولا فَوقَکَ قَدیرٌ، و أنتَ العَلِیُّ الکَبیرُ.
یا مُطلِقَ المُکَبَّلِ الأَسیرِ، یا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغیرِ، یا عِصمَةَ الخائِفِ المُستَجیرِ، یا مَن لا شَریکَ لَهُ ولا وَزیرَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، و أعطِنی فی هذِهِ العَشِیَّةِ أفضَلَ ما أعطَیتَ و أنَلتَ أحَدا مِن عِبادِکَ مِن نِعمَةٍ تولیها، وآلاءٍ تُجَدِّدُها، وبَلِیَّةٍ تَصرِفُها، وکُربَةٍ تَکشِفُها، ودَعوَةٍ تَسمَعُها، وحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها، وسَیِّئَةٍ تَغفِرُها، إنَّکَ لَطیفٌ خَبیرٌ، وعَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
اللّهُمَّ إنَّکَ أقرَبُ مَن دُعِیَ، و أسرَعُ مَن أجابَ، و أکرَمُ مَن عَفا، و أوسَعُ مَن أعطى، و أسمَعُ مَن سُئِلَ، یا رَحمانَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ ورَحیمَهُما، لَیسَ کَمِثلِکَ مَسؤولٌ، ولا سِواکَ مَأمولٌ، دَعَوتُکَ فَأَجَبتَنی، وسَأَلتُکَ فَأَعطَیتَنی، ورَغِبتُ إلَیکَ فَرَحِمتَنی، ووَثِقتُ بِکَ فَنَجَّیتَنی، وفَزِعتُ إلَیکَ فَکَفَیتَنی.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِکَ ورَسولِکَ ونَبِیِّکَ وعَلى آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ أجمَعینَ، وتَمِّم لَنا نَعماءَکَ، وهَنِّئنا عَطاءَکَ، وَاجعَلنا لَکَ شاکِرینَ، ولِالائِکَ ذاکِرینَ، آمینَ رَبَّ العالَمینَ.
اللّهُمَّ یا مَن مَلَکَ فَقَدَرَ، وقَدَرَ فَقَهَرَ، وعُصِیَ فَسَتَرَ، وَاستُغفِرَ فَغَفَرَ، یا غایَةَ رَغبَةِ
[خداوندا!] پاک و بلند مرتبهاى و پروردگارِ بزرگ، کریم و مهربانى. نعمتهایت به شمار در نمىآید و به ستایشت نمىتوان رسید و نعمتهایت را تلافى نمىتوان کرد. بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و نعمتهایت را بر ما کامل کن و با اطاعت خویش، سعادتمندمان فرما. منزّهى تو. معبودى جز تو نیست.
خداوندا! تویى که دعاى درمانده را اجابت مىکنى و بدى را برطرف مىسازى و به فریاد گرفتار مىرسى و بیمار را شفا مىدهى و نادار را برخوردار مىسازى و شکستگى را مرمّت مىکنى و به خُردسال، رحم مىکنى و کهنسال را یارى مىدهى و جز تو، پشتیبانى نیست و بالاتر از تو، توانایى نیست، و تویى بلندمرتبه و بزرگ.
اى رها کننده اسیر در کُند و زنجیر! اى روزى دهنده کودک خردسال! اى پناهِ ترسانى که پناه مىجوید! اى آن که نه انبازى دارد و نه وزیرى! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و در این شامگاه، بهترین چیزهایى را که عطا مىکنى و به هر یک از بندگانت مىدهى، به من عطا کن، از نعمتهایى که به آفریدگان مىبخشى و نعمتهایى که آنها را تجدید مىکنى و بلاهایى که آنها را مىگردانى و گرفتارىهایى که آنها را برطرف مىسازى و دعاهایى که آنها را مىشنوى و کارهاى نیکى که آنها را مىپذیرى و کارهاى زشتى که آنها را مىپوشانى، که تو به هر چه بخواهى، دقیق و آگاهى و بر هر کارى توانایى.
خداوندا! تو نزدیکترین کسى هستى که مىتوان از او مسئلت کرد. از هر کسى، زودتر خواهش را اجابت مىکنى و از هر بخشندهاى، بزرگوارترى و عطایت، از هر کسى بیشتر است و در اجابت درخواست، از همه شنواترى. اى رحمتگرِ دنیا و آخرت و مهربان در آن دو! کسى که مانند تو از او درخواست شود، نیست و جز تو، آرزو شدهاى نیست. خواندمَت، اجابت کردى و درخواست نمودم، عطا کردى و به تو میل کردم، بر من رحمت آوردى و به تو اعتماد کردم، نجاتم دادى و به درگاه تو نالیدم، کفایتم کردى.
خداوندا! بر محمّد، بنده و فرستاده و پیامبرت و بر خاندان پاک و پاکیزه او، همگى، درود فرست و نعمتهایت را بر ما کامل کن و عطایت را بر ما گوارا گردان و نام ما را در زمره سپاسگزارانت و یاد کنندگان نعمتهایت بنویس. آمین، آمین، اى پروردگار جهانیان!
خداوندا! اى آن که مالک مُلک وجودى و بر هر کارى، توانایى و قاهرى و عیب و
الرّاغِبینَ، ومُنتَهى أمَلِ الرّاجینَ، یا مَن أحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلما، ووَسِعَ المُستَقیلینَ(45) رَأفَةً وحِلما.
اللّهُمَّ إنّا نَتَوَجَّهُ إلَیکَ فی هذِهِ العَشِیَّةِ الَّتی شَرَّفتَها وعَظَّمتَها، بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ ورَسولِکَ وخِیَرَتِکَ، و أمینِکَ عَلى وَحیِکَ.
اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى البَشیرِ النَّذیرِ، السِّراجِ المُنیرِ، الَّذی أنعَمتَ بِهِ عَلَى المُسلِمینَ، وجَعَلتَهُ رَحمَةً لِلعالَمینَ.
اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ کَما مُحَمَّدٌ أهلُ ذلِکَ یا عَظیمُ، فَصَلِّ عَلَیهِ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ المُنتَجَبینَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ أجمَعینَ، وتَغَمَّدنا بِعَفوِکَ عَنّا، فَإِلَیکَ عَجَّتِ الأَصواتُ بِصُنوفِ اللُّغاتِ، وَاجعَل لَنا فی هذِهِ العَشِیَّةِ نَصیبا فی کُلِّ خَیرٍ تَقسِمُهُ، ونورٍ تَهدی بِهِ، ورَحمَةٍ تَنشُرُها، وعافِیَةٍ تُجَلِّلُها، وبَرَکَةٍ تُنزِلُها، ورِزقٍ تَبسُطُهُ، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
اللّهُمَّ اقلِبنا فی هذَا الوَقتِ مُنجِحینَ مُفلِحینَ مَبرورینَ غانِمینَ، ولا تَجعَلنا مِنَ القانِطینَ، ولا تُخلِنا مِن رَحمَتِکَ، ولا تَحرِمنا ما نُؤَمِّلُهُ مِن فَضلِکَ، ولا تَرُدَّنا خائِبینَ، ولا مِن بابِکَ مَطرودینَ، ولا تَجعَلنا مِن رَحمَتِکَ مَحرومینَ، ولا لِفَضلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِن عَطایاکَ قانِطینَ، یا أجوَدَ الأَجوَدینَ ویا أکرَمَ الأَکرَمینَ.
اللّهُمَّ إلَیکَ أقبَلنا موقِنینَ، ولِبَیتِکَ الحَرامِ آمّینَ قاصِدینَ، فَأَعِنّا عَلى مَنسَکِنا، و أکمِل لَنا حَجَّنا، وَاعفُ اللّهُمَّ عَنّا وعافِنا، فَقَد مَدَدنا إلَیکَ أیدِیَنا، وهِیَ بِذِلَّةِ الاعتِرافِ مَوسومَةٌ.
اللّهُمَّ فَأَعطِنا فی هذِهِ العَشِیَّةِ ما سَأَلناکَ، وَاکفِنا مَا استَکفَیناکَ، فَلا کافِیَ لَنا
نافرمانى خلق را مىپوشانى و چون آمرزش جویند، مىآمرزى! اى کمال مطلوب جویندگان مشتاق و منتهاى آرزوى امیدواران! اى که دانش او به هر چیزى احاطه دارد و رأفت و مهر و بردبارىاش، توبهکنندگان را فرا گرفته است!
خداوندا! در این شبى که آن را به وسیله محمّد پیامبرت و فرستادهات و برگزیدهات از میان آفریدگانت و امین تو بر وحْیت شرافت و بزرگى دادى، به درگاه تو رو مىآوریم.
خداوند! بر محمّد، آن مژده دهنده وترساننده و آن چراغ تابناک که به وسیله او بر مسلمانان، نعمت بخشیدى و او را براى جهانیان، رحمت قرار دادى، درود فرست.
خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، چنان که محمّد، نزد تو شایسته آن است. اى خداى بزرگ! بر او و خاندان برگزیده و پاک و پاکیزه او، همگى، درود فرست و با پرده عفو خویش، زشتىهاى ما را بپوشان، که صداها به هر زبانى، به سوى تو بلند است و در این شب، براى ما بهرهاى از هر خیرى که آن را میان بندگانت تقسیم مىکنى و نورى که بدان، هدایت مىفرمایى و از هر رحمتى که آن را مىگسترى و از هر برکتى که آن را فرو مىفرستى و از هر عافیتى که آن را مىپوشانى و از هر روزىاى که آن را مىگسترى، اى مهربانترینِ مهربانان!
خداوندا! ما را در این هنگام، باز گردان، در حالى که پیروزمند، رستگار، پذیرفته و بهرهمند باشیم، و ما را از نومیدان، قرار مده و ما را از رحمتت، بىبهره مگردان و از امیدى که به فضل تو داریم، محروممان مفرما و ما را ناکام، باز مگردان و از درگاهت، مَران و جزو محرومان از رحمتت قرارمان مده و از آن سرریزِ عطایت که آرزویش را داریم، ناامیدمان مکن، اى بخشندهترینِ بخشندگان و کریمترینِ کریمان!
خداوندا! ما با یقین، به درگاه تو روى آوردیم و قصد خانه محترم تو کردیم. بنا بر این، ما را بر انجام دادن اعمال حَجّمان، یارى فرما و حجّ ما را کامل گردان و از ما در گذر و عافیتمان ده، که دستهایمان را به سوى تو دراز کردهایم و نشانههاى اعتراف به گناه را در خود دارد.
خداوندا! در این شب، آنچه را از تو درخواست کردیم، به ما عطا کن و کفایتى را که
سِواکَ، ولا رَبَّ لَنا غَیرُکَ، نافِذٌ فینا حُکمُکَ، مُحیطٌ بِنا عِلمُکَ، عَدلٌ فینا قَضاؤُکَ، اقضِ لَنَا الخَیرَ وَاجعَلنا مِن أهلِ الخَیرِ.
اللّهُمَّ أوجِب لَنا بِجودِکَ عَظیمَ الأَجرِ، وکَریمَ الذُّخرِ، ودَوامَ الیُسرِ، وَاغفِر لَنا ذُنوبَنا أجمَعینَ، ولا تُهلِکنا مَعَ الهالِکینَ، ولا تَصرِف عَنّا رَأفَتَکَ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
اللّهُمَّ اجعَلنا فی هذَا الوَقتِ مِمَّن سَأَلَکَ فَأَعطَیتَهُ، وشَکَرَکَ فَزِدتَهُ، وتابَ إلَیکَ فَقَبِلتَهُ، وتَنَصَّلَ(46) إلَیکَ مِن ذُنوبِهِ فَغَفَرتَها لَهُ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ.
اللّهُمَّ وَفِّقنا وسَدِّدنا وَاعصِمنا وَاقبَل تَضَرُّعَنا، یا خَیرَ مَن سُئِلَ، ویا أرحَمَ مَنِ استُرحِمَ، یا مَن لا یَخفى عَلَیهِ إغماضُ الجُفونِ، ولا لَحظُ العُیونِ، ولا مَا استَقَرَّ فِی المَکنونِ، ولا مَا انطَوَت عَلَیهِ مُضمَراتُ القُلوبِ، ألا کُلُّ ذلِکَ قَد أحصاهُ عِلمُکَ، ووَسِعَهُ حِلمُکَ، سُبحانَکَ وتَعالَیتَ عَمّا یَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا کَبیرا، تُسَبِّحُ لَکَ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرضُ ومَن فیهنَّ، وإن مِن شَیءٍ إلّا یُسَبِّحُ بِحَمدِکَ، فَلَکَ الحَمدُ وَالمَجدُ، وعُلُوُّ الجَدِّ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، وَالفَضلِ وَالإِنعامِ، وَالأَیادِی الجِسامِ، و أنتَ الجَوادُ الکَریمُ، الرَّؤوفُ الرَّحیمُ، أوسِع عَلَیَّ مِن رِزقِکَ، وعافِنی فی بَدَنی ودینی، وآمِن خَوفی، و أعتِق رَقَبَتی مِنَ النّارِ.
اللّهُمَّ لا تَمکُر بی ولا تَستَدرِجنی ولا تَخذُلنی، وَادرَأ عَنّی شَرَّ فَسَقَةِ الجِنِّ وَالإِنسِ.
[ثُمَّ رَفَعَ علیهالسلام صَوتَهُ وبَصَرَهُ إلَى السَّماءِ وعَیناهُ قاطِرَتانِ کَأَنَّهُما مَزادَتانِ، وقالَ:](47)
از تو تقاضا کردهایم، نصیب نما، که جز تو کفایت کنندهاى نداریم و جز تو پروردگارى براى ما نیست. فرمان تو بر ما نافذ است و دانشت بر ما احاطه دارد و حُکمت درباره ما عدالت است. خیر را براى ما مقدّر فرما و ما را از اهل خیر، قرار ده.
خداوندا! از آن بخشندگىاى که دارى، برایمان پاداشى بزرگ، ذخیرهاى گرامى وآسایشى همیشگى مقرّر کن و همه گناهان ما را بیامرز و ما را با کسانى که سزاوار هلاکاند، به هلاکت مرسان و مهربانى و رحمت خویش را از ما دور مکن، اى مهربانترینِ مهربانان!
خداوندا! ما را در همین وقت، از کسانى قرار ده که از تو درخواست کردهاند و بدیشان عطا کردهاى، و سپاست گزاردهاند و تو نعمتت را بر آنان افزودهاى، و به سویت باز گشتهاند و تو پذیرفتهاى، و از گناهانشان به سوى تو گریختهاند و تو همه را آمرزیدهاى، اى صاحبِ جلالت و بزرگوارى!
خداوندا! ما را [بر کار نیکْ] موفّق ساز و استوارمان بدار و حفظمان کن و زارى ما را بپذیر، اى بهترین کسى که مىتوان از او درخواست کرد! اى مهربانترین کسى که از او مِهر خواهند! اى که نه بر هم نهادن پلک چشمها بر او پوشیده است، نه اشاره با گوشه دیدگان، نه آنچه در نهانگاه ضمیر، استقرار یافته است، و نه آنچه در پرده دلها نهفته است. آرى! تمامى آنها را دانش تو شمارش کرده و بردبارىِ تو، در بر گرفته است. منزّهى تو و بسى برترى از آنچه ستمگران مىگویند! آسمانها و زمین و هر آنچه در آنهاست، تو را تسبیح مىگویند و هیچ چیزى نیست، جز این که به ستایش تو تسبیح مىگوید. بنا بر این، ستایش و بزرگى و بلندى رتبه، از آنِ توست.
اى صاحبِ جلالت و بزرگوارى و برترى و نعمتبخشى و موهبتهاى بزرگ! تو بخشنده و کریم و مهربانى. روزى حلالت را بر من فراخ کن، و هم در تنم و هم در دینم، عافیتم ده و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ، آزادم کن.
خداوندا! مرا به مکر خود، دچار مساز و مرا در غفلت تدریجى گرفتار مکن و خوارم مساز و شرّ تبهکارانِ جن وانس را از من، دور کن».
سپس امام علیهالسلام صدایش را بالا بُرد و نگاهش را به آسمان کرد و در حالى که چشمانش از [بسیارىِ] اشک، مانند مَشک آب شده بود، گفت: «اى شنواترینِ شنوندگان! و اى بیناترینِ
یا أسمَعَ السّامِعینَ، ویا أبصَرَ النّاظِرینَ، ویا أسرَعَ الحاسِبینَ، ویا أرحَمَ الرّاحِمینَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، و أسأَلُکَ اللّهُمَّ حاجَتِیَ الَّتی إن أعطَیتَنیها لَم یَضُرَّنی ما مَنَعتَنی، وإن مَنَعتَنیها لَم یَنفَعنی ما أعطَیتَنی، أسأَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتی مِنَ النّارِ، لا إلهَ إلّا أنتَ وَحدَکَ لا شَریکَ لَکَ، لَکَ المُلکُ ولَکَ الحَمدُ، و أنتَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ!(48)
إلهی! أنَا الفَقیرُ فی غِنایَ، فَکَیفَ لا أکونُ فَقیرا فی فَقری؟
إلهی! أنَا الجاهِلُ فی عِلمی، فَکَیفَ لا أکونُ جَهولًا فی جَهلی؟
إلهی! إنَّ اختِلافَ تَدبیرِکَ، وسُرعَةَ طَواءِ مَقادیرِکَ، مَنَعا عِبادَکَ العارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکونِ إلى عَطاءٍ، وَالیَأسِ مِنکَ فی بَلاءٍ.
إلهی! مِنّی ما یَلیقُ بِلُؤمی، ومِنکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ.
إلهی! وَصَفتَ نَفسَکَ بِاللُّطفِ وَالرَّأفَةِ لی قَبلَ وُجودِ ضَعفی، أفَتَمنَعُنی مِنهُما بَعدَ وُجودِ ضَعفی؟
بینندگان! و اى با شتابترینِ حسابرسان! واى مهربانترینِ مهربانان! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست.
خداوندا! از تو آن حاجتم را مىخواهم که اگر آن را به من عطا کنى، دیگر هر چه را از من دریغ کنى، به من زیان نمىرساند، و اگر آن را از من دریغ کنى، دیگر هر چه را به من عطا کنى، به من سود نمىرساند و آن این است که آزادى خود را از آتش دوزخ، از تو خواهانم.
معبودى جز تو نیست، تنهایى و بىانباز. فرمانروایى، از آنِ توست و ستایش، تو را سِزَد و تو بر هر کارى توانایى، اى پروردگار من، اى پروردگار من، اى پروردگار من!(49)
خداى من! من در حال توانگرى، نیازمندم. پس چگونه در حال نیازمندىام، نیازمند نباشم؟
خداى من! من در عین دانایىام، نادانم. پس چگونه در حال نادانىام، نادان نباشم؟
خداى من! پى در پى آمدن تدبیر تو و سرعت تحوّل و پیچش تقدیرات تو، مانع از این شد که بندگان عارف تو به عطایى جز عطاى تو دلْآرام باشند و در بلاى تو نومید شوند.
خداى من! از من همان سر مىزنَد که شایسته پستى من است و از تو، آن انتظار مىرود که شایسته بزرگوارى توست.
خداى من! تو خود را به لطف و مهربانى برایم توصیف کردى، پیش از آن که ناتوان باشم. آیا پس از آن که ناتوان شدم، مرا از لطف و مهربانىات بى بهره مىکنى؟
إلهی! إن ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّی فَبِفَضلِکَ، ولَکَ المِنَّةُ عَلَیَّ، وإن ظَهَرَتِ المَساوِئُ مِنّی فَبِعَدلِکَ، ولَکَ الحُجَّةُ عَلَیَّ.
إلهی! کَیفَ تَکِلُنی، وقَد تَوَکَّلتَ لی؟ وکَیفَ اضامُ(50)، و أنتَ النّاصِرُ لی؟ أم کَیفَ أخیبُ، و أنتَ الحَفِیُّ(51) بی؟
ها أنَا أتَوَسَّلُ إلَیکَ بِفَقری إلَیکَ، وکَیفَ أتَوَسَّلُ إلَیکَ بِما هُوَ مَحالٌ أن یَصِلَ إلَیکَ؟ أم کَیفَ أشکو إلَیکَ حالی، وهُوَ لا یَخفى عَلَیکَ؟ أم کَیفَ اتَرجِمُ بِمَقالی، وهُوَ مِنکَ، بَرَزٌ إلَیکَ؟ أم کَیفَ تُخَیِّبُ آمالی، وهِیَ قَد وَفَدَت إلَیکَ؟ أم کَیفَ لا تُحِسنُ أحوالی، وبِکَ قامَت؟
إلهی! ما ألطَفَکَ بی مَعَ عَظیمِ جَهلی! وما أرحَمَکَ بی مَعَ قَبیحِ فِعلی!
إلهی! ما أقرَبَکَ مِنّی و أبعَدَنی عَنکَ! وما أرأَفَکَ بی، فَمَا الَّذی یَحجُبُنی عَنکَ؟
إلهی! عَلِمتُ بِاختِلافِ الآثارِ، وتَنَقُّلاتِ الأَطوارِ، أنَّ مُرادَکَ مِنّی أن تَتَعَرَّفَ إلَیَّ فی کُلِّ شَیءٍ، حَتّى لا أجهَلَکَ فی شَیءٍ.
