10 / 1
قافیة الألف
تَبارَکَ ذُوالعُلى وَالکِبرِیاءِ
تَفَرَّدَ بِالجَلالِ وبِالبَقاءِ
وسَوَّى المَوتَ بَینَ الخَلقِ طُرّا
وکُلُّهُم رَهائِنُ لِلفَناءِ
10 / 1
قافیه «الف»
خجسته است خداوند بلندمرتبه و باعظمت
آن که در شُکوه و جاودانگى، یگانه است؛
خداوندى که مرگ را میان همه آفریدگان، یکسان قرار داد
و همه آنها در گروِ فنایند.
ودُنیانا وإن مِلنا إلَیها
فَطالَ بِهَا المَتاعُ إلَى انقِضاءِ
ألا إنَّ الرُّکونَ إلَى الغَرورِ
إلى دارِ الفَناءِ مِنَ العَناءِ
وقاطِنُها(3) سَریعُ الظَّعنِ(4) عَنها
وإن کانَ الحَریصُ عَلَى الثَّواءِ.(5)
10 / 2
قافیة الباء
یُحَوَّلُ عَن قَریبٍ مِن قُصورٍ
مُزَخرَفَةٍ إلى بَیتِ التُّرابِ
فَیُسلَمُ فیهِ مَهجورا فَریدا
أحاطَ بِهِ سُحوبُ(6) الاغتِرابِ
دنیاى ما فانى است، اگر چه به آن علاقه داشته باشیم
و مدّتى طولانى از آن، بهرهمند باشیم.
هان که دل سپردن به سراى فریب و فنا
خود، موجب رنج است.
و مقیم کوى دنیا، ناگزیر است که زود از آن، کوچ کند
اگر چه بر ماندن، حریص باشد.
10 / 2
قافیه «ب»
آرى! به زودى از قصرهاى آراسته
به خانه خاکى منتقل مىشود
و یکّه و تنها، به آن سپرده مىشود
و ابرهاى غربت، گرداگردش را پُر مىکنند.
وهَولُ الحَشرِ أفظَعُ کُلِّ أمرٍ
إذا دُعِیَ ابنُ آدَمَ لِلحِسابِ
و ألفى(7) کُلَّ صالِحَةٍ أتاها
وسَیِّئَةٍ جَناها فِی الکِتابِ
لَقَد آنَ التَّزَوُّدُ إن عَقَلنا
و أخذُ الحَظِّ مِن باقِی الشَّبابِ.
10 / 3
قافیة التاء
فَعُقبى کُلِّ شَیءٍ نَحنُ فیهِ
مِنَ الجَمعِ الکَثیفِ إلَى الشَّتاتِ
وما حُزناهُ مِن حِلّ وحِرمٍ
یُوَزَّعُ فِی البَنینِ وفِی البَناتِ
وفی مَن لَم نُؤَهِّلهُم بِفَلسٍ
وقیمَةِ حَبَّةٍ قَبلَ المَماتِ
وتَنسانَا الأَحِبَّةُ بَعدَ عَشرٍ
وقَد صِرنا عِظاما بالِیاتِ
کَأَنّا لَم نُعاشِرهُم بِوُدٍّ
ولَم یَکُ فیهِم خِلٌّ مُؤاتِ.
10 / 4
قافیة الثاء
لِمَن یا أیُّهَا المَغرورُ تَحوی
مِنَ المالِ المُوَفَّرِ وَالأَثاثِ
سَتَمضی غَیرَ مَحمودٍ فَریدا
ویَخلو بَعلُ عِرسِکَ بِالتُّراثِ
ویَخذُلُکَ الوَصِیُّ بِلا وَفاءٍ
ولا إصلاحِ أمرٍ ذِی انتِکاثِ
لَقَد أوفَرتَ وِزرا مُرحَجِنّا(8)
یَسُدُّ عَلَیکَ سُبْلَ الانبِعاثِ
و وحشت قیامت، هراسناکتر از هر چیزى است
آن گاه که آدمىزاده به حسابرسى خوانده مىشود.