إلهی! کُلَّما أخرَسَنی لُؤمی أنطَقَنی کَرَمُکَ، وکُلَّما آیَسَتنی أوصافی أطمَعَتنی مِنَنُکَ.
إلهی! مَن کانَت مَحاسِنُهُ مَساوِیَ، فَکَیفَ لا تَکونُ مَساویهِ مَساوِیَ؟ ومَن کانَت حَقایِقُهُ دَعاوِیَ، فَکَیفَ لا تَکونُ دَعاویهِ دَعاوِیَ؟
إلهی! حُکمُکَ النّافِذُ، ومَشِیَّتُکَ القاهِرَةُ، لَم یَترُکا لِذی مَقالٍ مَقالًا، ولا لِذی
خداى من! اگر کارهاى نیک از من سر زند، به فضل توست و تو را منّتى است بر من، و اگر کارهاى بد از من رُخ دهد، پس به عدالت تو بستگى دارد [که چگونه با من رفتار کنى] و تو بر من، حجّت دارى.
خداى من! چگونه مرا وا مىگذارى، در صورتى که کفالتم کردى؟ و چگونه مورد ستم واقع شوم، در حالى که تو یاور منى؟ یا چگونه ناامید باشم، حال آن که تو به من مهربانى؟ هماینک، به وسیله نیازى که به تو دارم، به درگاهت توسّل مىجویم و چگونه به وسیله چیزى توسّل جویم که محال است به تو راه یابد؟ یا چگونه از حال خویش به تو شکایت کنم، با این که حال من بر تو پنهان نیست؟ یا چگونه [حالم را] به زبان بیان کنم، حال آن که همان هم از پیشتوست و برایت آشکار است؟ یا چگونه امیدهایم را ناامید مىکنى، با این که به آستان تو وارد شده است؟ یا چگونه احوالم را نیکو نگردانى، با این که احوالم به واسطه تو بر جاست؟
خداى من! چه لطفى به من دارى، با این نادانى بزرگِ من! و چهقدر به من مهربانى، با این کردار زشت من!
خداى من! چهقدر تو به من نزدیکى و در مقابل، چهقدر من از تو دورم؟ و چهقدر به من مهربانى و با این همه، چه چیزى مرا از تو دور نگاه مىدارد؟
خداى من! من از دگرگونى آثار و تغییر و تحوّل حالات، در یافتهام که مراد تو از [آفرینش] من، آن است که خود را در هر چیزى به من بشناسانى تا آن که هیچ چیزى نباشد که من در آن، تو را نبینم.
خداى من! هر اندازه پَستى من، زبانم را لال مىکند، بزرگوارى تو، آن را گویا مىسازد و هر اندازه که ویژگىهاى من، مرا نومید مىکند، نعمتهاى تو به طمعم مىاندازد.
خداى من! کسى که کارهاى خوبش بد باشد، چگونه کارهاى بدش بد نباشد؟ و کسى که حقیقتگویىهایش ادّعایى بیش نباشد، چگونه ادّعاهایش ادّعا نباشد؟
خداى من! فرمان نافذت و مشیّت قاهرت، براى هیچ گویندهاى فرصتِ گفتار
حالٍ حالًا.
إلهی! کَم مِن طاعَةٍ بَنَیتُها، وحالَةٍ شَیَّدتُها، هَدَمَ اعتِمادی عَلَیها عَدلُکَ، بل أقالَنی مِنها فَضلُکَ.
إلهی! إنَّکَ تَعلَمُ أنّی وإن لَم تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّی فِعلًا جَزما، فَقَد دامَت مَحَبَّةً وعَزما.
إلهی! کَیفَ أعزِمُ و أنتَ القاهِرُ؟ وکَیفَ لا أعزِمُ و أنتَ الآمِرُ؟
إلهی! تَرَدُّدی فِی الآثارِ یوجِبُ بُعدَ المَزارِ، فَاجمَعنی عَلَیکَ بِخِدمَةٍ توصِلُنی إلَیکَ.
کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِما هُوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ، أیَکونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لَکَ، حَتّى یَکونَ هُوَ المُظهِرَ لَکَ؟ مَتى غِبتَ حَتّى تَحتاجَ إلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیکَ؟ ومَتى بَعِدتَ حَتّى تَکونَ الآثارُ هِیَ الَّتی توصِلُ إلَیکَ؟ عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ(52) عَلَیها رَقیبا، وخَسِرَت صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّکَ نَصیبا.
إلهی! أمَرتَ بِالرُّجوعِ إلَى الآثارِ، فَارجِعنی إلَیکَ بِکِسوَةِ الأَنوارِ، وهِدایَةِ الاستِبصارِ، حَتّى أرجِعَ إلَیکَ مِنها کَما دَخَلتُ إلَیکَ مِنها؛ مَصونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَیها، ومَرفوعَ الهِمَّةِ عَنِ الاعتِمادِ عَلَیها، إنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
إلهی! هذا ذُلّی ظاهِرٌ بَینَ یَدَیکَ، وهذا حالی لا یَخفى عَلَیکَ، مِنکَ أطلُبُ الوُصولَ إلَیکَ، وبِکَ أستَدِلُّ عَلَیکَ، فَاهدِنی بِنورِکَ إلَیکَ، و أقِمنی بِصِدقِ العُبودِیَّةِ بَینَ یَدَیکَ.
إلهی! عَلِّمنی مِن عِلمِکَ المَخزونِ، وصُنّی بِسِرِّکَ المَصونِ.
إلهی! حَقِّقنی بِحَقایِقِ أهلِ القُربِ، وَاسلُک بی مَسلَکَ أهلِ الجَذبِ.
و براى هیچ صاحبْحالى، حسّ و حال نمىگذارد.
خداى من! چه بسیار طاعتى که بنیاد نهادم و حالتى که استوارش ساختم، و عدل تو اعتمادم بر آن را از بین برد؛ امّا فضل تو دستگیرم شد.
خداى من! تو مىدانى که هر چند طاعت من، پایدار و جزمى نبود؛ ولى دوستى و عزم بر انجام دادن آن، ادامه دارد.
خداى من! چگونه تصمیم بگیرم، در حالى که تو قاهرى و چگونه تصمیم نگیرم، در حالى که تو فرماندهى؟
خداى من! اندیشیدن در آثارت، مایه دورىام از دیدار مىشود. پس مرا به خدمتى بگمار که مرا به تو برساند. چگونه بر وجود تو به چیزى استدلال شود که خود آن در وجودش به تو نیازمند است؟ آیا اساسا در غیرِ تو ظهورى هست که در تو نباشد تا آن وسیله ظهور تو باشد؟
تو کِى پنهان شدهاى که نیاز به دلیلى باشد که به تو رهنمون شود؟ و چه وقت دور شدهاى که آثار تو ما را به تو برساند؟ کور باد چشمى که تو را نظارهگر خود نبیند! و زیانبار باد سوداى بندهاى که بهرهاى از دوستىات براى او قرار ندادى!
خداى من! فرمان دادى که به آثار تو رجوع کنم. پس مرا به وسیله پوششى از انوار و راهنمایى بصیرت، به سوى خود باز گردان تا پس از دیدن این آثار، به سوى تو باز گردم، همچنان که از طریق آنها به مقام معرفت تو وارد شدم، درونم به آثار توجّه نکند و همّتم بلندتر از تکیه بر آنها باشد که تو بر هر کارى توانایى.
خداى من! این است خوارىام که در نزدت پیداست و این است حال من که بر تو پوشیده نیست. از خودِ تو مىخواهم که مرا به خودت برسانى و به وسیله ذاتت بر تو دلیل مىجویم. پس با نور خودت، مرا بر ذاتت راهنمایى فرما و با اخلاصِ بندگى، مرا در پیشگاهت پایدار گردان.
خداى من! مرا از علم مخزون خود، بیاموز و به پرده مصونیت خود، محفوظم بدار.
خداى من! مرا به حقایق نزدیکانِ درگاهت برسان و به طریقه مجذوبان [جمالت] رهسپارم ساز.
إلهی! أغنِنی بِتَدبیرِکَ لی عَن تَدبیری، وبِاختِیارِکَ عَنِ اختِیاری، و أوقِفنی عَلى مَراکِزِ اضطِراری.
إلهی! أخرِجنی مِن ذُلِّ نَفسی، وطَهِّرنی مِن شَکّی وشِرکی، قَبلَ حُلولِ رَمسی(53)
بِکَ أنتَصِرُ فَانصُرنی، وعَلَیکَ أتَوَکَّلُ فَلا تَکِلنی، وإیّاکَ أسأَلُ فَلا تُخَیِّبنی، وفی فَضلِکَ أرغَبُ فَلا تَحرِمنی، وبِجَنابِکَ أنتَسِبُ فَلا تُبعِدنی، وبِبابِکَ أقِفُ فَلا تَطرُدنی.
إلهی! تَقَدَّسَ رِضاکَ أن تَکونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنکَ، فَکَیفَ یَکونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّی؟
إلهی! أنتَ الغَنِیُّ بِذاتِکَ أن یَصِلَ إلَیکَ النَّفعُ مِنکَ، فَکَیفَ لا تَکونُ غَنِیّا عَنّی؟
إلهی! إنَّ القَضاءَ وَالقَدَرَ یُمَنّینی، وإنَّ الهَوى(54) بِوَثائِقِ الشَّهوَةِ أسَرَنی، فَکُن أنتَ النَّصیرَ لی حَتّى تَنصُرَنی وتُبَصِّرَنی، و أغنِنی بِفَضلِکَ حَتّى أستَغنِیَ بِکَ عَن طَلَبی.
أنتَ الَّذی أشرَقتَ الأَنوارَ فی قُلوبِ أولِیائِکَ حَتّى عَرَفوکَ ووَحَّدوکَ، و أنتَ الَّذی أزَلتَ الأَغیارَ عَن قُلوبِ أحِبّائِکَ حَتّى لَم یُحِبّوا سِواکَ، ولَم یَلجَؤوا إلى غَیرِکَ. أنتَ المونِسُ لَهُم حَیثُ أوحَشَتهُمُ العَوالِمُ، و أنتَ الَّذی هَدَیتَهُم حَیثُ استَبانَت لَهُمُ المَعالِمُ.
ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ ومَا الَّذی فَقَدَ مَن وَجَدَکَ؟ لَقَد خابَ مَن رَضِیَ دونَکَ بَدَلًا، ولَقَد خَسِرَ مَن بَغى عَنکَ مُتَحَوِّلًا.
کَیفَ یُرجى سِواکَ و أنتَ ما قَطَعتَ الإِحسانَ؟ وکَیفَ یُطلَبُ مِن غَیرِکَ و أنتَ ما بَدَّلتَ عادَةَ الامتِنانِ؟
یا مَن أذاقَ أحِبّاءَهُ حَلاوَةَ المُؤانَسَةِ فَقاموا بَینَ یَدَیهِ مُتَمَلِّقینَ، ویا مَن ألبَسَ
خداى من! مرا به تدبیر خودت از تدبیرم و به اختیارت از اختیارم بىنیاز کن و از مواضع درماندگىام، آگاهم کن.
خداى من! از خوارى نفسم بیرونم آور و از شکّ و شرک، پاکم فرما، پیش از آن که به گورم در آیم. از تو یارى مىجویم، پس یارىام کن و بر تو توکّل کنم، پس مرا وا مگذار و از تو مسئلت مىکنم، پس ناامیدم مگردان و به بخششِ تو مایلم، پس محرومم مکن و به حضرت تو منسوبم، پس مرا دور مکن و به درگاهت ایستادهام، پس طردم مکن.
خداى من! خشنودى تو از این که سببى از سوى تو داشته باشد، مبرّاست. پس چگونه ممکن است که من، سبب آن باشم؟
خداى من! تو به ذات خود، بى نیازى از این که سودى از خودت به تو برسد. پس چگونه از من بىنیاز نباشى؟
خداى من! [از یک سو] قضا و قدر، مرا آرزومند مىکند و از دیگر سو، هواى نفس، مرا با بندهاى شهوت، اسیر کرده است. بنا بر این، تو یاور من باش تا پیروزم گردانى و بینایم کنى. با بخشش خود، بىنیازم کن تا به وسیله تو از طلب کردن، بىنیاز شوم. تو هستى که انوار معرفت را در دلهاى اولیاى خود تابانْدى تا این که تو را شناختند و یگانهات دانستند. تویى که بیگانگان را از دلهاى دوستانت بیرون راندى تا آنان، جز تو کسى را دوست نداشته باشند و به غیرِ تو پناهنده نشوند. تویى همدم آنان، آن جا که عوالمِ هستى، ایشان را به وحشت اندازد و تویى که راهنمایىشان مىکنى، آن جا که نشانهها برایشان آشکار گردد.
آن که تو را نیافت، چه یافته است؟ و آن که تو را یافت، چه نیافته است؟ به راستى محروم است آن که به جاى تو به دیگرى راضىشود و به طور حتم، زیانکار است کسى که از تو به دیگرى رو کند.
چگونه مىشود به دیگرى امیدوار بود، در حالى که تو احسانت را قطع نکردى؟ و چگونه مىشود از دیگرى درخواست کرد، در صورتى که تو شیوه عطابخشىات را تغییر ندادى؟
اى خدایى که به دوستانت، شیرینى انست را چشاندى وآنان، در برابرت به ثناگویى
أولِیاءَهُ مَلابِسَ هَیبَتِهِ فَقاموا بَینَ یَدَیهِ مُستَغفِرینَ، أنتَ الذّاکِرُ قَبلَ الذّاکِرینَ، و أنتَ البادی بِالإِحسانِ قَبلَ تَوَجُّهِ العابِدینَ، و أنتَ الجَوادُ بِالعَطاءِ قَبلَ طَلَبِ الطّالِبینَ، و أنتَ الوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبتَ لَنا مِنَ المُستَقرِضینَ.
إلهی! اطلُبنی بِرَحمَتِکَ حَتّى أصِلَ إلَیکَ، وَاجذِبنی بِمَنِّکَ حَتّى اقبِلَ عَلَیکَ.
إلهی! إنَّ رَجائی لا یَنقَطِعُ عَنکَ وإن عَصَیتُکَ، کَما أنَّ خَوفی لا یُزایِلُنی وإن أطَعتُکَ، فَقَد رَفَعَتنی (/ دفَعَتنی) العَوالِمُ إلَیکَ، وقَد أوقَعَنی عِلمی بِکَرَمِکَ عَلَیکَ.
إلهی! کَیفَ أخیبُ و أنتَ أمَلی؟ أم کَیفَ اهانُ وعَلَیکَ مُتَّکَلی؟
إلهی! کَیفَ أستَعِزُّ وفِی الذِّلَّةِ أرکَزتَنی؟ أم کَیفَ لا أستَعِزُّ وإلَیکَ نَسَبتَنی؟
إلهی! کَیفَ لا أفتَقِرُ و أنتَ الَّذی فِی الفُقَراءِ أقَمتَنی؟ أم کَیفَ أفتَقِرُ و أنتَ الَّذی بِجودِکَ أغنَیتَنی؟
و أنتَ الَّذی لا إلهَ غَیرُکَ؛ تَعَرَّفتَ لِکُلِّ شَیءٍ فَما جَهِلَکَ شَیءٌ، و أنتَ الَّذی تَعَرَّفتَ إلَیَّ فی کُلِّ شَیءٍ فَرَأَیتُکَ ظاهِرا فی کُلِّ شَیءٍ، و أنتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَیءٍ.
یا مَنِ استَوى بِرَحمانِیَّتِهِ فَصارَ العَرشُ غَیبا فی ذاتِهِ، مَحَقتَ الآثارَ بِالآثارِ، ومَحَوتَ الأَغیارَ بِمُحیطاتِ أفلاکِ الأَنوارِ.
یا مَنِ احتَجَبَ فی سُرادِقاتِ(55) عَرشِهِ عَن أن تُدرِکَهُ الأَبصارُ، یا مَن تَجَلّى بِکَمالِ بَهائِهِ فَتَحَقَّقَت عَظَمَتُهُ [مِنَ](56) الاستِواءِ، کَیفَ تَخفى و أنتَ الظّاهِرُ؟ أم کَیفَ تَغیبُ و أنتَ الرَّقیبُ الحاضِرُ؟ إنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ. وَالحَمدُ للّهِ وَحدَهُ.(57)
برخاستند! و اى خدایى که بر اولیاى خود، خلعتهاى هیبتت را پوشاندى و آنان، در برابرت به آمرزشخواهى برخاستند! تویى یاد کننده، پیش از آن که از تو یاد کنند و تویى آغازگر احسان، پیش از آن که عبادت کنندگان، به سویت روى آورند و تویى بخشنده عطابخش، پیش از آن که درخواست کنندگان، درخواست کنند و تویى پُر بخشش، سپس همان را که به ما بخشیدهاى، از ما وام مىخواهى.
خداى من! با رحمتت، مرا بطلب تا به تو برسم و با جذبت، بر من منّت گذار تا به تو روى آورم.
خداى من! به راستى امیدم از تو قطع نمىشود، هر چند تو را نافرمانى کنم، همچنان که ترسم برطرف نمىشود، اگر چه از تو فرمان ببرم؛ چه، عوالم هستى، مرا به سوى تو رانده است و آن آگاهىاى که به کَرَم تو دارم، مرا به درگاه تو آورده است.
خداى من! چگونه ناامید گردم، حال آن که تو امید منى؟ یا چگونه خوار شوم، در حالى که اعتماد من بر توست؟
خداى من! چگونه عزّت بجویم، با این که در خوارى جایم دادى؟ و چگونه عزّت نجویم، در صورتى که تو مرا به خودت نسبت دادى؟
خداى من! چگونه نیازمند نباشم، با این که تو در میان نیازمندان جایم دادى؟ و چگونه نیازمند باشم، با این که تو به وسیله بخشش خود، بىنیازم کردى؟ تویى آن که معبودى جز تو نیست. به هر چیزى خود را شناساندى و هیچ چیزى نیست که تو را نشناسد. تویى که خود را در هر چیزى به من شناساندى و من، تو را در هر چیزى هویدا دیدم. تویى آشکار کننده هر چیزى، اى که با رحمتت بر همه چیز سیطره دارى و عرش در ذاتت پنهان شد! تویى که آثار را با آثار، نابود کردى و بیگانگان را با احاطه کنندگان فلکهاى نور، محو ساختى.
اى آن که در سراپردههاى عرش خود، پنهان شد از این که دیدهها او را درک کنند! اى آن که به کمال زیبایى تجلّى کرد و جلال و عظمتش، تمامى مراتب وجود را فرا گرفت! چگونه پنهان شوى، در صورتى که تو پیدایى؟ یا چگونه غایب شوى، حال آن که تو نگهبان و حاضرى؟ به راستى تو بر هر کارى توانایى، و ستایش، تنها ویژه خداوند است».
سخنى درباره اضافات «دعاى عرفه»
بخش دوم دعاى عرفه از «الهى أنا الفقیر» تا آخر دعا، از نظر مضمون، به حَسَب ظاهر، با بخش اوّل آن، هماهنگ نیست و با توجّه به این که تنها منبع آن، کتاب الإقبال سیّد بن طاووس است و طبق نقل علّامه مجلسى، این قسمت، در برخى نسخههاى قدیمى این کتاب، وجود ندارد، شمارى از فضلا بر این باورند که این قسمتِ دعا، از امام حسین علیهالسلام نیست؛ بلکه از برخى مشایخِ صوفیه است.
علّامه مجلسى، پس از نقل دعاى عرفه در بحار الأنوار مىنویسد:
این دعا را کفعمى در البلد الأمین و سیّد بن طاووس در مصباح الزائر همان طور که پیشتر آمد آوردهاند؛ ولى در پایان آن دو، به اندازه یک ورق از «إلهى أنا الفقیر فى غناى» تا آخر دعا افتادگى دارد. این قسمت، در برخى از نسخههاى قدیمى الإقبال هم نیست. عبارتهاى این صفحه با سیاق دعاهاى بزرگان معصوم علیهم السلام هم سازگارى ندارد و بلکه با مذاق صوفیه سازگارتر است. به همین جهت، برخى از فضلا گفتهاند که این صفحه از افزودههاى مشایخِ صوفیه است. خلاصه این که این زیادى، یا از آنهاست که در پارهاى از کتابها آمده و سیّد بن طاووس هم بىخبر از حقیقتِ حال، در الإقبال آورده و یا توسّط برخى به کتاب الإقبال افزوده شده است. چه بسا بنا بر آنچه بدان اشاره کردیم که صفحه یاد شده، در برخى از نسخههاى قدیمى الإقبال و مصباح الزائر نیست، نظر دومْ
محتملتر باشد، و خدا به حقیقتِ احوال، آگاهتر است.(58)
بر این اساس، نسبت دادن این قسمت به امام علیهالسلام مشکل است،(59) مگر این که کسى از قوّت متن، به صدور آن از معصوم، اطمینان پیدا کند، چنان که عالم ربّانى آیة اللّه حاج شیخ على سعادتپرور (پهلوانى) رحمهالله در تأیید صدور آن به دلیل قوّت متن، براى این جانب از علّامه سیّد محمد حسین طباطبایى نقل مىکرد که ایشان مىگفت: «کیست که بتواند این گونه حقایق را بیان کند؟ ما که عمرى در مسائل فلسفى و عرفانى تلاش کردهایم، دهنمان میچّاد(60) این طور حرف بزنیم!».
امّا آنچه علّامه مجلسى آورده که: «عبارات این دعا با سیاق دیگر ادعیه معصومان علیهم السلام هماهنگ نیست»، هر چند در مورد سیاق بیشتر دعاهاى روایت شده از آنان صادق است، لیکن در مورد شمارى دیگر، مانند «مناجات شعبانیه»، صدق نمىکند. به هر حال، همان طور که علّامه مجلسى در پایان بیان دیدگاه خود آورده، باید گفت: خداوند، به حقیقتِ احوال، آگاهتر است.
10 / 21
دعاؤه عند الصباح والمساء
3848. مهج الدعوات عن الإمام الحسین علیهالسلام فی دُعاءٍ لَهُ إذا أصبَحَ و أمسى: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ، ومِنَ اللّهِ، وإلَى اللّهِ، وفی سَبیلِ اللّهِ، وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وتَوَکَّلتُ عَلَى اللّهِ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ.
اللّهُمَّ إنّی أسلَمتُ نَفسی إلَیکَ، ووَجَّهتُ وَجهی إلَیکَ، وفَوَّضتُ أمری إلَیکَ، إیّاکَ أسأَلُ العافِیَةَ مِن کُلِّ سوءٍ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تَکفینی مِن کُلِّ أحَدٍ، ولا یَکفینی أحَدٌ مِنکَ، فَاکفِنی مِن کُلِّ أحَدٍ ما أخافُ و أحذَرُ، وَاجعَل لی مِن أمری فَرَجا ومَخرَجا، إنَّکَ تَعلَمُ ولا أعلَمُ، وتَقدِرُ ولا أقدِرُ، و أنتَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.(61)
3849. الدعوات عن علیّ بن الحسین علیهما السلام: حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی صلى الله علیه و آله: أنَّهُ کانَ إذا صَلَّى الغَداةَ وَانفَتَلَ(62)، لا یَتَکَلَّمُ حَتّى یَأخُذَ سُبحَةً بَینَ یَدَیهِ فَیَقولُ: «اللّهُمَّ إنّی أصبَحتُ اسَبِّحُکَ واحَمِّدُکَ واهَلِّلُکَ واکَبِّرُکَ وامَجِّدُکَ بِعَدَدِ ما ادیرُ بِهِ سُبحَتی»، ویَأخُذُ السُّبحَةَ فی یَدِهِ ویُدیرُها وهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما یُریدُ مِن غَیرِ أن یَتَکَلَّمَ بِالتَّسبیحِ، وذَکَرَ أنَّ ذلِکَ مُحتَسَبٌ لَهُ، وهُوَ حِرزٌ إلى أن یَأوِیَ إلى فِراشِهِ، فَإِذا أوى إلى فِراشِهِ، قالَ مِثلَ ذلِکَ القَولِ ووَضَعَ سُبحَتَهُ تَحتَ رَأسِهِ، فَهِیَ مَحسوبَةٌ لَهُ مِنَ الوَقتِ إلَى الوَقتِ.(63)
10 / 21
دعاى امام علیهالسلام در بامداد و شامگاه
3848. مهج الدعوات از امام حسین علیه السلام، در دعایش، در بامداد و شامگاه: به نام خداوند بخشنده مهربان. به نام خدا و به یارى خدا و از خدا و به سوى خدا و در راه خدا و بر آیین پیامبر خدا! بر خدا توکّل کردم، و هیچ جنبش و نیرویى جز از جانب خداى والاىِ بزرگ نیست.
خداوندا! خودم را تسلیم تو کردم و رویم را به سوى تو کردم و کارم را به تو سپردم. تنها از تو عافیت از هر بدىاى در دنیا و آخرت را مىخواهم.
خداوندا! تو مرا به جاى هر کسى بسندهاى و هیچ کس، جاى تو را براى من نمىگیرد. پس مرا از ترس و بیمى که از هر کس دارم، کفایت کن و گشایش و بیرونْشدى در کارم قرار ده، که تو مىدانى و من نمىدانم، و مىتوانى و من نمىتوانم، و تو بر هر کارى توانایى، به رحمتت، اى مهربانترینِ مهربانان!
3849. الدعوات از امام زین العابدین علیه السلام: پدرم [امام حسین علیه السلام] در باره جدّم [امام على علیه السلام] نقل کرد که چون نماز صبح را مىخواند و مىخواست برود، [با کسى] سخن نمىگفت تا آن که تسبیحى را که جلوى دستانش بود، بر مىگرفت و مىگفت: «خداوندا! من صبح کردم و تو را تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر مىگویم و از تو به شُکوه، یاد مىکنم و تو را به عدد دورهاى تسبیحم، بزرگ مىدارم».
سپس تسبیح را در دستش مىگرفت و آن را مىچرخاند و آنچه مىخواست، مىگفت، بى آن که تسبیح گوید و مىفرمود که آن، برایش حساب مىشود و حِرز (نگهدار) اوست تا به رختخوابش برود، و چون به رختخوابش مىرفت، همان گونه تسبیح مىگفت و تسبیحش را زیرِ سرش مىنهاد و این تسبیحگویى وقت تا وقت (شب تا صبح و صبح تا شب) برایش حساب مىشد.
10 / 22
دعاء العشرات
3850. مُهج الدعوات بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: قالَ لی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام: یا بُنَیَّ، إنَّهُ لابُدَّ مِن أن تَمضِیَ مَقادیرُ اللّهِ و أحکامُهُ عَلى ما أحَبَّ وقَضى، وسَیُنفِذُ اللّهُ قَضاءَهُ وقَدَرَهُ وحُکمَهُ فیکَ، فَعاهِدنی ألّا تَلفِظَ بِکَلامٍ اسِرُّهُ إلَیکَ حَتّى أموتَ، وبَعدَ مَوتی بِاثنَی عَشَرَ شَهرا، واخبِرُکَ بِخَبَرٍ أصلُهُ عَنِ اللّهِ: تَقولُ غُدوَةً وعَشِیَّةً…:
سُبحانَ اللّهِ، وَالحَمدُ للّهِ، ولا إلهَ إلَا اللّهُ، وَاللّهُ أکبَرُ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ، سُبحانَ اللّهِ فِی آناءِ اللَّیلِ و أطرافِ النَّهارِ، سُبحانَ اللّهِ بِالغُدُوِّ وَالآصالِ، سُبحانَ اللّهِ بِالعَشِیِّ وَالإِبکارِ، سُبحانَ اللّهِ حینَ تُمسونَ وحینَ تُصبِحونَ، ولَهُ الحَمدُ فِی السَّماواتِ وَالأَرضِ وعَشِیّا وحینَ تُظهِرونَ، یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ ویُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ، ویُحیِی الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وکَذلِکَ تُخرَجونَ، سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفونَ، وسَلامٌ عَلَى المُرسَلینَ، وَالحَمدُ للّهِ رَبِّ العالَمینَ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ.
سُبحانَ ذِی المُلکِ وَالمَلَکوتِ، سُبحانَ ذِی العِزَّةِ وَالعَظَمَةِ وَالجَبَروتِ(64)، سُبحانَ المَلِکِ الحَقِّ القُدّوسِ، سُبحانَ المَلِکِ الحَیِّ الَّذی لا یَموتُ، سُبحانَ القائِمِ الدّائِمِ، سُبحانَ الحَیِّ القَیّومِ، سُبحانَ العَلِیِّ الأَعلى، سُبحانَهُ وتَعالى، سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرّوحِ.
اللّهُمَّ إنّی أصبَحتُ مِنکَ فی نِعمَةٍ وعافِیَةٍ، فَأَتمِم عَلَیَّ نِعمَتَکَ وعافِیَتَکَ لی بِالنَّجاةِ مِنَ النّارِ، وَارزُقنی شُکرَکَ وعافِیَتَکَ أبَدا ما أبقَیتَنی.
10 / 22
دعای عشرات
3850. مهج الدعوات به سندش، از امام حسین علیه السلام: [پدرم] على علیهالسلام به من فرمود: «اى پسر عزیزم! چارهاى نیست، جز آن که تقدیرات و احکام الهى به همان گونه که دوست دارد و حکم رانده است، سپرى شود و به زودى، خداوند، قضا و قَدَر و حکم خود را در باره تو تنفیذ مىکند. پس با من عهد ببند که به سخنى که سرّى به تو مىگویم، لب مگشایى تا دوازده ماه از فوتم بگذرد. من خبرى را به تو مىدهم که اصل آن، از خداوند است. صبح و شام مىگویى…:» خدا، منزّه است! ستایش، ویژه خداست. هیچ خدایى جز خداوند یکتا نیست و خداوند، بزرگتر [از وصف شدن] است. هیچ توان و نیرویى، جز به [یارى] خداى والاى بزرگ نیست. خدا، منزّه است، در دل شب و هر دو سوى روز! منزّه است خدا در صبح و عصر! منزّه است خدا، در شامگاه و پگاه! منزّه است خدا، هنگامى که شب مىکنید و صبح مىکنید! ستایش، در آسمانها و زمین، و شامگاه و به گاه هویدا شدن شما، از آنِ اوست. زنده را از مُرده بیرون مىکشد و مُرده را از زنده، و زمین را پس از مرگش زنده مىکند و شما نیز همین گونه [از قبرها] خارج مىشوید.
خدایت، خداى عزّتمند، منزّه است از آنچه وصفش مىکنند! سلام بر فرستادگان [خدا]! ستایش، ویژه خداىِ جهانیان است. هیچ توان و نیرویى، جز به [یارى] خداى والاىِ بزرگ نیست.
منزّه است خداى مُلک و ملکوت! منزّه است خداى عزّت و بزرگى و جَبَروت (چیرگى)! منزّه است فرمانرواى حقیقى و بسیار پاک! منزّه است خداىِ فرمانرواى زندهاى که نمىمیرد! منزّه است خداى برپاىِ جاوید! منزّه است [خداوند] زنده برپا دارنده! منزّه است [خداوند] والاىِ برتر! منزّه است و والا! بسى منزّه است و پاک، پروردگار فرشتگان و روح!
خداوندا! من در نعمت و عافیت از جانب تو، صبح کردم. پس نعمت و عافیتت را با نجات از آتش، بر من تمام گردان و سپاس و عافیتت را همیشه تا زندهام، روزىام کن.
اللّهُمَّ بِنورِکَ اهتَدَیتُ، وبِنِعمَتِکَ أصبَحتُ و أمسَیتُ، و أصبَحتُ اشهِدُکَ وکَفى بِکَ شَهیدا، واشهِدُ مَلائِکَتَکَ وحَمَلَةَ عَرشِکَ و أنبِیاءَکَ ورُسُلَکَ وجَمیعَ خَلقِکَ، وسَماواتِکَ و أرضَکَ، أنَّکَ أنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ وَحدَکَ لا شَریکَ لَکَ، و أنَّ مُحَمّدا صَلَواتُکَ عَلَیهِ وآلِهِ عَبدُکَ ورَسولُکَ، و أنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، تُحیی وتُمیتُ، وتُمیتُ وتُحیی، و أشهَدُ أنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ، وَالنّارَ حَقٌّ، و أنَّ الّساعَةَ آتِیَةٌ لا رَیبَ فیها، و أنَّ اللّهَ یَبعَثُ مَن فِی القُبورِ، و أشهَدُ أنَّ عِلیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیهالسلام وَالحَسَنَ وَالحُسَینَ وعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ ومُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ وموسَى بنَ جَعفَرٍ وعَلِیَّ بنَ موسى ومُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ وعَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ وَالحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ وَالإِمامَ مِن وُلِدِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ(65) الأَئِمَّةُ الهُداةُ المَهدِیّونَ، غَیرُ الضّالّینَ ولَا المُضِلّینَ، و أنَّهُم أولِیاؤُکَ المُصطَفَونَ، وحِزبُکَ الغالِبونَ، وصَفوَتُکَ وخِیَرَتُکَ مِن خَلقِکَ، ونُجَباؤُکَ الَّذینَ انتَجَبتَهُم لِوِلایَتِکَ، وَاختَصَصتَهُم مِن خَلقِکَ، وَاصطَفَیتَهُم عَلى عِبادِکَ، وجَعَلتَهُم حُجَّةً عَلى خَلقِکَ، صَلَواتُکَ عَلَیهِم وَالسَّلامُ.
اللّهُمَّ اکتُب لی هذِهِ الشَّهادَةَ عِندَکَ حَتّى تُلَقِّیَنیها و أنتَ عَنّی راضٍ یَومَ القِیامَةِ، وقَد رَضیتَ عَنّی، إنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدا تَضَعُ لَکَ السَّماءُ کَنَفَیها(66)، وتُسَبِّحُ لَکَ الأَرضُ ومَن عَلَیها، ولَکَ الحَمدُ حَمدا یَصعَدُ ولا یَنفَدُ(67)، وحَمدا یَزیدُ ولا یَبیدُ، سَرمَدا(68) مَدَدا، لَا انقِطاعَ لَهُ ولا نَفادَ أبَدا، حَمدا یَصعَدُ أوَّلُهُ ولا یَنفَدُ آخِرُهُ، ولَکَ الحَمدُ عَلَیَّ ومَعِیَ وفِیَّ وقَبلی وبَعدی و أمامی ولَدَیَّ، وإذا مِتُّ وفَنیتُ وبَقیتُ، یا مَولایَ؛ فَلَکَ الحَمدُ إذا
خداوندا! با نور تو ره یافتم و به نعمتت، صبح و شام کردم. من، تو را گواه مىگیرم و تو در گواه بودن، کافى هستى، و فرشتگان و حاملان عرش و پیامبران و فرستادگان و همه آفریدههایت و آسمانها و زمینت را گواه مىگیرم که تنها تو خداوندى و جز تو خدایى نیست. تنها و بىانبازى و محمّد که درودهاى تو بر او و خاندانش باد، بنده و پیامبرِ توست و تو بر هر کارى توانایى. زنده مىکنى و مىمیرانى، و مىمیرانى و زنده مىکنى.
گواهى مىدهم که بهشت، حقّ است و آتش، حقّ است و قیامت، بدون تردید، آمدنى است و خداوند، هر که را در قبرهاست، بر مىانگیزد.
گواهى مىدهم که على بن ابى طالب و حسن و حسین و على بن الحسین و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و امامِ از نسل حسن بن على [عسکرى]، امامان رهنما و هدایتیافتهاند، نه گمراه و گمراه کننده، و آناناند دوستان برگزیده تو، حزب چیره تو، و گزیده و منتخب از خلقَت، و نجیبانى که براى دینت برگزیدى و از میان خلقَت، ویژه ساختى و بر دیگر بندگانت، برگزیدى و آنان را حجّت بر جهانیان کردى که درودهاى تو بر ایشان باد! و سلام و رحمت و برکات خداوندى بر آنان باد!
خداوندا! این گواهىام را نزد خود، ثبت کن تا در حالى که از من خشنودى، بر من در روز قیامت، تلقین کنى، که تو بر هر کارى توانایى.
خداوندا! ستایش، تو راست؛ ستایشى که آسمان براى تو، دو سوى خویش را فرو مىگذارد و زمین و هر که بر آن است، تسبیحت مىگویند.
ستایش، تو راست؛ ستایشى که بالا مىرود و پایان ندارد؛ ستایشى روزافزون و تمامناشدنى جاوید و همیشگى، بىگسست و زوال؛ ستایشى که آغازش بالا مىرود و پایانش تمامى نمىگیرد.
ستایش، ویژه توست، بر من و همراه من و در من و پیش و پس و جلو و نزد من، و نیز هنگامى که مُردم و فنا شدم و باقى ماندم.
ستایش، تو راست، چون زنده و برانگیخته شدم، اى مولاى من! خداوندا!
ستایش، تو راست بر همه ستودنىهایت، بر همه نعمتهایت.
نُشِرتُ وبُعِثتُ، ولَکَ الحَمدُ وَالشُّکرُ بِجَمیعِ مَحامِدِکَ کُلِّها عَلى جَمیعِ نَعمائِکَ کُلِّها، ولَکَ الحَمدُ عَلى کُلِّ عِرقٍ ساکِنٍ، وعَلى کُلِّ أکلَةٍ وشَربَةٍ، وبَطشَةٍ وحَرَکَةٍ، ونَومَةٍ ویَقَظَةٍ، ولَحظَةٍ وطَرفَةٍ ونَفَسٍ، وعَلى کُلِّ مَوضِعِ شَعرَةٍ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ کُلُّهُ، ولَکَ المُلکُ کُلُّهُ، وبِیَدِکَ الخَیرُ کُلُّهُ، عَلانِیَتُهُ وسِرُّهُ، و أنتَ مُنتَهَى الشَّأنِ کُلِّهِ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ عَلى حِلمِکَ بَعدَ عِلمِکَ، ولَکَ الحَمدُ عَلى عَفوِکَ بَعدَ قُدرَتِکَ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ باعِثَ الحَمدِ، ووارِثَ الحَمدِ، وبَدیعَ الحَمدِ، ومُبتَدِعَ الحَمدِ، ووافِیَ العَهدِ، وصادِقَ الوَعدِ، وعَزیزَ الجُندِ، قَدیمَ المَجدِ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ، مُجیبَ الدَّعَواتِ، رَفیعَ الدَّرَجاتِ، مُنزِلَ الآیاتِ مِن فَوقِ سَبعِ سَماواتٍ، مُخرِجَ النّورِ مِنَ الظُّلُماتِ، مُبَدِّلَ السَّیِّئاتِ حَسَناتٍ، وجاعِلَ الحَسَناتِ دَرَجاتٍ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ غافِرَ الذَّنبِ، وقابِلَ التَّوبِ، شَدیدَ العِقابِ، ذَا الطَّولِ، لا إلهَ إلّا أنتَ إلَیکَ المَصیرُ.
اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ فِی اللَّیلِ إذا یَغشى، ولَکَ الحَمدُ فِی النَّهارِ إذا تَجَلّى، ولَکَ الحَمدُ فِی الآخِرَةِ وَالاولى، ولَکَ الحَمدُ عَدَدَ کُلِّ نَجمٍ ومَلَکٍ فِی السَّماءِ، ولَکَ الحَمدُ عَدَدَ کُلِّ قَطرَةٍ نَزَلَت مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، ولَکَ الحَمدُ عَدَدَ کُلِّ قَطرَةٍ فِی البِحارِ وَالأَودِیَةِ وَالأَنهارِ، ولَکَ الحَمدُ عَدَدَ الشَّجَرِ وَالوَرَقِ، وَالحَصى وَالثَّرى، وَالجِنِّ وَالإِنسِ، وَالبَهائِمِ وَالطَّیرِ، وَالوُحوشِ وَالأَنعامِ، وَالسِّباعِ وَالهَوامِّ، ولَکَ الحَمدُ عَدَدَ ما أحصى کِتابُکُ، و أحاطَ بِهِ عِلمُکَ، حَمدا کَثیرا دائِما مُبارَکا فیهِ أبَدا.
لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ المُلکُ ولَه الحَمدُ، یُحیی ویُمیتُ، ویُمیتُ ویُحیی، وهُوَ حَیٌّ لا یَموتُ، بِیَدِهِ الخَیرُ وهُوَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ عَشرَ مَرّاتٍ.
ستایش، تو راست بر هر رگِ آرام، و بر هر خوردنى و نوشیدنىاى، و گرفتن و حرکتى، وخواب و بیدارىاى، و نگاه و پلک زدن و نفسى، و بر هر جاىِ مویى.
خداوندا! همه ستایش، تو راست. فرمانروایى، یکسر، از آنِ توست و تمامى خیر، به دست توست، آشکار و نهانش. تو نهایتِ همه کارهایى.
خداوندا! ستایش، تو راست بر بردبارىات با وجود آگاهىات. ستایش، تو راست بر عفوت پس از توانایىات.
خداوندا! ستایش، تو راست، اى بر انگیزاننده ستایش و میراثبَر ستایش و پدیدآور و نوآورنده ستایش و وفادار به پیمان و راستْوعده! لشکرت، شکستناپذیر و شکوهت، دیرینه است.
خداوندا! تو راست ستایش، اى اجابتگر دعاها، برکشنده درجات، فرود آورنده آیهها از فرازِ هفت آسمان، بیرون آورنده نور از تاریکىها، تبدیل کننده بدىها به نیکىها، و درجهْ قرار دهنده نیکىها.
خداوندا! ستایش، تو راست، اى بخشنده گناه، پذیرنده توبه، سختْکیفرِ توانمند! خدایى جز تو نیست و [همه چیز] به سوى تو باز مىگردد.