هر کار شایستهاى را که آورده است
و هر کار بدى را که مرتکب شده، در نامه عملش مىیابد.
اگر خردمند باشیم، زمان آن فرا رسیده است که توشه برگیریم
و از باقىمانده دوران جوانى، به درستى بهره ببریم.
10 / 3
قافیه «ت»
هر چیزى که ما (انسانها) در آن هستیم
از به هم پیوستگى، به سوى از هم گسیختگى مىرود.
تمام اموالى که از حلال یا حرام به دست آوردهایم
میان پسران و دختران، توزیع مىشود
و نیز میان کسانى که قبل از مرگمان
آنان را شایسته یک پول سیاه و یک حَبّه هم نمىدانستیم.
همه دوستان، پس از گذشت ده روز [از مرگ ما]، فراموشمان مىکنند
و ما استخوانهایى پوسیده خواهیم شد.
گویى با آنان مهربان نبودهایم
و میان آنها هیچ دوست صمیمى و همراهى نداشتهایم.
10 / 4
قافیه «ث»
اى فریبخورده! براى چه کسى جمع مىکنى
این همه ثروت و اثاث را؟!
یکّه و تنها و نکوهیده، از دنیا مىروى
و شوىِ آینده همسرت، از میراث تو بهرهمند مىگردد.
وصىّ تو با بىوفایى به وصیّت [تو]
و بدون اصلاح امورِ از هم پاشیده، تو را رها مىسازد.
تو مىمانى با گناهان سنگینى که مرتکب شدهاى
و آنها مانع برخاستن سعادتمندانه تو از گور [در روز حشر] مىشوند.
فَما لَکَ غَیرَ تَقوَى اللّهِ حِرزٌ(9)
وما لَکَ دونَ رَبِّکَ مِن غِیاثِ.
10 / 5
قافیة الجیم
تُعالِجُ بِالطَّبیبِ کُلَّ داءٍ
ولَیسَ لِداءِ دینِکَ مِن عِلاجِ
سِوى ضَرَعٍ إلَى الرَّحمنِ مَحضٍ
بِنِیَّةِ خائِفٍ ویَقینِ راجِ
وطولِ تَهَجُّدٍ بِطِلابِ عَفوٍ
بِلَیلٍ مُدلَهِمِّ السِّترِ داجِ
وإظهارِ النَّدامَةِ کُلَّ وَقتٍ
عَلى ما کُنتَ فیهِ مِنِ اعوِجاجِ
لَعَلَّکَ أن تَکونَ غَدا حَظِیّا
بِبُلغَةِ فائِزٍ وسُرورِ ناجِ.
10 / 6
قافیة الحاء
عَلَیکَ بِصَرفِ نَفسِکَ عَن هَواها
فَما شَیءٌ ألَذُّ مِنَ الصَّلاحِ
تَأَهَّب لِلمَنِیَّةِ حینَ تَغدو
کَأَنَّکَ لا تَعیشُ إلَى الرَّواحِ
فَکَم مِن رائِحٍ فینا صَحیحٍ
نَعَتهُ نُعاتُهُ قَبلَ الصَّباحِ
وبادِر بِالإِنابَةِ قَبلَ مَوتٍ
عَلى ما فیکَ مِن عِظَمِ الجُناحِ
فَلَیسَ أخُو الرَّزانَةِ مَن تَجافى
ولکِن مَن تَشَمَّرَ(10) لِلفَلاحِ.
10 / 7
قافیة الخاء
وإن صافَیتَ أو خالَلتَ خِلّاً
فَفِی الرَّحمنِ فَاجعَل مَن تُؤاخی
براى تو، جز پروا کردن از خدا، پناهگاهى
و بجز پروردگارت، فریادرسى نیست.