خداوندا! ستایش، تو راست در شب، چون فرا مىگیرد. ستایش، تو راست، چون روز جلوه مىکند و در آخرت و دنیا. ستایش، ویژه توست و ستایش، تو راست، به تعداد هر ستاره و فرشته در آسمان. ستایش، تو راست، به تعداد همه قطرههایى که از آسمان به زمین مىریزد. ستایش، تو راست، به تعداد قطرههاى همه دریاها و درّهها و رودها. ستایش، تو راست، به تعداد درخت و برگ و ریگ و هسته و عدد انس و جن و چرندگان و پرندگان و چارپایان و درندگان. ستایش، تو راست، آن اندازه که کتاب تو به شماره آورَد و علم تو، بدان احاطه دارد؛ ستایشى فراوان، جاویدان، پاکیزه و فرخنده».
سپس ده مرتبه بگو: «خدایى جز خداى یگانه نیست که بىانباز است. فرمانروایى و ستایش، از آنِ اوست، و زنده مىکند و مىمیرانَد، و مىمیرانَد و زنده مىکند، و اوست زنده نامیرا. خیر، به دست اوست و او بر هر کارى تواناست».
أستَغفِرُ اللّهَ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ الحَیُّ القَیّومُ و أتوبُ إلَیهِ عَشرَ مَرّاتٍ.
«یا اللّهُ یا اللّهُ» عَشرا، «یا رَحمانُ یا رَحمانُ» عَشرا، «یا رَحیمُ یا رَحیمُ» عَشرا، «یا بَدیعَ السَّماواتِ وَالأَرضِ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ» عَشرا، «یا حَنّانُ(69) یا مَنّانُ(70)» عَشرا، «یا حَیُّ یا قَیّومُ» عَشرا، «یا لا إلهَ إلّا أنتَ» عَشرا، «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ» عَشرا، «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» عَشرا، «آمینَ آمینَ» عَشرا، افعَل بی کَذا وکَذا.
وتَقولُ هذا بَعدَ الصُّبحِ مَرَّةً، وبَعدَ العَصرِ اخرى، ثُمَّ تَدعو بِما شِئتَ.(71)
10 / 23
دعاء الرکوب
3851. الدعاء للطبرانی عن أبی مجلز: عَن حُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهالسلام أَنَّهُ رَأى رَجُلًا رَکِبَ دابَّةً فَقالَ: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ»(72)
فَقالَ لَهُ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام: وبِهذا امِرتَ؟
قالَ: فَکَیفَ أقولُ؟
قالَ: تَقولُ: «الحَمدُ للّهِ الَّذی هَدانی لِلإِسلامِ، ومَنَّ عَلَیَّ بِمُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، وجَعَلَنی
و ده مرتبه بگو: «آمرزش مىخواهم از خدایى که خداىِ زنده برپا دارندهاى جز او نیست و به سوى او باز مىگردم».
سپس ده مرتبه بگو: «اى خدا، اى خدا!» و ده مرتبه: «اى رحمان، اى رحمان!» و ده مرتبه: «اى رحیم، اى رحیم!» و ده مرتبه: «اى پدیدآور آسمانها و زمین، اى صاحب ارجمندى و بزرگوارى!» و ده مرتبه: «اى مهربان بر بندگان و اى پُر توان!» و ده مرتبه: «اى زنده، اى برپا دارنده!» و ده مرتبه: «اى که جز تو خدایى نیست!» و ده مرتبه: «خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست» (صلوات) و ده مرتبه: «بسم اللّه الرحمن الرحیم». سپس ده مرتبه «آمین» مىگویى و مىگویى: «این یا آن را [خواسته] برایم انجام ده».
این دعا را یک بار پس از صبح و یک بار دیگر، پس از عصر مىگویى و سپس، هر دعایى خواستى، مىکنى.
10 / 23
دعای هنگام سوار شدن
3851. الدعاء، طبرانى به نقل از ابو مِجلَز: امام حسین علیهالسلام دید که مردى بر چارپایى سوار شد و گفت: «منزه است خدایى که این راى براى ما رام کرد، وگر نه، ما راى یاراى آن نبود!».
پس به او فرمود: «آیا به این، فرمان یافتهاى؟».
مرد گفت: پس چه بگویم؟
فرمود: «بگو: «ستایش، خدایى راست که مرا به اسلام، ره نمود و با
فی خَیرِ امَّةٍ اخرِجَت لِلنّاسِ»، فَهذِهِ النِّعمَةُ.
فَقالَ: تَبدَأُ بِهذا لِقَولِهِ عز و جل: «ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ».(73)
10 / 24
دعاء الفَرج
3852. الإرشاد عن الربیع: کُنتُ رَأَیتُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهالسلام حینَ دَخَلَ عَلَى المَنصورِ یُحَرِّکُ شَفَتَیهِ، فَکُلَّما حَرَّکَهُما سَکَنَ غَضَبُ المَنصورِ، حَتّى أدناهُ مِنهُ وقَد رَضِیَ عَنهُ.
فَلَمّا خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ علیهالسلام مِن عِندِ أبی جَعفَرٍ [المَنصورِ] اتَّبعتُهُ، فَقُلتُ: إنَّ هذَا الرَّجُلَ کانَ مِن أشَدِّ النّاسِ غَضَبا عَلَیکَ، فَلَمّا دَخَلتَ عَلَیهِ دَخَلتَ و أنتَ تُحَرِّکُ شَفَتَیکَ، وکُلَّما حَرَّکتَهُما سَکَنَ غَضَبُهُ، فَبِأَیِّ شَیءٍ کُنتَ تُحَرِّکُهُما؟!
قالَ: بِدُعاءِ جَدِّی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام.
قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ، وما هذَا الدُّعاءُ؟
قالَ: «یا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی، ویا غَوثی عِندَ کُربَتی، احرُسنی بِعَینِکَ الَّتی لا تَنامُ، وَاکنُفنی بِرُکنِکَ الَّذی لا یُرامُ».
فَحَفِظتُ هذَا الدُّعاءَ، فَما نَزَلَت بی شِدَّةٌ قَطُّ إلّا دَعَوتُ بِهِ فَفُرِّجَ عَنّی.(74)
[فرستادن] محمّد صلى الله علیه و آله بر من، منّت نهاد و مرا در میان بهترین امّتى که براى مردم، بیرون کشیده شده است، قرار داد». این، نعمت است».
سپس ادامه داد: «ابتدا این را [که گفتم] مىگویى، چون خداى عز و جل مىفرماید: «سپس، چون بر آن قرار گرفتید، نعمت پروردگارتان راى یاد مىکنید و [در پى آن] مىگویید: منزه است خدایى که این راى براى ما رام کرد؛ و گرنه، ما راى یاراى آن نبود»».
10 / 24
دعای فرج
3852. الإرشاد به نقل از ربیع: امام صادق علیهالسلام را دیدم که به گاه ورود بر منصور عبّاسى، لبهایش را تکان مىداد و هر چه [بیشتر] مىجنبانْد، خشم منصور فرو مىنشست. به نزدیکش که رسید، منصور از او خشنود شد.
چون امام صادق علیهالسلام از نزد منصور خارج شد، او را دنبال کردم و گفتم: این مرد (منصور) از خشمناکترینِ مردم بر تو بود. چون وارد شدى، لبهایت را مىجنبانْدى و هر چه بیشتر ادامه مىدادى، خشمش [بیشتر] فرو مىنشست. [لب] به چیز مىجنباندى (چه ذکرى مىگفتى)؟
فرمود: «دعاى جدّم حسین بن على علیهالسلام را مىخواندم».
گفتم: فدایت شوم! این دعا چیست؟
فرمود: «اى ساز و برگ من، به گاه گرفتارى! و اى فریادرس من، به هنگام سختى! مرا با چشمت که نمىخوابد، حفظ کن و زیر سایه ستونت که خم نمىشود، بگیر».
این دعا را حفظ کردم و هیچ گرفتارىاى به من نرسید، جز آن که با خواندن این دعا، گشایش یافت.
10 / 25
دعاء قَضاء الدین
3853. الأمالی للطوسی بإسناده عن الحسین بن علیّ عن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: شَکَوتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله دَینا کانَ عَلَیَّ، فَقالَ: یا عَلِیُّ! قُل: «اللّهُمَّ أغنِنی بِحَلالِکَ عَن حَرامِکَ، وبِفَضلِکَ عَمَّن سِواکَ»، فَلَو کانَ عَلَیکَ مِثلُ صَبیرٍ دَینا قَضاهُ اللّهُ عَنکَ. وصَبیرٌ: جَبَلٌ بِالیَمَنِ، لَیسَ بِالیَمَنِ جَبَلٌ أجَلَّ ولا أعظَمَ مِنهُ.(75)
10 / 26
دعاء الأمان من الغرق
3854. مسند أبی یعلی عن طلحة بن عبید اللّه عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أمانُ امَّتی مِنَ الغَرَقِ إذا رَکِبوا أن یَقولوا: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»(76)، «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(77) الآیَةَ.(78)
3855. دعائم الإسلام عن الحسین بن علیّ علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أمانٌ لِامَّتی مِنَ الغَرَقِ إذا رَکِبوا فِی الفُلکِ قالوا: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ»(79)،
10 / 25
دعای پرداخت بدهی
3853. الأمالى، طوسى به سندش، از امام حسین علیه السلام، از امام على علیه السلام: از بدهىاى که داشتم، به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شِکوه کردم. فرمود: «اى على! بگو: «خداوندا! مرا به حلالت از حرامت، و به بخشش خودت، از غیرِ خودت، بىنیاز کن». پس اگر بدهىات مانند صَبیر(80) باشد، خدا برایت مىپردازد». صَبیر، نام کوهى در یمن است که در آن سرزمین، کوهى بلندتر از آن نیست.
10 / 26
دعاى ایمنى از غرق شدن
3854. مسند أبىیعلى به نقل از طلحة بن عبید اللّه، از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «امان امّت من از غرق شدن، این است که چون سوار [کشتى] شدند، بگویند: «به نام خداست رفتن و لنگر انداختنش. بىگمان، پروردگار من، آمرزنده مهربان است». «عظمت خدا راى آن چنان که باید، نشناختند…» تا پایان آیه»».
3855. دعائم الإسلام از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «امان امّت من از غرق شدن، این است که چون سوار کشتى شدند، بگویند: «به نام خداوند بخشنده مهربان». «و عظمت خدا راى آن چنان که باید، نشناختند، در حالى که روز قیامت، زمین، یکسره در قبضه [قدرت] او و آسمانها در پیچیده به دست اوست. منزه است و والاتر از آنچه با او شریک مىگیرند».
«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ».(81)
10 / 27
دعاء الشاب المأخوذ بذنبه
3856. مهج الدعوات: مَروِیٌّ عَنِ مَولانَا الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهالسلام الدُّعاءُ المَعروفُ بِدُعاءِ الشّابِّ المَأخوذِ بِذَنبِهِ، وما رُوِیَ عَن جَماعَةٍ یُسنِدونَ الحَدیثَ إلَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهالسلام قالَ:
کُنتُ مَعَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهالسلام فِی الطَّوافِ فی لَیلَةٍ دَیجوجِیَّةٍ(82)
قَلیلَةِ النّورِ، وقَد خَلَا الطَّوافُ، ونامَ الزُّوّارُ، وهَدَأَتِ العُیونُ، إذ سَمِعَ مُستَغیثا مُستَجیرا مُتَرَحِّما(83)، بِصَوتٍ حَزینٍ مَحزونٍ مِن قَلبٍ موجَعٍ، وهُوَ یَقولُ:
یا مَن یُجیبُ دُعَا المُضطَرِّ فِی الظُّلَمِ
یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلوى مَعَ السَّقَمِ
قَد نامَ وَفدُکَ حَولَ البَیتِ وَانتَبَهوا
یَدعو! وعَینُکَ یا قَیّومُ لَم تَنَمِ
هَب لی بِجودِکَ فَضلَ العَفوِ عَن جُرُمی
یا مَن أشارَ إلَیهِ الخَلقُ فِی الحَرَمِ
إن کانَ عَفوُکَ لا یَلقاهُ ذو سَرَفٍ(84)
فَمَن یَجودُ عَلَى العاصینَ بِالنِّعَمِ
قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام: فَقالَ لی: یا أبا عَبدِ اللّهِ، أسَمِعتَ المُنادِیَ ذَنبَهُ، المُستَغیثَ رَبَّهُ؟ فَقُلتُ: نَعَم، قَد سَمِعتُهُ.
فَقالَ: اعتَبِرهُ(85) عَسى [أن](86) تَراهُ.
«به نام خداست رفتن و لنگر انداختنش. بى گمان، پروردگار من، آمرزنده مهربان است»».
10 / 27
دعای جوان گرفتار به گناهش
3856. مهج الدعوات: از مولایمان امام حسین علیهالسلام دعایى روایت شده که به «دعاى جوانِ گرفتار به گناهش» معروف است و از گروهى روایت شده که حدیث را به حسین بن على علیهالسلام مىرسانند که ایشان، چنین فرمود: «من با [پدرم] على بن ابى طالب علیهالسلام در طواف بودم. شبى ظلمانى و کمنور بود و طواف، خلوت بود و زائران، در خواب و چشمها فرو خفته بودند. در این هنگام، صداى کمکخواهى پناهجو و جویاى رحمت را شنید که با آوایى غمناک و اندوهگین و دلى دردمند مىگفت:
اى که دعاى گرفتار در تاریکىها را اجابت مىکنى!
اى گشاینده گرفتارى و بلا و بیمارى!
میهمانان تو در گِرد خانه [ى کعبه] خوابیدند و بیدار شدند
دعا مىکنند و اى برپا دارنده چشم تو نخوابید.
به بخششت، گناهم را به من ببخش
اى که مردم در حرم به او اشاره مىکنند!
اگر عفوت خطاکار را در بر نمىگیرد
پس چه کس بر گناهکاران، نعمت مىبخشد؟!
على علیهالسلام به من فرمود: «اى ابو عبد اللّه! آیا [نداى] نداگر به گناه خویش و کمکخواه از پروردگار خود را شنیدى؟».
گفتم: آرى. شنیدم.
فرمود: «با دقّت بنگر. شاید او را ببینى».
فَما زِلتُ أخبِطُ فی طَخیاءِ الظَّلامِ، و أتَخَلَّلُ بَینَ النِّیامِ، فَلَمّا صِرتُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ، بَدا لی شَخصٌ مُنتَصِبٌ، فَتَأَمَّلتُهُ فَإِذا هُوَ قائِمٌ، فَقُلتُ:
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَبدُ المُقِرُّ المُستَقیلُ، المُستَغفِرُ المُستَجیرُ، أجِب بِاللّهِ ابنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.
فَأَسرَعَ فی سُجودِهِ وقُعودِهِ وسَلَّمَ، فَلَم یَتَکَلَّم حَتّى أشارَ بِیَدِهِ بِأَن تَقَدَّمنی، فَتَقَدَّمتُهُ، فَأَتَیتُ بِهِ أمیرَ المُؤمِنینَ علیهالسلام فَقُلتُ: دونَکَ ها هُوَ!
فَنَظَرَ إلَیهِ، فَإِذا هُوَ شابٌّ حَسَنُ الوَجهِ، نَقِیُّ الثِّیابِ، فَقالَ لَهُ: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟
فَقالَ لَهُ: مِن بَعضِ العَرَبِ.
فَقالَ لَهُ: ما حالُکَ، ومِمَّ بُکاؤُکَ وَاستِغاثَتُکَ؟
فَقالَ: حالُ مَن اوخِذَ بِالعُقوقِ فَهُوَ فی ضیقٍ، ارتَهَنَهُ المُصابُ، وغَمَرَهُ الاکتِئابُ فَارتابَ(87)، فَدُعاؤُهُ لا یُستَجابُ.
فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام: ولِمَ ذلِکَ؟
فَقالَ: لِأَنّی کُنتُ مُلتَهِیا فِی العَرَبِ بِاللَّعبِ وَالطَّرَبِ، ادیمُ العِصیانَ فی رَجَبٍ وشَعبانَ، وما اراقِبُ الرَّحمنَ، وکانَ لی والِدٌ شَفیقٌ یُحَذِّرُنی مَصارِعَ الحَدَثانِ(88)، ویُخَوِّفُنِی العِقابَ بِالنّیرانِ، ویَقولُ: کَم ضَجَّ مِنکَ النَّهارُ وَالظَّلامُ، وَاللَّیالی وَالأَیّامُ، وَالشُّهورُ وَالأَعوامُ، وَالمَلائِکَةُ الکِرامُ. وکانَ إذا ألَحَّ عَلَیَّ بِالوَعظِ زَجَرتُهُ وَانتَهَرتُهُ، ووَثَبتُ عَلَیهِ وضَرَبتُهُ.
فَعَمَدتُ یَوما إلى شَیءٍ مِنَ الوَرِقِ(89) وکانَت فِی الخِباءِ، فَذَهَبتُ لِاخُذَها
در آن شب تار، این سو و آن سو مىرفتم و میان خفتگان مىگشتم تا میان رُکن (حجر الأسود) و مقام ابراهیم علیه السلام، شخص ایستادهاى را دیدم که چون خوب نگریستم، دیدم همان شخص است که [به نماز] ایستاده است. گفتم: سلام بر تو، اى بنده اقرار کننده پشیمان و آمرزشخواهِ پناهجو! تو را به خدا، به نداى پسرعموى پیامبر خدا پاسخ ده.
پس سجده و تشهّد را به سرعت تمام کرد و سلام داد و بىآن که سخنى بگوید، با دست به من اشاره کرد که جلو بروم. جلوتر [از او] رفتم تا او را نزد امیرمؤمنان آوردم و گفتم: این شخص، همان است.
امام علیهالسلام به او که جوانى خوشرو و خوشلباس بود، نگریست و فرمود: «از کدام قبیلهاى؟».
گفت: از قبیلهاى از عرب.
فرمود: «حالت چگونه است؟ و گریه و فریاد کمکخواهىات از چیست؟».
گفت: حال کسى که به نفرین والدین، گرفتار آمده و در تنگناست، پیشامدها او را در گروِ خویش گرفتهاند و اندوه، او را چنان در خود غرق کرده و به تردید افکنده که دعایش مستجاب نمىشود.
على علیهالسلام به او فرمود: «چرا این گونه است؟».
گفت: من در میان عربها، سرگرمِ بازى و شادى (لهو و لعب) بودم و نافرمانى را در دو ماه رجب و شعبان نیز ادامه مىدادم و خدا را در نظر نمىگرفتم. پدرى دلسوز داشتم که مرا از سوانحِ حوادث، هشدار مىداد و از کیفر آتش مىترساند و مىگفت: چهقدر آفتاب و تاریکى، و نیز شبها و روزها و ماهها و سالها و فرشتگان بزرگوار از تو بنالند؟
و چون در اندرز دادن به من پا مىفشرد، بر سرش فریاد مىکشیدم و بر او مىپریدم و کتکش مىزدم. روزى هم قصد چند درهمى که در پنهان داشت، کردم و
و أصرِفَها فیما کُنتُ عَلَیهِ، فَمانَعَنی عَن أخذِها، فَأَوجَعتُهُ ضَربا ولَوَیتُ یَدَهُ، و أخَذتُها ومَضَیتُ.
فَأَومَأَ بِیَدِهِ إلى رُکبَتَیهِ یَرومُ النُّهوضَ مِن مَکانِهِ ذلِکَ، فَلَم یُطِق یُحَرِّکُها مِن شِدَّةِ الوَجَعِ وَالأَلَمِ، فَأَنشَأَ یَقولُ:
جَرَت رَحِمٌ بَینی وبَینَ مُنازِلٍ
سَواءً کَما یَستَنزِلُ القَطرَ طالِبُه
ورَبَّیتُ حَتّى صارَ جَلدا شَمَردَلًا(90)
إذا قامَ ساوى غارِبَ(91) الفَحلِ غارِبُه
وقَد کُنتُ اوتیهِ مِنَ الزّادِ فِی الصِّبا
إذا جاعَ مِنهُ صَفوُهُ و أطایِبُه
فَلَمَّا استَوى فی عُنفُوانِ شَبابِهِ
و أصبَحَ کَالرُّمحِ الرُّدَینِیِّ(92) خاطِبُه
تَهَضَّمَنی مالی کَذا ولَوى یَدی
لَوى یَدَهُ اللّهُ الَّذی هُوَ غالِبُه
ثُمَّ حَلَفَ بِاللّهِ لَیَقدَمَنَّ إلى بَیتِ اللّهِ الحَرامِ، فَیَستَعدِی اللّهَ عَلَیَّ.
قالَ: فَصامَ أسابیعَ، وصَلّى رَکَعاتٍ، ودَعا، وخَرَجَ مُتَوَجِّها عَلى عَیرانَةٍ(93)، یَقطَعُ بِالسَّیرِ عَرضَ الفَلاةِ، ویَطوِی الأَودِیَةَ ویَعلُو الجِبالَ، حَتّى قَدِمَ مَکَّةَ یَومَ الحَجِّ الأَکبَرِ، فَنَزَلَ عَن راحِلَتِهِ، و أقبَلَ إلى بَیتِ اللّهِ الحَرامِ، فَسَعى وطافَ بِهِ، وتَعَلَّقَ بِأَستارِهِ، وَابتَهَلَ، و أنشَأَ یَقولُ:
چون خواستم آنها را بردارم و در کارهایم مصرف کنم، مرا از آن، باز داشت. من هم او را زدم و دستش را پیچاندم و درهمها را [به زور] گرفتم و رفتم. او دست به زانوانش نهاد و مىخواست از جایش برخیزد که از شدّت درد و رنج، نتوانست آنها را حرکت دهد و چنین سرود:
میان من و مُنازل، پیوندى برقرار شد
برابر و یکسان، به سان باران براى خواهان آن.
او را پروردم تا جوانى نیرومند وچالاک شد
وچون مىایستاد، تا گردن شترِ نَر مىرسید.
و در کودکى، چون گرسنه مىشد
از بهترین و پاکیزهترین توشهها برایش فراهم مىکردم.
و چون به عنفوان جوانى و شادابى رسید
با نیزه بلند و تیز رُدَینى(94) برابرى مىکرد.
مالم را به یغما بُرد و دستم را پیچانْد
خدا، دستش را بپیچانَد که او بر وى چیره است!
سپس، به خدا سوگند یاد کرد که به کعبه بیاید و شکایت مرا به خدا ببرَد. پس هفتهها روزه گرفت و نمازها خواند و دعا کرد و [سوار] بر شترى سریع، به سوى خانه خدا، حرکت کرد. دشتها و درّهها و کوهها را در نوردید تا در موسم حج به مکّه رسید. از شترش پیاده شد و به سوى بیت اللّه الحرام رفت و طواف و سعى خویش را به جاى آورد و به پرده کعبه آویخت و دعا و مناجات نمود و چنین سرود:
یا مَن إلَیهِ أتَى الحُجّاجُ بِالجَهَدِ
فَوقَ المَهاوی(95) مِنَ اقصى غایَةِ البُعدِ
إنّی أتَیتُکَ یا مَن لا یُخَیِّبُ مَن
یَدعوهُ مُبتَهِلًا بِالواحِدِ الصَّمَدِ
هذا مُنازِلُ لا یَرتاعُ مِن عققی
فَخُذ بِحَقّی یا جَبّارُ مِن وَلَدی
حَتّى تُشِلَّ بِعَونٍ مِنکَ جانِبَهُ
یا مَن تَقَدَّسَ لَم یولَد ولَم یَلِدِ
قالَ: فَوَ الَّذی سَمَکَ(96) السَّماءَ، و أنبَعَ الماءَ، مَا استَتَمَّ دُعاءَهُ حَتّى نَزَلَ بی ما تَرى ثُمَّ کَشَفَ عَن یَمینِهِ، فَإِذا بِجانِبِهِ قَد شَلَّ فَأَنَا مُنذُ ثَلاثِ سِنینَ أطلُبُ إلَیهِ أن یَدعُوَ لی(97) فِی المَوضِعِ الَّذی دَعا بِهِ عَلَیَّ، فَلَم یُجِبنی، حَتّى إذا کانَ العامُ، أنعَمَ عَلَیَّ فَخَرَجتُ [بِهِ](86) عَلى ناقَةٍ عُشَراءَ(98) اجِدُّ السَّیرَ حَثیثا رَجاءَ العافِیَةِ، حَتّى إذا کُنّا عَلَى الأَراکِ(99)، وحَطمَةِ(100) وادِی السِّیاکِ(101) نَفَرَ طائِرٌ فِی اللَّیلِ، فَنَفَرَت مِنهُ النّاقَةُ الَّتی کانَ عَلَیها، فَأَلقَتهُ إلى قَرارِ الوادی، وَارفَضَّ بَینَ الحَجَرَینِ، فَقَبَرتُهُ هُناکَ، و أعظَمُ مِن ذلِکَ أنّی لا اعرَفُ إلَا «المَأخوذَ بِدَعوَةِ أبیهِ»!
فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: أتاکَ الغَوثُ، ألا اعَلِّمُکَ دُعاءً عَلَّمَنیهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وفیهِ اسمُ اللّهِ الأَکبَرُ الأَعظَمُ، العَزیزُ الأَکرَمُ، الَّذی یُجیبُ بِهِ مَن دَعاهُ، ویُعطی بِهِ
اى که حاجیان، با کوشش به سویش آمدند
از دورترین جاها و فراز قلّهها!
من نزد تو آمدم، اى که ناامید نمىکنى
کسى را که یگانه بىنیاز را با زارى مىخوانَد!
این، مُنازل است که حرمت مرا رعایت نمىکند
پس اى جبّار حقّم را از فرزندم بگیر.
به یارىات یک طرف [بدن] او را فلج کن
اى که فراترى از زاده شدن و زادن!
جوان گفت: سوگند به بر افرازنده آسمان و جارى کننده آب، که دعایش را تمام نکرده بود که آنچه مىبینى، بر سرم آمد.
سپس سمت راست جامهاش را کنار زد. طرف راست بدنش فلج بود [و افزود:] من، سه سال از او مىخواستم تا در همان جایى که نفرینم کرده، برایم دعا کند و او نمىپذیرفت، تا این که امسال، بر من منّت نهاد و همراه با او سوار بر شترى دهماهه آبستن، حرکت کردم و به امید سالم شدن، به تندى راه پیمودم تا آن که در وادى اراک(102) در درّه سیاک (نزدیک مکّه)، پرندهاى در تاریکى پرید و شترى که پدرم بر آن بود، رَم کرد و پدرم به پایین درّه و میان دو سنگ، پرتاب شد [و از دنیا رفت] و همان جا دفنش کردم. از این بزرگتر [و دردناکتر]، این که مرا جز به این نمىشناسند: «گرفتار به نفرینِ پدرش».
امیر مؤمنان علیهالسلام به او فرمود: «فریادرَسَت آمد. آیا به تو دعایى بیاموزم که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، آن را به من آموخت و اسم اعظم و سترگِ خدا در آن است؛ همان نام
مَن سَأَلَهُ، ویُفَرِّجُ [بِهِ](86) الهَمَّ، ویَکشِفُ بِهِ الکَربَ، ویُذهِبُ بِهِ الغَمَّ، ویُبرِئُ بِهِ السُّقمَ، ویَجبُرُ بِهِ الکَسیرَ، ویُغنی بِهِ الفَقیرَ، ویَقضی بِهِ الدَّینَ، ویَرُدُّ بِهِ العَینَ، ویَغفِرُ بِهِ الذُّنوبَ، ویَستُرُ بِهِ العُیوبَ، ویُؤمِنُ بِهِ کُلَّ خائِفٍ مِن شَیطانٍ مَریدٍ، وجَبّارٍ عَنیدٍ! ولَو دَعا بِهِ طائِعٌ للّهِ عَلى جَبَلٍ لَزالَ مِن مَکانِهِ، أو عَلى مَیِّتٍ لَأَحیاهُ اللّهُ بَعدَ مَوتِهِ، ولَو دَعا بِهِ عَلَى الماءِ لَمَشى عَلَیهِ بَعدَ أن لا یَدخُلَهُ العُجبُ.
فَاتَّقِ اللّهَ أیُّهَا الرَّجُلُ، فَقَد أدرَکَتنِی الرَّحمَةُ لَکَ، وَلیَعلَمِ اللّهُ مِنکَ صِدقَ النِّیَّةِ أنَّکَ لا تَدعو بِهِ فی مَعصِیَتِهِ، ولا تُفیدُهُ إلَا الثِّقَةَ فی دینِکَ، فَإِن أخلَصتَ النِّیَّةَ استَجابَ اللّهُ لَکَ، ورَأَیتَ نَبِیَّکَ مُحَمَّدا صلى الله علیه و آله فی مَنامِکَ، یُبَشِّرُکَ بِالجَنَّةِ وَالإِجابَةِ.
قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام: فَکانَ سُروری بِفائِدَةِ الدُّعاءِ أشَدَّ مِن سُرورِ الرَّجُلِ بِعافِیَتِهِ وما نَزَلَ بِهِ؛ لِأَنَّنی لَم أکُن سَمِعتُهُ مِنهُ، ولا عَرَفتُ هذَا الدُّعاءَ قَبلَ ذلِکَ.
ثُمَّ قالَ: ایتِنی بِدَواةٍ وبَیاضٍ، وَاکتُب ما املیهِ عَلَیکَ. فَفَعَلتُ، وهُوَ:
«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ بِاسمِکَ یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، یا حَیُّ یا قَیّومُ، یا حَیُّ لا إلهَ إلّا أنتَ، یا مَن لا یَعلَمُ ما هُوَ ولا أینَ هُوَ ولا حَیثُ هُوَ ولا کَیفَ هُوَ إلّا هُوَ، یا ذَا المُلکِ وَالمَلَکوتِ، یا ذَا العِزَّةِ وَالجَبَروتِ، یا مَلِکُ یا قُدّوسُ، یا سَلامُ یا مُؤمِنُ یا مُهَیمِنُ، یا عَزیزُ یا جَبّارُ یا مُتَکَبِّرُ، یا خالِقُ یا بارِئُ یا مُصَوِّرُ، یا مُفیدُ، یا وَدودُ یا مَحمودُ یا مَعبودُ، یا بَعیدُ یا قَریبُ یا مُجیبُ، یا رَقیبُ یا حَسیبُ، یا بَدیعُ یا رَفیعُ، یا مَنیعُ یا سَمیعُ، یا عَلیمُ یا حَکیمُ، یا کَریمُ یا قائِمُ یا دائِمُ یا عالِمُ یا قَدیمُ(103)
عزیز و کریمى که هر کس او را بدان بخواند، اجابت مىکند و هر کس از او بخواهد، عطا مىنماید و اندوه را مىگشاید و سختى را مىزُداید و غم را مىبَرَد و بیمارى را بهبود مىبخشد و شکسته را سامان مىدهد و نادار را دارا و بدهى را ادا مىکند و از چشمزخم، جلوگیرى مىکند و گناهان را مىآمرزد و عیبها را مىپوشانَد و هر ترسان از شیطان رانده شده و گردنفراز لجوج را ایمنى مىدهد و اگر مطیع خدا، آن را بر کوهى بخواند، از جایش تکان مىخورد و اگر بر مردهاى بخواند، زندهاش مىکند و اگر بر آب بخواند، بر آن راه مىرود، اگر خودپسندى او را نگیرد؟
پس، اى مرد! از خدا پروا کن که دلم بر تو رحم آورد و خداوند، باید راستى نیّتت را بداند که به اسمِ اعظم، خدا را براى معصیتى نمىخوانى و از آن، جز براى استوارى دینت بهره نمىبرى. پس اگر خلوص نیّت داشته باشى، خدا اجابتت مىکند و پیامبرت محمّد صلى الله علیه و آله را در خواب مىبینى که به بهشت و اجابت دعایت، تو را مژده مىدهد».
خوشحالى من از این دعاى پُرفایده، از خوشحالى آن مرد از به دست آوردن سلامت و آنچه به او رسید، بیشتر بود؛ زیرا من، آن [دعا] را از ایشان نشنیده بودم و پیشتر، این دعا را نمىشناختم.
سپس، [پدرم على علیهالسلام به من] فرمود: «دوات و کاغذ بیاور و هر چه را بر تو مىخوانم، بنویس».
چنین کردم و دعا، این است: «به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوندا! من به اسمت از تو مىخواهم، اى بِشْکوهِ بزرگوار! اى زنده برپا دارنده! اى زندهاى که جز تو خدایى نیست! اى که جز او کسى نمىداند که او چیست و کجاست و در کدام سَمت و چگونه است!
اى صاحب مُلک و ملکوت، اى داراى عزّت و جبروت، اى فرمانروا، اى پاک، اى سلامتبخش، اى ایمنىده، اى غالب، اى شکستناپذیر، اى چیره، اى بزرگمنش، اى آفریدگار، اى سازنده، اى تصویرگر، اى سود رسان، اى تدبیرکننده، اى دوست، اى ستوده، اى معبود، اى دور، اى نزدیک، اى اجابتگر، اى مراقب، اى کافى، اى نو پدیدآورنده، اى والا، اى فرازمند، اى شنوا، اى دانا، اى فرزانه، اى کریم، اى برپا، اى جاوید، اى عالم، اى قدیم!
یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا حَنّانُ یا مَنّانُ، یا دَیّانُ(104) یا مُستَعانُ، یا جَلیلُ یا جَمیلُ، یا وَکیلُ یا کَفیلُ، یا مُقیلُ یا مُنیلُ، یا نَبیلُ یا دَلیلُ، یا هادی، یا بادی، یا أوَّلُ یا آخِرُ، یا ظاهِرُ یا باطِنُ، یا حاکِمُ یا قاضی، یا عادِلُ یا فاضِلُ، یا واصِلُ یا طاهِرُ یا مُطَهِّرُ، یا قادِرُ یا مُقتَدِرُ، یا کَبیرُ یا مُتَکَبِّرُ.
یا واحِدُ یا أحَدُ یا صَمَدُ، یا مَن لَمیَلِد ولَمیولَد ولَمیَکُن لَهُ کُفُوا أحَدٌ، ولَم یَکُن لَهُ صاحِبَةٌ ولا کانَ مَعَهُ وَزیرٌ، ولَا اتَّخَذَ مَعَهُ مُشیرا، ولَا احتاجَ إلى خ ظَهیرٍ، ولا کانَ مَعَهُ إلهٌ، لا إلهَ إلّا أنتَ فَتَعالَیتَ عَمّا یَقولُ الجاحِدونَ (/ الظّالِمونَ) عُلُوّا کَبیرا.
یا عالِمُ یا شامِخُ(105) یا باذِخُ(106)، یا فَتّاحُ یا مُرتاحُ یا مُفَرِّجُ، یا ناصِرُ یا مُنتَصِرُ، یا مُهلِکُ (/ مُدرِکُ) یا مُنتَقِمُ، یا باعِثُ یا وارِثُ، یا أوَّلُ یا طالِبُ یا غالِبُ، یا مَن لا یَفوتُهُ هارِبٌ، یا تَوّابُ یا أوّابُ یا وَهّابُ، یا مُسَبِّبَ الأَسبابِ، یا مُفَتِّحَ الأَبوابِ، یا مَن حَیثُ ما دُعِیَ أجابَ، یا طَهورُ یا شَکورُ، یا عَفُوُّ یا غَفورُ، یا نورَ النَّورِ، یا مُدَبِّرَ الامورِ، یا لَطیفُ یا خَبیرُ، یا مُتَجَبِّرُ یا مُنیرُ، یا بَصیرُ یا ظَهیرُ، یا کَبیرُ یا وَترُ، یا فَردُ یا صَمَدُ، یا سَنَدُ یا کافی، یا مُحِسنُ یا مُجمِلُ، یا شافی یا وافی یا مُعافی، یا مُنعِمُ یا مُتَفَضِّلُ یا مُتَکَرِّمُ یا مُتَفَرِّدُ.
یا مَن عَلا فَقَهَرَ، یا مَن مَلَکَ فَقَدَرَ، یا مَن بَطَنَ فَخَبَرَ، یا مَن عُبِدَ فَشَکَرَ، یا مَن عُصِیَ فَغَفَرَ وسَتَرَ، یا مَن لا تَحویهِ الفِکَرُ، ولا یُدرِکُهُ بَصَرٌ، ولا یَخفى عَلَیهِ أثَرٌ، یا رازِقَ البَشَرِ، ویا مُقَدِّرَ کُلِّ قَدَرٍ.
یا عالِیَ المَکانِ، یا شَدیدَ الأَرکانِ، یا مُبَدِّلَ الزَّمانِ، یا قابِلَ القُربانِ، یا ذَا المَنِ
اى بالا، اى سِتُرگ، اى مهربان، اى منّت نهنده، اى قهّار، اى که از او کمک مىگیرند، اى باشکوه، اى زیبا، اى وکیل، اى کفیل، اى درگذرنده، اى رساننده، اى فهیم، اى راهنما، اى هدایتگر، اى آغاز کننده، اى آغاز، اى پایان، اى آشکار، اى نهان، اى حاکم، اى قاضى، اى عادل، اى صاحب فضل، اى رساننده، اى پاک، اى پاکیزه، اى توانا، اى مقتدر، اى بزرگ، اى بزرگمنش!
اى یکتا، اى یگانه، اى بىنیاز، اى که نزاد و زاده نشده و مانندى ندارد و همراهى با او نیست و دستْیارى ندارد و مشاورى نگرفته و به پشتیبانى نیاز ندارد و خدایى با او نیست و خدایى جز او نیست! تو والایى، بسى والاتر از آنچه منکران (/ ستمکاران) مىگویند.
اى دانا، اى والا، اى صاحب افتخار، اى گشایشگر، اى جانفزا، اى گِرهگشا، اى یاور، اى یارى دهنده، اى هلاک کننده (/ دریافت کننده)، اى انتقام گیرنده، اى برانگیزنده، اى میراثدار، اى اوّل، اى جوینده، اى چیره، اى که گریزندهاى از دستش در نمىرود، اى بازگردنده، اى بازآینده، اى بخشنده، اى سببسازِ سببها، اى گشاینده درها، اى که هر جا باشى، اجابت مىکنى، اى پاک دارنده، اى سپاسگزار، اى درگذرنده، اى آمرزشگر، اى نور در نور، اى تدبیرگرِ امور، اى باریکبین، اى آگاه، اى جبرانکننده، اى روشنگر، اى بینا، اى پشتیبان، اى سِتُرگ، اى تنها، اى فرد، اى بىنیاز، اى تکیهگاه، اى کفایت کننده، اى احسان کننده، اى زیبا ساز، اى شفا دهنده، اى وفا کننده، اى عافیت دهنده، اى نعمت دهنده، اى بخشنده، اى باکرامت، اى تنهاىِ تنها!
اى که بالا رفت و چیره گشت! اى که دارا و توانا گشت! اى که به درون رفت و خبر یافت! اى که پرستیده شد و سپاس گزارد! اى که نافرمانى شد، امّا آمرزید و پوشانْد! اى که اندیشه، او را درنمىیابد و دیده، او را در برنمىگیرد و چیزى بر او پنهان نمىمانَد! اى روزىرسانِ انسان و اندازهدهنده هر اندازه!
اى والا مکان، اى پُرتوان، اى دگرگون کننده زمان، اى پذیرنده قربانى،
وَالإِحسانِ، یا ذَا العِزِّ وَالسُّلطانِ، یا رَحیمُ یا رَحمنُ، یا عَظیمَ الشَّأنِ، یا مَن هُوَ کُلَّ یَومٍ فی شَأنٍ، یا مَن لا یَشغَلُهُ شَأنٌ عَن شَأنٍ.
یا سامِعَ الأَصواتِ، یا مُجیبَ الدَّعواتِ، یا مُنجِحَ الطَّلِباتِ، یا قاضِیَ الحاجاتِ، یا مُنزِلَ البَرَکاتِ، یا راحِمَ العَبَراتِ، یا مُقیلَ العَثَراتِ، یا کاشِفَ الکُرُباتِ، یا وَلِیَّ الحَسَناتِ، یا رَفیعَ الدَّرَجاتِ، یا مُعطِیَ المَسأَلاتِ، یا مُحیِیَ الأَمواتِ، یا جامِعَ الشَّتاتِ، یا مُطَّلِعُ عَلَى النِّیّاتِ، یا رادَّ ما قَد فاتَ، یا مَن لا تَشتَبِهُ عَلَیهِ الأَصواتُ، یا مَن لا تُضجِرُهُ المَسأَلاتُ ولا تَغشاهُ الظُّلُماتُ، یا نورَ الأَرضِ وَالسَّماواتِ.
یا سابِغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ النِّقَمِ، یا بارِئَ النَّسَمِ، یا جامِعَ الامَمِ، یا شافِیَ السَّقَمِ، یا خالِقَ النّورِ وَالظُّلَمِ، یا ذَا الجُودِ وَالکَرَمِ، یا مَن لا یَطَأُ عَرشَهُ قَدَمٌ.
یا أجوَدَ الأَجوَدینَ، یا أکرَمَ الأَکرَمینَ، یا أسمَعَ السّامِعینَ، یا أبصَرَ النّاظِرینَ، یا جارَ المُستَجیرینَ، یا أمانَ الخائِفینَ، یا ظَهرَ اللّاجینَ، یا وَلِیَّ المُؤمِنینَ، یا غِیاثَ المُستَغیثینَ، یا غایَةَ الطّالِبینَ.
یا صاحِبَ کُلِّ غَریبٍ، یا مونِسَ کُلِّ وَحیدٍ، یا مَلجَأَ کُلِّ طَریدٍ، یا مَأوى کُلِّ شَریدٍ، یا حافِظَ کُلِّ ضالَّةٍ، یا راحِمَ الشَّیخِ الکَبیرِ، یا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغیرِ، یا جابِرَ العَظمِ الکَسیرِ، یا فَکّاکَ کُلِّ أسیرٍ، یا مُغنِیَ البائِسِ الفَقیرِ، یا عِصمَةَ الخائِفِ المُستَجیرِ، یا مَن لَهُ التَّدبیرُ وَالتَّقدیرُ، یا مَنِ العَسیرُ عَلَیهِ سَهلٌ یَسیرٌ، یا مَن لا یَحتاجُ إلى تَفسیرٍ، یا مَن هُوَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، یا مَن هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ خَبیرٌ، یا مَن هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ بَصیرٌ.