10 / 5
قافیه «ج»
هر دردى را با کمک طبیب، درمان مىکنى
در حالى که براى درد دینت، درمانى نیست
جز تضرّع کامل و نیّت خالص
و یقینِ همراه با بیم و امید، نسبت به [پروردگار] مهربان
و شب زندهدارى طولانى و طلب عفو
در شبهاى تاریک و ظلمانى
و اظهار پشیمانى از کجروىها
و لغزشها در تمام لحظههاى زندگى.
شاید که در روز قیامت، رستگار گردى
با خرسندىِ بَرَندگان و شادىِ نجات یافتگان!
10 / 6
قافیه «ح»
نفس خود را از هوسهاى نفسانى، باز دار
که هیچ چیزى گواراتر از صالح بودن نیست.
هر صبح که برمىخیزى، آماده مرگ شو
گویى که تا شامگاه، نخواهى زیست.
چه بسیار کسانى که شب، تندرست اند
امّا پیش از برآمدن خورشید، خبر مرگ آنها را فریاد مىکنند!
پیش از آن که مرگ، تو را در یابد
به توبه کردن از گناهان بزرگ و سنگینت بشتاب.
کسى که از توبه سر مىتابد، داراى وقار نیست
بلکه آن که براى رستگارى آستینها را بالا زده، باوقار است.
10 / 7
قافیه «خ»
اگر در اندیشه در انداختنِ طرح دوستى و صمیمیت با کسى هستى
این دوستى را در راه خدا قرار بده.
ولا تَعدِل بِتَقوَى اللّهِ شَیئا
ودَع عَنکَ الضَّلالَةَ وَالتَّراخی
فَکَیفَ تَنالُ فِی الدُّنیا سُرورا
و أیّامُ الحَیاةِ إلَى انسِلاخِ
وجُلُّ سُرورِها فیما عَهِدنا
هُ مَشوبٌ بِالبُکاءِ وبِالصُّراخِ
لَقَد عَمِیَ ابنُ آدَمَ لا یَراها
عَمىً أفضى إلى صَمِّ الصِّماخِ.(11)
10 / 8
قافیة الدال
أخی! قَد طالَ لُبثُکَ فِی الفَسادِ
وبِئسَ الزّادُ زادُکَ لِلمَعادِ
صَبا مِنکَ الفُؤادُ فَلَم تَزُعهُ
وحِدتَ إلى مُتابَعَةِ الفُؤادِ
وقادَتکَ المَعاصی حَیثُ شاءَت
فَأَلفَتکَ امرَأً سَلِسَ القِیادِ
لَقَد نودیتَ لِلتَّرحالِ فَاسمَع
ولا تَتَصامَمَنَّ عَنِ المُنادی
کَفاکَ شَیبُ رَأسِکَ مِن نَذیرٍ
وغالَبَ لَونُهُ لَونَ السَّوادِ.
10 / 9
قافیة الذال
ودُنیاکَ الَّتی غَرَّتکَ فیها(12)
زَخارِفُها تَصیرُ إلَى انحِذاذِ(13)
تَزَحزَح مِن(14) مَهالِکِها بِجَهدٍ
فَما أصغى إلَیها ذو نَفاذِ
و پروا کردن از خدا را با هیچ چیز، عوض نکن
و گمراهى و سستى را رها کن.
در حالى که روزهاى زندگى، رو به پایان است
چگونه به دنبال شادمانى در دنیا هستى؟
بیشتر شادىهاى آن چنان که مىدانیم
همیشه همراه گریه و شیون بوده است.
[امّا] آدمیان، کور شدهاند و این حقیقت را نمىبینند؛
کورىاى که به کرى گوش هم انجامیده است.
10 / 8
قافیه «د»
برادرم! ماندنت در فساد و تباهى به درازا کشیده است
و توشهات براى روز قیامت، بد توشهاى است!
دلت به هوسرانى روى آورد و تو نه تنها آن را منع نکردى
بلکه از خواستههایش پیروى کردى.