یا مُرسِلَ الرِّیاحِ، یا فالِقَ الإِصباحِ، یا باعِثَ الأَرواحِ، یا ذَا الجودِ وَالسَّماحِ، یا مَن بِیَدِهِ کُلُّ مِفتاحٍ، یا سامِعَ کُلِّ صَوتٍ، یا سابِقَ کُلِّ فَوتٍ، یا مُحیِیَ
اى داراى نعمت و احسان، اى داراى شوکت و سلطنت، اى رحیم، اى رحمان، اى بزرگمرتبه، اى که هر روز در کارى است. اى که کارى او را از کار دیگرى باز نمىدارد!
اى شنونده آواها، اى پاسخ دهنده دعوتها، اى برآورنده خواستهها، اى تمام کننده نیازها، اى فرو فرستنده برکتها، اى رَحم آورنده بر اشکها، اى بخششگر لغزشها، اى برطرف کننده سختىها، اى متولّى نیکىها، اى بالا برنده درجهها، اى عطا کننده درخواستها، اى زنده کننده مُردهها، اى گرد آورنده پراکندهها، اى آگاه بر نیّتها، اى باز گرداننده آنچه از دست رفت، اى که آواها بر او مشتبه نمىشود، اى که درخواستها او را ملول نمىکند و تاریکىها او را فرا نمىگیرد، اى نورِ زمین و آسمانها!
اى فرو ریزنده نعمتها، اى دفع کننده نکبتها، اى آفریننده انسانها، اى گرد آورنده امّتها، اى شفابخشِ بیمارىها، اى آفریدگارِ نور و تاریکىها، اى داراى بخشش و کَرَم، اى که هیچ پایى بر عرشش گام نمىتواند گذاشت!
اى بخشندهترینِ بخشندگان، اى کریمترینِ کریمان، اى شنواترینِ شنوندگان، اى بیناترینِ بینندگان، اى پناه پناهجویان، اى امانِ بیمناکان، اى پشتیبانِ پناه آورندگان، اى سرپرست مؤمنان، اى فریادرس یارىخواهان، اى مقصود جستجوگران!
اى همره هر ناآشنا، اى مونس هر تنها، اى پناه هر رانده شده، اى آشیانه هر دور شده، اى نگهبان هر گمگشته، اى مهربان بر پیرِ فرتوت، اى روزىرسانِ کودک خُرد، اى ترمیمگر استخوانِ شکسته، اى آزاد کننده هر اسیر، اى بىنیاز کننده نادار فقیر، اى دستگیر هراسانْ پناه آورنده، اى داراى تدبیر و تقدیر، اى که سخت براى او آسان است، اى که نیاز به روشنگرى ندارد، اى که بر هر کارى تواناست، اى که بر هر چیزى داناست، اى که به همه چیز بیناست!
اى فرستنده بادها، اى شکافنده بامداد، اى برانگیزنده جانها، اى داراى بخشش و گذشت، اى که هر گشایشى به دست اوست، اى شنونده هر آوا، اى رسنده به
کُلِّ نَفسٍ بَعدَ المَوتِ.
یا عُدَّتی فی شِدَّتی، یا حافِظی فی غُربَتی، یا مونِسی فی وَحدَتی، یا وَلِیّی فی نِعمَتی، یا کَنَفی حینَ تُعیینِی المَذاهِبُ، وتُسلِمُنِی الأَقارِبُ، ویَخذُلُنی کُلُّ صاحِبٍ.
یا عِمادَ مَن لا عِمادَ لَهُ، یا سَنَدَ مَن لا سَنَدَ لَهُ، یا ذُخرَ مَن لا ذُخرَ لَهُ، یا کَهفَ مَن لا کَهفَ لَهُ، یا رُکنَ مَن لا رُکنَ لَهُ، یا غِیاثَ مَن لا غِیاثَ لَهُ، یا جارَ مَن لا جارَ لَهُ.
یا جارِیَ اللَّصیقَ، یا رُکنِیَ الوَثیقَ، یا إلهی بِالتَّحقیقِ، یا رَبَّ البَیتِ العَتیقِ(107)، یا شَفیقُ یا رَفیقُ، فُکَّنی مِن حَلَقِ المَضیقِ، وَاصرِف عَنّی کُلَّ هَمٍّ وغَمٍّ وضیقٍ، وَاکفِنی شَرَّ ما لا اطیقُ، و أعِنّی عَلى ما اطیقُ.
یا رادَّ یوسُفَ عَلى یَعقوبَ، یا کاشِفَ ضُرِّ أیّوبَ، یا غافِرَ ذَنبِ داوُدَ، یا رافِعَ عیسَى بنِ مَریَمَ مِن أیدِی الیَهودِ، یا مُجیبَ نِداءِ یونُسَ فِی الظُّلُماتِ، یا مُصطَفِیَ موسى بِالکَلِماتِ، یا مَن غَفَرَ لِادَمَ خَطیئَتَهُ، ورَفَعَ إدریسَ بِرَحمَتِهِ، یا مَن نَجّى نوحا مِنَ الغَرَقِ، یا مَن أهلَکَ عادا الاولى وثَمودَ فَما أبقى، وقَومَ نوحٍ مِن قَبلُ إنَّهُم کانوا هُم أظلَمَ و أطغى، وَالمُؤتَفِکَةَ أهوى(108)، یا مَن دَمَّرَ عَلى قَومِ لوطٍ، ودَمدَمَ(109) عَلى قَومِ شُعَیبٍ.
یا مَنِ اتَّخَذَ إبراهیمَ خَلیلًا، یا مَنِ اتَّخَذَ موسى کَلیما، وَاتَّخَذَ مُحَمَّدا صَلَّى اللّهُ عَلَیهِم أجمَعینَ حَبیبا، یا مُؤتِیَ لُقمانَالحِکمَةَ، وَالواهِبَ لِسُلیمانَ مُلکا لا یَنبَغی لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ، یا مَن نَصَرَ ذَا القَرنَینِ عَلَى المُلوکِ الجَبابِرَةِ، یا مَن أعطَى الخِضرَ
هر چیز رونده، اى زنده کننده هر جان پس از مرگ!
اى ساز و برگِ من در سختى، اى نگاهبان من در غربت، اى مونس من در تنهایى، اى ولىنعمت من، اى سایه حمایتم، آن گاه که در راهها مىمانم و نزدیکان، مرا تسلیم مىکنند و هر همراهى مرا فرو مىنهد!
اى تکیهگاه بىتکیهگاهان، اى ستون آن که نقطه اتّکایى ندارد! اى اندوخته کسى که اندوختهاى ندارد! اى پناهگاه کسى که پناهگاهى ندارد! اى رُکن کسى که رُکنى [براى تکیه کردن] ندارد! اى فریادرسِ یارى خواهان، اى پناه بىپناهان!
اى همسایه دیوار به دیوار من، اى ستونِ اعتماد من، اى خداى حقّ من، اى پروردگار خانه کهن، اى دلسوز، اى همراه! مرا از حلقههاى بسته و تنگ، آزاد کن و همه همّ و غم و تنگناهایم را از من بگردان و مرا از آنچه تاب آن را ندارم، کفایت کن و بر آنچه طاقت دارم، یارى ده.
اى باز گرداننده یوسف به یعقوب! اى برطرف کننده گرفتارىِ ایّوب! اى آمرزشگر خطاى داوود! اى بَرکشنده عیسى بن مریم از دستان یهود! اى پاسخ دهنده نداى یونس در تاریکىها! اى برگزیننده موسى با کلمات! اى که خطاى آدم را آمرزید و ادریس را با رحمتش [به سوى بهشت] بر کشید! اى که نوح را از غرق شدن، نجات بخشید! اى که قوم نخستینِ عاد را هلاک کرد و ثمود را باقى ننهاد و پیش از آنان نیز، قوم نوح را که ستمکارتر و طاغىتر بودند و سرزمین [لوط] را ساقط کرد! اى که قوم لوط را تباه کرد و بر قوم شعیب، عذاب فرو ریخت!
اى که ابراهیم را دوست خود گرفت! اى که موسى را همصحبت خود کرد و محمّد که درود خدا بر همه آنان باد را حبیب خود نمود! اى دهنده حکمت به لقمان و مُلک بىمانند به سلیمان! اى پیروز کننده ذو القرنین بر
الحَیاةَ، ورَدَّ لِیوشَعَ بنِ نونٍ الشَّمسَ بَعدَ غُروبِها، یا مَن رَبَطَ عَلى قَلبِ امِّ موسى، و أحصَنَ فَرجَ مَریَمَ بِنتِ عِمرانَ، یا مَن حَصَّنَ یَحیَى بنَ زَکَرِیّاءَ مِنَ الذَّنبِ، وسَکَّنَ عَن موسَى الغَضَبَ، یا مَن بَشَّرَ زَکَرِیّاءَ بِیَحیى، یا مَن فَدى إسماعیلَ مِنَ الذَّبحِ، یا مَن قَبِلَ قُربانَ هابیلَ وجَعَلَ اللَّعنَةَ عَلى قابیلَ، یا هازِمَ الأَحزابِ، صَلِّ عَلى خ مُحَمَّدٍ وآلِمُحَمَّدٍ وعَلى جَمیعِالمُرسَلینَ ومَلائِکَتِکَ المُقَرَّبینَ، و أهلِ طاعَتِکَ.
و أسأَلُکَ بِکُلِّ مَسأَلَةٍ سَأَلَکَ بِها أَحَدٌ مِمَّن رَضیتَ عَنهُ فَحَتَمتَ لَهُ عَلَى الإِجابَةِ، یا اللّهُ یا اللّهُ یا اللّهُ، یا رَحمنُ یا رَحیمُ، یا رَحمنُ یا رَحیمُ، یا رَحمنُ یا رَحیمُ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ بِهِ أسأَلُکَ بِکُلِّ اسمٍ سَمَّیتَ بِهِ نَفسَکَ، أو أنزَلتَهُ فی شَیءٍ مِن کُتُبِکَ، أوِ استَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَکَ، وبِمَعاقِدِ العِزِّ مِن عَرشِکَ، ومُنتَهَى الرَّحمَةِ مِن کِتابِکَ، وبِما لَو أنَّ ما فِی الأَرضِ مِن شَجَرَةٍ أقلامٌ وَالبَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةُ أبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِماتُ اللّهِ، إنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ. و أسأَلُکَ بِأَسمائِکَ الحُسنَى الَّتی بَیَّنتَها فی کِتابِکَ، فَقُلتَ: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»(110)، وقُلتَ: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»(111)، وقُلتَ: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»(112)، وقُلتَ: «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»(112)
و أنَا أسأَلُکَ یا إلهی، و أطمَعُ فی إجابَتی یا مَولایَ کَما وَعَدتَنی، وقَد دَعَوتُکَ کَما أمَرتَنی، فَافعَل بی کَذا وکَذا».
وتَسأَلُ اللّهَ تَعالى ما أحبَبتَ، وتُسَمّی حاجَتَکَ، ولا تَدعُ بِهِ إلّا و أنتَ طاهِرٌ.
فرمانروایان جبّار! اى که به خضر، حیات دادى و خورشید را پس از غروبش براى یوشع، باز گرداندى! اى که دلِ مادر موسى را استوار داشتى و ناموس مریم دختر عمران را نگاه داشتى! اى که یحیى پسر زکریّا را از گناه، باز داشتى و خشم موسى را فرو نشاندى! اى که زکریّا را به [تولّد] یحیى مژده دادى! اى که ذبحى [عظیم] را جانْفداى اسماعیل کردى، اى که قربانىِ هابیل را پذیرفتى و لعنت را بر قابیل، قرار دادى! اى فرارى دهنده احزاب [مشرک]! بر محمّد و خاندان محمّد و همه فرستادگان و فرشتگان مقرّبت و فرمانبُردارانت، درود فرست.
از تو همه چیزهایى را مىطلبم که هر یک از کسانى که از آنان خشنود گشتى، از تو طلبیدند و تو با اجابت، برایشان مقرّر کردى. اى خداوند! اى خداوند، اى رحمان، اى رحیم، اى رحمان، اى رحیم، اى رحمان، اى رحیم! اى صاحب جلال و بزرگوارى، اى صاحب جلال و بزرگوارى، اى صاحب جلال و بزرگوارى! به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، از تو مىخواهم به هر نامى که خود را بِدان نامیدهاى یا در یکى از کتابهایت نازل کردهاى و یا در علمِ غیب خود، نزد خود، نهان کردهاى، و نیز به گِرههاى عزّت عرشَت و نهایتِ رحمت کتابت و به چیزى که اگر همه درختان زمین، قلم شوند و دریا و هفت دریاى دیگر، مُرکّب شوند، کلمات خدا، پایان نمىگیرد، که خدا، شکستناپذیر و فرزانه است.
به نامهاى زیبایت از تو مىخواهم که آنها را در کتابت (قرآن) روشن کرده و فرمودهاى: «و نامهاى زیبا، از آن خداست. او راى با آنها بخوانید» و گفتهاى: «مرا بخوانید. شما راى اجابت مىکنم» و نیز گفتهاى: «و چون بندگانم از من بخواهند، من نزدیکم، دعاى دعاکننده را، چون مرا بخواند، اجابت مىکنم» و گفتى: «اى بندگان من که بر خود، زیادهروى کردید! از رحمت خدا، نومید نشوید».
اى خداى من! از تو مىخواهم. اى مولاى من! اجابتت را طمع دارم، همان گونه که وعده دادى. تو را خواندم، همان سان که مرا فرمان دادى. پس برایم این گونه و آن گونه کن».
[آن گاه، على علیهالسلام افزود:] «سپس هر چه دوست دارى، از خداى متعال مىطلبى و نیازت را نام مىبرى و این دعا را جز با طهارت، مخوان».
ثُمَّ قالَ لِلفَتى: إذا کانَتِ اللَّیلَةُ فَادعُ بِهِ عَشرَ مَرّاتٍ، و أتِنی مِن غَدٍ بِالخَبَرِ.(113)
قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام: و أخَذَ الفَتَى الکِتابَ ومَضى، فَلَمّا کانَ مِن غَدٍ ما أصبَحنا حینا حَتّى أتَى الفَتى إلَینا سَلیما مُعافىً، وَالکِتابُ بِیَدِهِ، وهُوَ یَقولُ: هذا وَاللّهِ الاسمُ الأَعظَمُ، استُجیبَ لی وَرَبِّ الکَعبَةِ.
قالَ لَهُ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ: حَدِّثنی!
قالَ: [لَمّا](86) هَدَأَتِ العُیونُ بِالرُّقادِ، وَاستَحلَکَ(114) جِلبابُ(115) اللَّیلِ، رَفَعتُ یَدی بِالکِتابِ، ودَعَوتُ اللّهَ بِحَقِّهِ مِرارا، فَاجِبتُ فِی الثّانِیَةِ: حَسبُکَ، فَقَد دَعَوتَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ.
ثُمَّ اضطَجَعتُ، فَرَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله فی مَنامی، وقَد مَسَحَ یَدَهُ الشَّریفَةَ عَلَیَّ وهُوَ یَقولُ: احتَفِظ بِاسمِ اللّهِ الأَعظَمِ العَظیمِ، فَإِنَّکَ عَلى خَیرٍ. فَانتَبَهتُ مُعافىً کَما تَرى، فَجَزاکَ اللّهُ خَیرا.(116)
10 / 28
ادعیته یوم عاشوراء
أ- دعاؤه عند بدء القتال
3857. الإرشاد عن علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما السلام: لَمّا صَبَّحَتِ الخَیلُ الحُسَینَ علیه السلام، رَفَعَ یَدَیهِ وقالَ:
سپس به جوان فرمود: «امشب، این دعا را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را برایم بیاور».
جوان، نوشته را گرفت و رفت. فرداى آن روز، هنوز چیزى از صبح نگذشته بود که جوان، سالم و تندرست، نزد ما آمد و نوشته را به دست داشت و مىگفت: به خدا سوگند، این، اسمِ اعظم است. به پروردگار کعبه که دعایم مستجاب شد!
على علیهالسلام که درودهاى خدا بر او باد به او فرمود: «برایم باز گو [که چه اتّفاقى افتاد]!».
جوان گفت: چون خواب، چشمها را رُبود و پرده سیاه شب آویخت، نوشته را با دستانم بالا بردم و خدا را بارها به حقّ آن خواندم. در بار دوم، پاسخ آمد: «کافى است! خدا را با اسمِ اعظمش خواندى».
سپس خوابیدم و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را خواب دیدم. دست شریفش را بر من کشید و مىفرمود: «بر اسمِ اعظم و بزرگ خدا، مواظبت کن، که تو بر راه خیر هستى».
چون بیدار شدم، سالم بودم، همان گونه که مىبینى، و خدا، تو را جزاى خیر دهد!
10 / 28
دعاهاى امام علیهالسلام در روز عاشورا
الف- دعاى امام علیه السلام، هنگام آغاز پیکار
3857. الإرشاد از امام زین العابدین علیه السلام: صبح [عاشورا]، چون حسین علیهالسلام چشم گشود و لشکر [دشمن] را دید، دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تکیهگاه من در هر
اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ، ورَجائی فی کُلِّ شِدَّةٍ، و أنتَ لی فی کُلِّ أمرٍ نَزَلَ بی ثِقَةٌ وعُدَّةٌ، کَم مِنهَمٍّ یَضعُفُ فیهِالفُؤادُ، وتَقِلُّ فیهِ الحیلَةُ، ویَخذُلُ فیهِ الصَّدیقُ، ویَشمَتُ(117) فیهِ العَدُوُّ، أنزَلتُهُ بِکَ وشَکَوتُهُ إلَیکَ، رَغبَةً مِنّی إلَیکَ عَمَّن سِواکَ، فَفَرَّجتَهُ وکَشَفتَهُ، و أنتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَةٍ، وصاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ، ومُنتَهى کُلِّ رَغبَةٍ.(118)
3858. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): لَمّا أصبَحَ [الحُسَینُ علیه السلام] یَومَهُ الَّذی قُتِلَ فیهِ قالَ: اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ، ورَجائی فی کُلِّ شِدَّةٍ، و أنتَ لی فی کُلِّ أمرٍ نَزَلَ بی ثِقَةٌ، و أنتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَةٍ، وصاحِبُ کُلِّ حَسَنَةٍ.(119)
ب- دعاء علمه ابنه
3859. الدعوات عن زین العابدین علیه السلام: ضَمَّنی والِدی علیهالسلام إلى صَدرِهِ یَومَ قُتِلَ وَالدِّماءُ تَغلی، وهُوَ یَقولُ: یا بُنَیَّ! احفَظ عَنّی دُعاءً عَلَّمَتنیهِ فاطِمَةُ علیها السلام، وعَلَّمَها رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله، وعَلَّمَهُ جَبرَئیلُ علیهالسلام فِی الحاجَةِ وَالمُهِمِّ وَالغَمِّ وَالنّازِلَةِ إذا نَزَلَت وَالأَمرِ العَظیمِ الفادِحِ. قالَ: ادعُ:
بِحَقِّ یس وَالقُرآنِ الحَکیمِ، وبِحَقِّ طه وَالقُرآنِ العَظیمِ، یا مَن یَقدِرُ عَلى حَوائِجِ السّائِلینَ، یا مَن یَعلَمُ ما فِی الضَّمیرِ، یا مُنَفِّسُ عَنِ المَکروبینَ، یا مُفَرِّجُ عَنِ المَغمومینَ، یا راحِمَ الشَّیخِ الکَبیرِ، یا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغیرِ، یا مَن لا یَحتاجُ إلَى التَّفسیرِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَافعَل بی کَذا وکَذا.(120)
سختى و امید من در هر گرفتارى هستى. در هر حادثهاى که براى من اتفاق افتاده، تو تکیهگاه و ساز و برگِ منى.
بسى پریشانى که دل، در آن سست مىشود و چاره، اندک مىگردد و دوست، انسان را وا مىگذارد و دشمن، شماتت مىکند و من، از سرِ رغبت به تو، نه دیگران، شکایتش را نزد تو آوردهام و تو در آن، برایم گشایش دادهاى و آن را برطرف ساختهاى. تویى ولىّ هر نعمت و صاحب هر نیکى و نهایت هر مقصود».
3858. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): چون حسین علیهالسلام شبِ روزى را که در آن شهید شد، به صبح رساند، گفت: «خداوندا! تو تکیهگاه من در هر سختى و امید من در هر گرفتارى هستى. تو مورد اعتماد منى، در هر چه بر من در آید و تویى ولىّ هر نعمت و صاحب هر نیکى».
ب- دعایى که به فرزندش آموخت
3859. الدعوات از امام زین العابدین علیه السلام: پدرم [امام حسین علیه السلام] در روزى که کشته شد و خونها به جوش آمده بود، مرا در آغوش گرفت و فرمود: «پسر عزیزم! دعایى را که مادرم به من آموخت و او از پیامبر صلى الله علیه و آله و ایشان از جبرئیل علیهالسلام فرا گرفته بود، از من به خاطر بسپار که هنگام نیازمندى و همّ و غم و پیشامد و امورِ سهمگین و سخت، به کار مىآید».