گناهان، تو را به هر جا که خواستند، کشاندند
و از تو، انسانى رام و تسلیم شده ساختند.
تو را براى کوچ، ندا مىدهند. گوش کن
و خود را در برابر ندا دهنده، به کرى مزن.
سپیدى موى سرت از هر هشدار دهندهاى بىنیازت مىکند
و [آگاه باش که] سپیدى موهاى تو، بر سیاهى آن، چیره گشته است.
10 / 9
قافیه «ذ»
دنیاى تو که تو را فریفته است
زیورهایش رو به زوال است.
بکوش تا از مَهلکههاى آن، بر کنار باشى
چرا که صاحب اراده، به آن، گوش نمىسپُرَد.
لَقَد مُزِجَت حَلاوَتُها بِسَمٍّ
فَما کَالحِذرِ مِنها مِن مَلاذِ
عَجِبتُ لِمُعجَبٍ بِنَعیمِ دُنیا
ومَغبونٍ بِأَیّامِ اللِّذاذِ
ومُؤثِرٍ المُقامَ بِأَرضِ قَفرٍ
عَلى بَلَدٍ خَصیبٍ ذی رَذاذٍ.
10 / 10
قافیة الراء
هَلِ الدُّنیا وما فیها جَمیعا
سِوى ظِلٍّ یَزولُ مَعَ النَّهارِ
تَفَکَّر أینَ أصحابُ السَّرایا(15)
و أربابُ الصَّوافِنِ وَالعِشارِ(16)
و أینَ الأَعظَمونَ یَدا وبَأسا
و أینَ السّابِقونَ لَدَى الفَخارِ
و أینَ القَرنُ مِنهُم بَعدَ قَرنٍ
مِنَ الخُلَفاءِ وَالشُّمِّ الکِبارِ
کَأَن لَم یُخلَقوا ولَم یَکونوا
وهَل حَیٌّ یُصانُ عَنِ البَوارِ.(17)
10 / 11
قافیة الزای
أیَغتَرُّ الفَتى بِالمالِ زَهوا
وما فیها یَفوتُ مِنِ اعتِزازِ
ویَطلُبُ دَولَةَ الدُّنیا جُنونا
ودَولَتُها مُحالَفَةُ المَخازی(18)
دنیایى که شیرینى آن به زهر آمیخته است
هیچ پناهگاهى بهتر از پرهیز از آن نیست.
در شگفتم از شیفته نعمت دنیا
و فریفته روزهاى خوش آن!
و در شگفتم از ترجیح دهنده اقامت در سرزمینهاى خشک و بىآب و گیاه
بر اقامت در سرزمینهاى حاصلخیز و پُرباران!
10 / 10
قافیه «ر»
آیا دنیا و همه آنچه در آن است
جز سایهاى است که با روز، به پایان مىرسد؟
بیندیش که: سرداران
و صاحبان اسبان و شتران، کجا رفتند؟
و بزرگان قدرت و دلیران بىباک
و افتخارآفرینان پیشین کجایند؟
و خلفاى متکبّر و گردنکش
که یکى از پس دیگرى آمدند و رفتند، کجایند؟
گویى که نبودهاند و یا آفریده نشدهاند.
آیا کسى مىتواند از نابودى، در امان باشد؟!
10 / 11
قافیه «ز»
آیا انسان از سرِ خودخواهى به مال دنیا مىنازد
و خود را بِدان گرامى مىشمرد، در حالى که دنیا از دست مىرود؟!
و دولت دنیا را دیوانهوار مىطلبد
در حالى که دولت آن، با رسوایىها همراه است؟!
ونَحنُ وکُلُّ مَن فیها کَسَفرٍ
دَنا مِنهَا الرَّحیلُ عَلَى الوِفازِ(19)
جَهِلناها کَأَن لَم نَختَبِرها
عَلى طولِ التَّهانی وَالتَّعازی
ألَم نَعلَم بِأَن لا لَبثَ فیها
ولا تَعریجَ غَیرَ الاجتِیازِ.