سپس چنین گفت: «به حقّ «یاسین و قرآن حکیم» و به حقّ «طاها و قرآن عظیم»! اى که بر نیازهاى خواهندگان، توانایى و آنچه را در درونهاست، مىدانى! اى گشاینده سختى گرفتاران! اى گشایشگرِ اندوه غمزدگان! اى رحمتگر بر پیر سالخورده! اى روزىرسان کودکِ خُرد! اى که به پرده برگرفتن، نیاز ندارد! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و برایم این گونه و آن گونه کن».
ج – دعاؤه حین قتل ابنه علی الأکبر
3860. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) عن الحسین علیهالسلام حینَ قُتِلَ ابنُهُ عَلِیٌّ الأَکبَرُ: اللّهُمَّ دَعَونا لِیَنصُرونا(121) فَخَذَلونا وقَتَلونا، اللّهُمَّ فَاحبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ، وَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ، فَإِن مَتَّعتَهُم إلى حینٍ، فَفَرِّقهُم شِیَعا(122)، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَدا(123)، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَدا.(124)
د- دعاؤه حین استشهد ولده الصغیر
3861. مقاتل الطالبیّین عن مورع بن سوید بن قیس: حَدَّثَنا مَن شَهِدَ الحُسَینَ علیهالسلام قالَ: کانَ مَعَهُ ابنُهُ الصَّغیرُ، فَجاءَ سَهمٌ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ.
قالَ: فَجَعَلَ الحُسَینُ علیهالسلام یَأخُذُ الدَّمَ مِن نَحرِهِ ولَبَّتِهِ(125) فَیَرمی بِهِ إلَى السَّماءِ، فَما یَرجِعُ مِنهُ شَیءٌ، ویَقولُ: اللّهُمَّ لا یَکونُ أهوَنَ عَلَیکَ مِن فَصیلٍ(126)(127)
3862. مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی فی ذِکرِ شَهادَةِ عَلِیٍّ الأَصغَرِ: فَبَینَا الصَّبِیُّ فی حِجرِهِ [علیه السلام] إذ رَماهُ حَرمَلَةُ بنُ الکاهِلِ الأَسَدِیُّ فَذَبَحَهُ فی حِجرِهِ، فَتَلَقَّى الحُسَینُ علیهالسلام دَمَهُ حَتَّى امتَلَأَت کَفُّهُ، ثُمَّ رَمى بِهِ نَحوَ السَّماءِ وقالَ:
اللّهُمَّ إن حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ لَنا.(128)
راجع: ج 7 ص 32 (القسم الثامن/ الفصل الرابع/ الطفل الصغیر).
ج – دعاى امام علیه السلام، هنگام شهادت فرزندش على اکبر
3860. الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) از امام حسین علیه السلام، هنگامى که فرزندش علىاکبر کشته شد: خداوندا! کوفیان، ما را فرا خواندند تا یارىمان کنند؛ امّا ما را وا نهادند و کُشتند. خداوندا! بارانِ آسمان را از ایشان، باز دار و برکتهاى زمین را از ایشان، دریغ کن و اگر تا مدّتى [از زندگى] برخوردارشان ساختى، آنان را پراکنده ساز و دچار اختلافشان بگردان و هیچ گاه زمامداران را از ایشان، خشنود مکن.
د- دعاى امام علیه السلام، هنگام شهادت کودک خُردسالش
3861. مقاتل الطالبیّین به نقل از مُوَرِّع بن سُوَید بن قیس: کسى که نظارهگر حسین علیهالسلام بود، برایم گفت: فرزند خردسالِ حسین علیهالسلام(129) با او بود که تیرى آمد و بر گلوى کودکنشست. حسین علیهالسلام خون را از گلو و حنجره کودک برمىگرفت و به آسمان مىپاشید و چیزى از آن باز نمىگشت و مىگفت: «خداوندا! نزد تو، کمتر از بچّه شتر صالح نیست».
3862. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى در یادکردِ شهادت على اصغر: هنگامى که کودک در دامن حسین علیهالسلام بود، ناگهان، حَرمَلة بن کاهل اسدى تیرى انداخت که گلوگاه کودک را گوش تا گوش درید. حسین علیهالسلام دستش را از خون او پُر کرد و سپس، آن را به سوى آسمان پاشید و گفت: «خداوندا! اگر یارى را از ما باز داشتى، آن را براى چیزى بهتر به حال ما قرار ده».
ر. ک: ج 7 ص 33 (بخش هشتم/ فصل چهارم/ کودک خردسال).
هـ- دعاؤه لما قتل قاسم بن الحسن
3863. مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی فی ذِکرِ مَصرَعِ القاسِمِ بنِ الحَسَنِ علیه السلام: فَإِذا بِالحُسَینِ علیهالسلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ… ثُمَّ احتَمَلَهُ… فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ القَتلى مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَدا(130)، ولا تُغادِر مِنهُم أحَدا، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا، صَبرا یا بَنی عُمومَتی، صَبرا یا أهلَ بَیتی، لا رَأَیتُم هَوانا بَعدَ هذَا الیَومِ أبَدا.(131)
راجع: ج 7 ص 120 (القسم الثامن/ الفصل السادس/ قاسم بن الحسن).
و- دعاؤه حین رمی فی وجهه
3864. تاریخ دمشق عن مسلم بن رباح مولى علیّ بن أبی طالب علیه السلام: کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهالسلام یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَةٍ، فَقالَ لی: یا مُسلِمُ! أدنِ یَدَیکَ مِنَ الدَّمِ، فَأَدنَیتُهُما فَلَمَّا امتَلَأَتا قالَ: اسکُبهُ فی یَدی، فَسَکَبتُهُ فی یَدِهِ، فَنَفَحَ(132) بِهِما إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ اطلُب بِدَمِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ.
فَما وَقَعَ مِنهُ إلَى الأَرضِ قَطرَةٌ.(133)
ز- آخر دعاء دعا به
3865. مصباح المتهجّد: آخِرُ دُعاءٍ دَعا بِهِ علیهالسلام یَومَ کوثِرَ(134):
هـ- دعاى امام علیه السلام، هنگام شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام
3863. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى در یادکردِ بر خاک افتادن قاسم بن حسن علیه السلام: حسین علیهالسلام بر بالاى سرِ جوان ایستاد…. سپس او را بر دوش کشید… و او را آورد تا در کنار کشتگانِ از خاندانش نهاد. سپس نگاهش را به سوى آسمان کرد و گفت: «خداوندا! آنان را یکیک، بشمار و هیچیک را وا مگذار و هیچ گاه، آنان را نیامرز. پسرعموهاى من! شکیبا باشید. خاندان من! شکیبا باشید. پس از امروز، دیگر هیچ گاه خوارى نخواهید دید».
ر. ک: ج 7 ص 121 (بخش هشتم/ فصل ششم/ قاسم بن حسن).
و- دعاى امام علیه السلام، هنگام اصابت تیر به صورتش
3864. تاریخ دمشق به نقل از مسلم بن رَباح، وابسته (/ آزاد شده) امام على علیه السلام: روزى که حسین علیهالسلام کشته شد، با او بودم. تیرى به صورتش اصابت کرد. به من فرمود: «اى مسلم! دستانت را زیر خون بگیر».
دستانم را زیر خون گرفتم. چون پُر شدند، فرمود: «آن را در دستم بریز».
من ریختم. پس خون را با دستانش به آسمان پاشید و گفت: «خداوندا! خون فرزند دختر پیامبرت را بگیر».
قطرهاى از آن خون، به زمین نریخت.
ز- آخرین دعاى امام علیه السلام
3865. مصباح المتهجّد: آخرین دعاى امام حسین علیهالسلام هنگامى که او را در میان گرفتند و مغلوب
اللّهُمَّ [أنتَ](135) مُتَعالِی المَکانِ، عَظیمُ الجَبَروتِ، شَدیدُ المِحالِ(136)، غَنِیٌّ عَنِ الخَلائِقِ، عَریضُ الکِبرِیاءِ، قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ، قَریبُ الرَّحمَةِ، صادِقُ الوَعدِ، سابِغُ النِّعمَةِ، حَسَنُ البَلاءِ، قَریبٌ إذا دُعیتَ، مُحیطٌ بِما خَلَقتَ، قابِلُ التَّوبَةِ لِمَن تابَ إلَیکَ، قادِرٌ عَلى ما أرَدتَ، ومُدرِکٌ ما طَلَبتَ، وشَکورٌ إذا شُکِرتَ، وذَکورٌ إذا ذُکِرتَ، أدعوکَ مُحتاجا، و أرغَبُ إلَیکَ فَقیرا، و أفزَعُ إلَیکَ خائِفا، و أبکی إلَیکَ مَکروبا(137)، و أستَعینُ بِکَ ضَعیفا، و أتَوَکَّلُ عَلَیکَ کافِیا، احکُم بَینَنا وبَینَ قَومِنا، فَإِنَّهُم غَرّونا وخَدَعونا وخَذَلونا وغَدَروا بِنا وقَتَلونا، ونَحنُ عِترَةُ نَبِیِّکَ ووُلدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ، الَّذِی اصطَفَیتَهُ بِالرِّسالَةِ، وَائتَمَنتَهُ عَلى وَحیِکَ، فَاجعَل لَنا مِن أمرِنا فَرَجا ومَخرَجا، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.(138)
10 / 29
من دعا له
أ- ام وهب
3866. تاریخ الطبری فی ذِکرِ امِّ وَهبٍ زَوجَةِ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَیرٍ الکَلبِیِّ لَمّا أخَذَت عَمودا و أقبَلَت نَحوَ زَوجِها تَقولُ لَهُ: قاتِل دونَ الطَّیِّبینَ ذُرِّیَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله: فَناداها حُسَینٌ علیهالسلام فَقالَ:
جُزیتُم مِن أهلِ بَیتٍ خَیرا، ارجِعی رَحِمَکِ اللّهُ إلَى النِّساءِ فَاجلِسی مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ
شد، [این بود]: «خداى والامکان، سِتُرگِ چیره، چارهساز، بىنیاز از آفریدهها، بزرگىات فراگیر، توانا بر هر چه بخواهى، رحمتت نزدیک، وعدهات راست، فرو ریزنده نعمت، نیکوْآزمون، نزدیکْ چون خوانده شوى، محیط بر هر چه آفریدى، پذیرنده توبه آن که به سویت باز گردد، توانا بر هر چه اراده کنى، در یابنده هر چه بجویى، سپاسگزار، چون سپاسَت بگزارند و یاد کننده، چون یادت کنند! از سرِ نیاز، تو را مىخوانم و از سرِ نادارى به تو رغبت مىورزم و از سرِ ترس، به تو پناه مىبرم و از سرِ اندوه، نزد تو مىگِریم و از سرِ ضعف، یارىات را مىطلبم و براى کفایت کردن، بر تو توکّل مىکنم. میان ما و قوم ما داورى کن که آنان، ما را فریفتند و نیرنگ زدند و ما را وا نهادند و به ما خیانت کردند و ما را کُشتند، در حالى که ما خاندان پیامبرت و فرزندان حبیبت، محمّد بن عبد اللّه هستیم که به رسالتت برگزیدى و بر وحىات امینش کردى. پس براى ما فرجى و گشایشى قرار ده، به رحمتت، اى مهربانترینِ مهربانان!».
10 / 29
کسانى که امام علیهالسلام برایشان دعا کرد
الف- ام وهب
3866. تاریخ الطبرى در یادکرد امّ وَهْب، همسر عبد اللّه بن عُمَیر کَلْبى، هنگامى که ستون خیمهاى را بر گرفت و به سوى همسرش رفت و به او گفت: در پیش پاى پاکان، نسل محمّد صلى الله علیه و آله، بجنگ: پس حسین علیهالسلام او را ندا داد و فرمود: «از اهل بیت، جزاى خیر ببینید! خدایت بیامرزد! به نزد زنان، باز گرد و با آنها بنشین، که
لَیسَ عَلَى النِّساءِ قِتالٌ.(139)
راجع: ج 6 ص 332(القسم الثامن/ الفصل الثالث/ عبداللّه بن عمیر الکلبی).
ب- جون
3867. تسلیة المُجالس: ثُمَّ تَقَدَّمَ جَونٌ… ثُمَّ بَرَزَ لِلقِتالِ وهُوَ یُنشِدُ ویَقولُ:
کَیفَ یَرَى الکُفّارُ ضَربَ الأَسوَدِ
بِالسَّیفِ ضَربا عَن بَنی مُحَمَّدِ
أذُبُّ عَنهُم بِاللِّسانِ وَالیَدِ
أرجو بِهِ الجَنَّةَ یَومَ المَورِدِ
ثُمَّ قاتَلَ حَتّى قُتِلَ، فَوَقَفَ عَلَیهِ الحُسَینُ علیهالسلام وقالَ:
اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ، وطَیِّب ریحَهُ، وَاحشُرهُ مَعَ الأَبرارِ، وعَرِّف بَینَهُ وبَینَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ.(140)
راجع: ج 6 ص 228 (القسم الثامن/ الفصل الثالث/ جون مولى أبی ذر).
ج- سیف بن الحارث ومالک بن عبد بن سریع
3868. تاریخ الطبری: وجاءَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ: سَیفُ بنُ الحارِثِ بنِ سُرَیعٍ، ومالِکُ بنُ عَبدِ بنِ سُرَیعٍ… فَأَتَیا حُسَینا علیهالسلام فَدَنَوا مِنهُ وهُما یَبکِیانِ، فَقالَ [علیه السلام]: أیِ ابنَی أخی، ما یُبکیکُما؟ فَوَاللّهِ إنّی لَأَرجو أن تَکونا عَن ساعَةٍ قَریرَی عَینٍ!
قالا: جَعَلَنَا اللّهُ فِداکَ، لا وَاللّهِ ما عَلى أنفُسِنا نَبکی، ولکِنّا نَبکی عَلَیکَ؛ نَراکَ قَد احیطَ بِکَ ولا نَقدِرُ عَلى أن نَمنَعَکَ!
فَقالَ: جَزاکُمَا اللّهُ یَا ابنَی أخی بِوَجدِکُما(141) مِن ذلِکَ، ومُواساتِکُما إیّایَ بِأَنفُسِکُما
جنگ بر عهده زنان نیست».
ر. ک: ج 6 ص 333 (بخش هشتم/ فصل سوم/ عبد اللّه بن عمیر کلبى).
ب- جون (غلام سیاه)
3867. تسلیة المُجالس: سپس، جَون، پیش رفت… و به جنگ تن به تن پرداخت و چنین رَجَز مىخواند:
کافران، ضربه [این غلامِ] سیاه را چگونه مىبینند
ضربه با شمشیر و به دفاع از فرزندان محمّد را؟
با زبان و دست، از ایشان دفاع مىکنم
و بِدان، بهشت را در روز ورود به محشر، امید مىبرم.
سپس، جنگید تا کشته شد. امام حسین علیهالسلام بر سرش ایستاد و گفت: «خداوندا! رویش را سفید کن و بویش را خوش دار و با نیکان، محشورش بدار و [در قیامت] با محمّد صلى الله علیه و آله و خاندان محمّد، آشنایش کن».
ر. ک: ج 6 ص 229 (بخش هشتم/ فصل سوم/ جون، غلام ابو ذر).
ج- سیف بن حارث ومالک بن عبد بن سریع
3868. تاریخ الطبرى: دو جوان جابرى به نامهاى سیف بن حارث بن سُرَیع و مالک بن عبد بن سُرَیع آمدند…. پس نزد حسین علیهالسلام رفتند و به او نزدیک شدند، در حالى که مىگریستند.
حسین علیهالسلام به آن دو فرمود: «اى پسران برادرم! چرا مىگریید؟ به خدا سوگند که من، امید دارم به زودى چشمتان روشن شود!».
گفتند: خدا، ما را فدایت کند! به خدا سوگند، بر جانمان نمىگرییم؛ بلکه بر تو مىگِرییم که مىبینیم از همه سو، گِرد تو را گرفتهاند و ما نمىتوانیم آنان را از تو باز داریم.
حسین علیهالسلام فرمود: «اى پسران برادرم! خدا به شما بر این اندوه و از جان
أحسَنَ جَزاءِ المُتَّقینَ.(142)
د- یزید بن زیاد
3869. تاریخ الطبری عن فضیل بن خدیج الکندی: إنَّ یَزیدَ بنَ زِیادٍ وهُوَ أبُو الشَّعثاءِ الکِندِیُّ مِن بَنی بَهدَلَةَ جَثا عَلى رُکبَتَیهِ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیهالسلام فَرَمى بِمِئَةِ سَهمٍ، ما سَقَطَ مِنها خَمسَةُ أسهُمٍ! وکانَ رامِیا، فَکُلَمّا رَمى قالَ:
انَا ابنُ بَهدَلَةَ
فُرسانِ العَرجَلَةِ(143)
ویَقولُ حُسَینٌ علیه السلام: اللّهُمَّ سَدِّد رَمیَتَهُ، وَاجعَل ثَوابَهُ الجَنَّةَ.(144)
راجع: ج 6 ص 390 (القسم الثامن/ الفصل الثالث/ یزید بن زیاد بن المهاصر).
گذشتگىتان براى من، جزاى خیر دهد، بهترینْ جزاى پرهیزگاران را!».
د- یزید بن زیاد
3869. تاریخ الطبرى به نقل از فُضَیل بن خدیج کِندى: ابوشَعثا، یزید بن زیاد کِندى، از تیره بنى بَهدَله، در جلوى حسین علیهالسلام بر زانوانش نشست و صد تیر انداخت که پنج تیرش هم به خطا نرفت. او تیرانداز بود و هر بار که تیر مىانداخت، مىگفت:
من، از بنى بَهدَله ام،
همان سمندْ سواران!
حسین علیهالسلام نیز مىگفت: «خداوندا! پَرتابش را استوار بدار و پاداشش را بهشت قرار ده».
ر. ک: ج 6 ص 391 (بخش هشتم/ فصل سوم/ یزید بن زیاد بن مهاصر).
1) قال الکفعمی فی البلد الأمین: ذکر السیّد الحسیب النسیب رضیّ الدین علیّ بن طاووس قدّس اللّه روحه فی کتاب مصباح الزائر قال: روى بشر و بشیر الأسدیّان أنّ الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام، خرج عشیّة عرفة یومئذٍ من فسطاطه، متذلِّلًا خاشعا، فجعل علیهالسلام یمشی هونا هونا، حتّى وقف هو وجماعة من أهل بیته وولده وموالیه فی مَیسَرَةِ الجبل، مستقبلَ البیت، ثُمّ رفع یدیه تلقاء وجهه کاستطعام المسکین، ثُمَّ قال: الحمد للّه الذی لیس لقضائه دافع… إلى آخره (البلد الأمین: ص 251، بحار الأنوار: ج 98 ص 214 ح 2).
2) فَطَرَ: خلق (المصباح المنیر: ص 476 «فطر»).
3) یقال: راشَهُ یَریشُه؛ إذا أحسن حاله. وکلُّ من أولیته خیرا فقد رِشتَه (لسان العرب: ج 6 ص 310 «ریش»).
4) القانِعُ: السائل، من القنوع: الرضا بالیسیر من العطاء (النهایة: ج 4 ص 114 «قنع»).
5) الضَّارعُ: النحیف الضاوی الجسم (النهایة: ج 3 ص 84 «ضرع»).
6) [اصل ترجمه «دعاى عرفه» در این جا، برگرفته از ترجمه منتشر شده توسّط مرکز تحقیقات حج است؛ امّا اصلاحات دامنهدارى نیزبر روى آن به انجام رسیده است. م.].
7) کفعمى در البلد الأمین، نوشته است: سیّد اصیل و پاکنژاد، رضى الدین على بن طاووس که خداوند، روحش را پاک گردانَد، در کتاب مصباح الزائر گفته است: بِشر و بشیر اسدى روایت کردهاند که امام حسین علیهالسلام شب عرفه از خیمهاش بیرون آمد، در حالى که آرام و افتادهحال بود و به آرامى گام بر مىداشت، تا این که خود وتعدادى از خاندان و فرزندان و دوستانش، در سمت چپ کوه، رو به قبله ایستادند. امام علیهالسلام دستانش را تا مقابل صورتش بالا آورد، همانند نیازمندى که غذا درخواست مىکند. آن گاه گفت: «ستایش، خداوندى را سِزَد که نه از قضاى او مىتوان جلوگیرى کرد و…».
8) المنون: الدَّهرُ. والموتُ (القاموس المحیط: ج 4 ص 272 «منّ»).
9) ظَعَنَ: سارَ (الصحاح: ج 4 ص 2159 «ظعن»).
10) قال العلّامة المجلسی: لم تشهّرنی بخلقی؛ أی لم تجعل تلک الحالات الخسیسة ظاهرة للخلق فی ابتداء خلقی لأصیر محقّرا مهینا عندهم، بل سترت تلک الأحوال عنهم، و أخرجتنی بعد اعتدال صورتی وخروجی عن تلک الاصول الدّنیة (بحار الأنوار: ج 60 ص 373). هذا وفی البلد الأمین: «لَم تُشهِدنی خلقی».
11) این عبارت، ترجمه «لم تشهدنى» در متن عربى دعاست که بر اساس نسخه البلد الأمین ترجمه شده است. علّامه مجلسى، در شرح نسخه بدل «لم تشهّرنى» مىگوید: یعنى آن حالتهاى بدنما را که در آغاز آفرینش جنینى داشتم، آشکار نساختى تا نزد مردم، پَست و خُرد نشوم؛ بلکه آنها را پوشاندى و پس از اعتدال و اتمامِ هیئتم، مرا بیرون آوردى.
12) کَلأهُ: حرسه (القاموس المحیط: ج 1 ص 26 «کلأ»).
13) الحُرّ من الطین والرَّمل: الطیّب. وحرّ کلّ أرضٍ: وسطها و أطیبها (تاج العروس: ج 6 ص 261 «حرر»).
14) الدَّرأُ: الدَّفع (الصحاح: ج 1 ص 48 «درأ»).
15) الخُذروف: عُوَید، أو قصَبَة مشقوقة، یفرضُ فی وسطه… (تاج العروس: ج 12 ص 157 «خذرف»). وقد استعاره علیهالسلام لمجاری الأنف هنا.
16) المارِن: ما لان من الأنفِ وفَضَل عن القصَبَة (الصحاح: ج 6 ص 2202 «مرن»).
17) العِرنِینُ: الأنف (النهایة: ج 3 ص 223 «عرن»).
18) الصِّماخ: قناة الاذن التی تُفضی إلى طبلته (المعجم الوسیط: ج 1 ص 522 «صمخ»).
19) مَحامِلُ الشیء وحَمائِله: العروق التی فی أصله وجلده (لسان العرب: ج 11 ص 180 «حمل»).
20) الوَتِینُ: عِرْقٌ فی القلب إذا انقطع مات صاحبه (الصحاح: ج 6 ص 2210 «وتن»).
21) التامور: علقة القلب ودمه (النهایة: ج 1 ص 196 «تمر»).
22) نیاط القلب: هو العرق الذی القلب معلّق به (النهایة: ج 5 ص 141 «نیط»).
23) الشراسیف: وهی أطراف الأضلاع المشرفة على البطن (النهایة: ج 2 ص 459 «شرسف»).
24) القُصْبُ: اسم للأمعاء کلّها (النهایة: ج 4 ص 67 «قصب»).
25) الطارف: المستحدث، خلاف التالد والتلید (الصحاح: ج 4 ص 1394 «طرف»).
26) إبراهیم: 34، النحل: 18.
27) الرِفْدُ: العَطَاءُ والصلة (الصحاح: ج 2 ص 475 «رفد»).
28) وَکَفَ الدَّمعُ: إذا تَقَاطَر (النهایة: ج 5 ص 220 «وکف»).
29) ما بین المعقوفین أثبتناه من البلد الأمین: ص 253. وراجع: بحار الأنوار: ج 98 ص 213 ح 2 و مستدرک الوسائل: ج 10 ص 25 ح 11370.
30) أغْناهُ اللّهُ و أقْناهُ: أی أعطاه اللّه ما یسکن إلیه (الصحاح: ج 6 ص 2468 «قنا»).
31) البائقة: الداهیة (الصحاح: ج 4 ص 1452 «بوق»).
32) أبسَلَهُ: أسلَمَهُ للهَلَکَة. و أبسَلَهُ لِعَمَلِهِ وبِعَمَلِهِ: وَکَلَهُ إلیهِ (راجع: القاموس المحیط: ج 3 ص 335 «بسل»). وفی البلد الأمین وبحار الأنوار: «فلا تَبتَلِنی».
33) هَجَمَ الرّجلَ وغَیرَهُ. ساقه وطرده ویقال: هجم الفحلُ آتُنَهُ أی طَرَدَها (لسان العرب: ج 12 ص 602 «هجم»). وفی البلد الأمین: «یَتَجهَّمُنی»، قال ابن الأثیر فی معناها: أی یلقانی بالغلظة والوجه الکریه (النهایة: ج 1 ص 323 «جهم»).
34) الرُّحب: السَّعَة (الصحاح: ج 1 ص 134 «رحب»).
35) ما بین المعقوفین أثبتناه من البلد الأمین: ص 254.
36) نیرُ الفدّان: الخشبة المعترضة فی عنق الثورین، وقد یستعار للإذلال (مجمع البحرین: ج 3 ص 1853 «نیر»).
37) قَیَّضَ اللّهُ فلانا لفلانٍ: أی جاء به و أتاحهُ له (الصحاح: ج 3 ص 1104 «قیض»).
38) المحادّة: المعاداة والمخالفة والمنازعة (النهایة: ج 1 ص 353 «حدد»).
39) وَصَبَ الشیء: دامَ وثَبَتَ (تاج العروس: ج 2 ص 468 «وصب»).
40) أبوءُ بذنبی: أی ألتَزِمُ واقِرُّ و أرجِعُ (النهایة: ج 1 ص 159 «بوء»).
41) فی بحار الأنوار والبلد الأمین: «أستقبلک».
42) جَرَحَ واجتَرَحَ: اکتسبَ (الصحاح: ج 1 ص 358 «جرح»).
43) أسبغ علیه النعمة: أی أتمّها (الصحاح: ج 4 ص 1320 «سبغ»).
44) تقول: رَفَدتُه؛ إذا أعَنتَه (الصحاح: ج 2 ص 475 «رفد»).
45) فی المصدر: «المستقبلین»، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار والبلد الأمین.
46) تَنَصَّلَ: أی انتفى من ذنبه واعتذر إلیه (النهایة: ج 5 ص 67 «نصل»).
47) أثبتنا ما بین المعقوفین من البلد الأمین: ص 258 وراجع: بحار الأنوار: ج 98 ص 213 ح 2 و مستدرک الوسائل: ج 10 ص 25 ح 11370.
48) عند هذه الکلمات تمّ دعاؤه علیهالسلام فی البلد الأمین، ولم یذکر قوله بعد ذلک: «إلهی أنا الفقیر…» إلى آخر الدعاء. ثمّ قال: فلم یکن له علیهالسلام جهد إلّا قوله: یا ربّ، یا ربّ، بعد هذا الدعاء، وشغل من حضر ممّن کان حوله وشهد ذلک المحضر عن الدعاء لأنفسهم، و أقبلوا على الاستماع له علیه السلام، والتأمین على دعائه، قد اقتصروا على ذلک لأنفسهم، ثمّ علت أصواتهم بالبکاء معه، وغربت الشمس، و أفاض علیهالسلام و أفاض الناس معه (البلد الأمین: ص 258 وراجع: بحار الأنوار: ج 98 ص 213 ح 2 و مستدرک الوسائل: ج 10 ص 26 ح 11370).جدیر بالذکر أنّنا نقلنا المقطع التالی من الدعاء عن کتاب الإقبال للسیّد ابن طاووس، ولهذا وقع الاختلاف فی کون المقطع المذکور من دعاء الإمام الحسین علیهالسلام أم من غیره، وسنتعرّض لذلک فی البیان الذی نذکره بعد إیراد الدعاء.
49) در این جا دعاى نقل شده در کتاب البلد الأمین، به پایان مىرسد و به جاى ادامه دعا، چنینآمده است: «امام علیهالسلام پس از این دعا، جز تکرار «یا رب، یا رب (اى پروردگار من!)» سخنى نگفت و اطرافیان و حاضران، از دعاى خود به استماع و آمینگویى دعاى ایشان، مشغول شدند و براى خود به همین دعا بسنده نمودند و سپس، صداى گریه آنان نیز همراه با امام علیهالسلام بلند شد و خورشید، غروب کرد و حسین علیهالسلام از عرفات به سوى مِنا کوچ کرد و مردم هم با ایشان، حرکت کردند».گفتنى است که از این جا تا پایان دعا از نقل سیّد ابن طاووس در کتاب الإقبال آمده و از این رو، در این که این بخش از دعا از امام حسین علیهالسلام است یا نه، اختلاف نظر وجود دارد که در توضیح پایان دعا، بدان مىپردازیم.
50) الضّیْمُ: الظلم (الصحاح: ج 5 ص 1973 «ضیم»).
51) حَفِیَ به: أی بالغ فی برّه والسؤال عنه (النهایة: ج 1 ص 409 «حفا»).
52) فی المصدر: «لا تَزال»، والتصویب من بحار الأنوار.
53) الرَّمس: الدَّفن، والقَبر (القاموس المحیط: ج 2 ص 220 «رمس»).
54) فی المصدر: «الهواء»، والتصویب من بحار الأنوار.
55) السُّرادِقُ: واحد السرادقات التی تمدّ فوق صحن الدار (الصحاح: ج 4 ص 1496 «سردق»).
56) ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار.
57) الإقبال (طبعة دار الکتب الإسلامیّة): ص 339، البلد الأمین: ص 251 ولیس فیه ذیله من: «إلهی، أنا الفقیر فی غنای…»، بحار الأنوار: ج 98 ص 216 ح 2.
58) بحار الأنوار: ج 98 ص 227.
59) آوردن تعبیر «منسوب به امام»، در باره بخشهایى از این دعا که درابواب مختلف این دانشنامه آوردهایم، اشاره به همین نکته است.
60) میچّاد، ساخت عامیانهفعل «مىچایَد»، از مصدر «چاییدن» به معناى «سرما خوردن» است. در این جا، منظور، این است که ما، با صرف عمرى در فلسفه و عرفان، قادر به ساختن و پرداختن این گونه عبارات با این محتواى بلند و عمیق نیستیم. بنا بر این، چگونه مىتوان آنها را به مشایخ صوفیّه نسبت داد؟.
61) مهج الدعوات: ص 198، بحار الأنوار: ج 86 ص 313 ح 65.
62) انْفَتَلَ: انْصَرَفَ (تاج العروس: ج 15 ص 564 «فتل»).
63) الدعوات: ص 61 ح 152، بحار الأنوار: ج 45 ص 200 ح 41.
64) الجَبَروت: الجَبْرُ والقَهْر (النهایة: ج 1 ص 236 «جبر»).
65) لفظ «الحسن» إمّا تصحیف للفظ «الحسین» کما تدلّ علیه الروایات الکثیرة، وإمّا یُقصَدُ به الإمام الحسن العسکری علیه السلام.
66) الکَنَفُ: الجانب (النهایة: ج 4 ص 204 «کنف»).
67) زاد فی بحار الأنوار هنا: «اللّهمّ لک الحمد حمدا یصعد أوّله ولا ینفد آخره».
68) السَّرمَد: الدائم الذی لا ینقطع، فارسیة (النهایة: ج 2 ص 363 «سرمد»).
69) الحَنّانُ: الرحیم بعباده (النهایة: ج 1 ص 453 «حنن»).
70) المَنّانُ: من أسماء اللّه تعالى، والمُنّة: القوّة (الصحاح: ج 6 ص 2207 «منن»).
71) مهج الدعوات: ص 184 عن معاویة بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام وص 188، جمال الاسبوع: ص 279 عن عبد اللّه بن عطاء عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام وکلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج 95 ص 408 ح 41 وج 90 ص 73 ح 1 وراجع: مصباح المتهجّد: ص 84 وفلاح السائل: ص 388 ح 265 والبلد الأمین: ص 24 والمصباح للکفعمی: ص 127.
72) الزخرف: 13.
73) الدعاء للطبرانی: ص 246 ح 775، المصنّف لابن أبی شیبة: ج 7 ص 116 ح 3، الدرّ المنثور: ج 7 ص 369؛ الدعوات: ص 296 ح 62 عن أبی هاشم وکلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 76 ص 292 ح 17.
74) الإرشاد: ج 2 ص 184، کشف الغمّة: ج 2 ص 380، إعلام الورى: ج 1 ص 525، بحار الأنوار: ج 47 ص 175 ح 21.
75) الأمالی للطوسی: ص 431 ح 963، الأمالی للصدوق: ص 472 ح 631 کلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام، بحار الأنوار: ج 95 ص 301 ح 1.
76) هود: 41.
77) الأنعام: 91.
78) مسند أبی یعلى: ج 6 ص 181 ح 6748، عمل الیوم واللیلة لابن السنّی: ص 176 ح 500 بزیادة «فی السفینة» بعد «رکبوا»، کنز العمّال: ج 6 ص 709 ح 17513.
79) الزمر: 67.
80) صَبیر، در ادامه همین حدیث، توسط پیامبر صلى الله علیه و آله یا یکى از امامانى که راوى این حدیث اند، توضیح دادهشده است.
81) دعائم الإسلام: ج 1 ص 349؛ تفسیر القرطبی: ج 9 ص 37 عن طلحة بن عبید اللّه بن کریز.
82) الدُّجى: الظُلْمة (الصحاح: ج 6 ص 2334 «دجا»).
83) فی بحار الأنوار: «مستَرحِما» بدل «مترحّما» وهو الأصحّ.
84) السَّرَفُ: الإغفال والخطأ (الصحاح: ج 4 ص 1373 «سرف»).
85) اعتَبِر: انظر وتدَبَّر (راجع: لسان العرب: ج 4 ص 531 «عبر»).
86) الزیادة من بحار الأنوار.
87) فی بحار الأنوار ج 41 ص 225: «فإن تاب» بدل «فارتاب».
88) حَدَثانُ الدهر: نُوَبُهُ، وما یحدث فیه (لسان العرب: ج 2 ص 132 «حدث»).
89) الوَرْقُ: الدراهم المضروبة، وفی الوَرْق ثلاث لغات: وَرِق، ووِرْق، وَوَرَق (الصحاح: ج 4 ص 1564 «ورق»).
90) الشَّمَردَل: السریع من الإبل وغیره (الصحاح: ج 5 ص 1741 «شمردل»).
91) الغارِب: ما بین العُنق والسَّنام، وهو الذی یُلقى علیه خِطام البعیر إذا ارسِل (المصباح المنیر: ص 444 «غرب»).
92) الرُّمْحُ الرُّدینی: زعموا أنّه منسوب إلى امرأة السمهریّ، تسمّى ردینة، وکانا یقوّمان القَنا بِخِطِّ هَجَر (الصحاح: ج 5 ص 2122 «ردن»).
93) العَیرانَة: الناقة تشبّه بالعَیْر [أی الحمار الوحشی] فی سرعتها ونشاطها (الصحاح: ج 2 ص 764 «عیر»).
94) نیزهاى مشهور که ساخت زنى به نام رُدَینه بوده است.
95) المَهواة: موضع فی الهواء مشرف ما دونه من جبلٍ وغیره (لسان العرب: ج 15 ص 370 «هوا»). وفی بحار الأنوار: «المِهاد».
96) سمک الشیء یسمکه: إذا رفعه (النهایة: ج 2 ص 402 «سمک»).
97) فی المصدر: «یدعونی»، والتصویب من بحار الأنوار.
98) العُشَراء من النُّوق: التی مضى لحملها عشرة أشهر بعد طُروق الفَحل. و أحسن ما تکون الإبل و أنفَسُها عند أهلها إذا کانت عِشارا (تاج العروس: ج 7 ص 225 و 226 «عشر»).
99) الأراک: هو وادی الأراک قرب مکّة (معجم البلدان: ج 1 ص 135).
100) حَطمُ الجَبَلِ: الموضع الّذی حُطِمَ منهُ، أی ثُلِمَ فبقی منقطعا (لسان العرب: ج 12 ص 138 «حطم»).
101) فی المصدر: «وحطته وادی السجال»، والتصویب من بحار الأنوار.
102) اراک، وادىاىاست در نزدیکى مکّه، که چوب مسواک آن، معروف است.
103) فی بحار الأنوار: «… یا علیم یا حکیم یا کریم یا حلیم یا قدیم».
104) الدیّانُ: القهّارُ (النهایة: ج 2 ص 148 «دین»).
105) الشامِخُ: العالی (النهایة: ج 2 ص 500 «شمخ»).
106) البَذَخُ: الفخر والتطاول، والباذخُ: العالی (النهایة: ج 1 ص 110 «بذخ»).
107) البیتُ العَتیقُ: یعنی الکعبة المشرّفة (مجمع البحرین: ج 2 ص 1161 «عتق»).
108) قیل: إنّ المؤتفکة قرى قوم لوط ائتَفکَتْ بأهلِها، أی انقَلبَت، والائتِفاک: الانقلاب، والإهواء: الإسقاط. واحتُمِلَ أن یکون المراد بالمؤتفِکة ما هو أعمّ من قرى قوم لوط؛ وهی کلّ قریة نزل علیها العذاب فبادَ أهلُها فبقت خربة داثرة معالمها خاویة عروشها (المیزان فی تفسیر القرآن: ج 19 ص 50).
109) دَمْدَمَ علیهم ربُّهم: أی أهلکهم و أزعجهم (مفردات ألفاظ القرآن: ص 318 «دمدم»).
110) البقرة: 186.
111) غافر: 60.
112) الزمر: 53.
113) فی المصدر: «بالخیر»، والتصویب من بحار الأنوار.
114) المُستَحلِک: الشدید السَّواد (النهایة: ج 1 ص 428 «حلک»).
115) الجِلْبابُ: الإزار والرداء (النهایة: ج 1 ص 283 «جلب»).
116) مهج الدعوات: ص 191، بحار الأنوار: ج 95 ص 394 ح 33 و ج 41 ص 224 ح 27.
117) شَمِتَ به یَشْمَتُ: إذا فرح بمصیبة نزلت به (المصباح المنیر: ص 322 «شمت»).
118) الإرشاد: ج 2 ص 96، بحار الأنوار: ج 45 ص 4؛ تاریخ الطبری: ج 5 ص 423، تاریخ دمشق: ج 14 ص 217 وفیه «غایة» بدل «رغبة» وکلاهما عن أبی خالد الکاهلی، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 561 کلّها من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البیت علیهم السلام.
119) الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 468، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 301.
120) الدعوات للراوندی: ص 54 ح 137، بحار الأنوار: ج 95 ص 196 ح 29.
121) أی: «إنّ أهلَ الکوفَةِ دَعَونا لِیَنصرونا…».
122) الشِّیَعُ: الفِرَقُ، أی یجعلهم فِرَقا مُختلفین (النهایة: ج 2 ص 520 «شیع»).
123) التَّقَدُّدُ: التَّقطّعُ والتفرُّق (النهایة: ج 4 ص 22 «قدد»).
124) الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج 1 ص 471.
125) اللَّبَبُ: المَنْحَرُ؛ کاللَّبّة، وموضعُ القلادة (القاموس المحیط: ج 1 ص 127 «لبب»).
126) الفَصیلُ: ولد النّاقة إذا فُصِلَ عن امّه (الصحاح: ج 5 ص 1791 «فصل»). أی فصیل ناقة صالح علیه السلام.
127) مقاتل الطالبیّین: ص 95؛ المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 109 نحوه وفیه «علیّ الأصغر» بدل «ابنه الصغیر»، بحار الأنوار: ج 45 ص 47.
128) مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 2 ص 32؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 47.
129) بر اساس منابع دیگر، فرزند خُردسال، همان على اصغر بوده است.
130) فی بحار الأنوار: «اللّهمّ أحصهم عددا، واقتلهم بددا…».
131) مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 2 ص 28؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 36.
132) فی الطبعة المعتمدة: «فنفخ»، والتصویب من ترجمة الإمام الحسین علیهالسلام من تاریخ دمشق المطبوعة بتحقیق الشیخ محمّدباقر المحمودی. قال ابن الأثیر: [یقال]: «نفحت الشیء» إذا رمیته (النهایة: ج 5 ص 90 «نفح»).
133) تاریخ دمشق: ج 14 ص 223، کفایة الطالب: ص 431.
134) المکثورُ: المغلوب، وهو الذی تکاثر علیه الناس فقهروه (النهایة: ج 4 ص 153 «کثر»).
135) ما بین المعقوفین أثبتناه من الإقبال.
136) المِحالُ: وهو الکید، وقیل: المکر، وقیل: القوّة والشِدَّة (النهایة: ج 4 ص 303 «محل»).
137) الکُرْبة: الغمّ الذی یأخذ بالنفس، وکذلک الکرب (الصحاح: ج 1 ص 211 «کرب»).
138) مصباح المتهجّد: ص 827 ح 887، المزار الکبیر: ص 399، الإقبال: ج 3 ص 304، بحار الأنوار: ج 101 ص 348 ح 1.
139) تاریخ الطبری: ج 5 ص 430، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 564؛ الملهوف: ص 161، مثیر الأحزان: ص 62 کلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 45 ص 17.
140) تسلیة المجالس: ج 2 ص 292، بحار الأنوار: ج 45 ص 22.
141) فی المصدر: «بوحدکما»، والتصویب من مقتل الحسین وبحار الأنوار. قال ابن منظور: وجَدَ الرجلُ فی الحزن وَجدا ووَجِد: حَزِنَ (لسان العرب: ج 3 ص 446 «وجد»).
142) تاریخ الطبری: ج 5 ص 442، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 2 ص 23؛ وفیه هذا الدعاء فی حقّ الغفاریَیْن، بحار الأنوار: ج 45 ص 29 وراجع: الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 568.
143) العَرْجَلَةُ: القطیع من الخیل (الصحاح: ج 5 ص 1763 «عرجل»).
144) تاریخ الطبری: ج 5 ص 445، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 569 وفیه «یزید بن أبی زیاد»، مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی: ج 2 ص 25 نحوه.