10 / 12
قافیة السین
أفِی السَّبَخاتِ(20) یا مَغبونُ تَبنی
وما یُبقِی السِّباخُ عَلَى الأَساسِ
ذُنوبُکَ جَمَّةٌ تَترى عِظاما
ودَمعُکَ جامِدٌ وَالقَلبُ قاسِ
و أیّاما عَصَیتَ اللّهَ فیها
وقَد حُفِظَت عَلَیکَ و أنتَ ناسِ
وکَیفَ تُطیقُ یَومَ الدّینَ حَملًا
لِأَوزارٍ کِبارٍ(21) کَالرَّواسی
هُوَ الیَومُ الَّذی لا وُدَّ فیهِ
ولا نَسَبٌ ولا أحَدٌ مُواسِ.
10 / 13
قافیة الشین
عَظیمٌ هَولُهُ وَالنّاسُ فیهِ
حَیارى مِثلَ مَبثوثِ الفَراشِ
بِهِ یَتَغَیَّرُ الأَلوانُ یَوما
وتَصطَکُّ الفَرائِصُ(22) بِارتِعاشِ
ما و همه جهانیان، مانند مسافرانى هستیم که
زمان کوچمان، با شتاب، نزدیک مىشود.
در حالى که با همه شادىها و غمهایى که در دنیا داشتهایم
آن را نیازمودهایم و به حقیقت آن، جاهلیم.
آیا نمىدانیم که دنیا جاى ماندن نیست
و راه دیگرى جز عبور کردن از آن نیست؟
10 / 12
قافیه «س»
اى فریبخورده! آیا در شورهزار، خانه مىسازى
در حالى که شورهزار، چیزى از بنیان خانه باقى نمىگذارد؟!
گناهانت فراوان و بزرگ و پشت سر هم اند
امّا اشکت خشکیده و قلبت را قساوت گرفته است.
روزهاى نافرمانىات از خدا را فراموش کردهاى
در حالى که آنها را به زیان تو ثبت کردهاند.
چگونه بار گناهان را در روز جزا بر دوش مىکشى
در حالى که همچون کوهها سنگین اند؛
همان روزى که در آن، نه دوستى به کار مىآید
و نه خویشاوندى، و نه کسى است که به یارى انسان برخیزد؟
10 / 13
قافیه «ش»
هراس آن روز، بزرگ است و مردم در آن
مانند پروانههاى پراکنده در فضا، سرگردان اند.
روزى که از ترس، رنگ چهرهها دگرگون مىشود
و لرزه بر پهلوها مىافتد.
هُنالِکَ کُلَّما قَدَّمتَ یَبدو
فَعَیبُکَ ظاهِرٌ وَالسِّرُّ فاشِ
تَفَقَّد نَقصَ نَفسِکَ کُلَّ یَومٍ
فَقَد أودى بِها طَلَبُ المَعاشِ
إلى کَم تَبتَغِی الشَّهَواتِ طَورا(23)
وطَورا تَکتَسی لینَ الرِّیاشِ.
10 / 14
قافیة الصاد
عَلَیکَ مِنَ الامورِ بِما یُؤَدّی
إلى سُنَنِ(24) السَّلامَةِ وَالخَلاصِ
وما تَرجُو النَّجاةَ بِهِ وَشیکا
وفَوزا یَومَ یُؤخَذُ بِالنَّواصی
فَلَستَ تَنالُ عَفوَ اللّهِ إلّا
بِتَطهیرِ النُّفوسِ مِنَ المَعاصی
وبِرِّ المُؤمِنینَ بِکُلِّ رِفقٍ
ونُصحٍ لِلأَدانی وَالأَقاصی
فَإِن تَرشُد(25) لِقَصدِ الخَیرِ تُفلِح
وإن تَعدِل فَما لَکَ عَن مَناصِ.
قافیة الضاد
و أصلُ الحَزمِ أن تُضحی وتُمسی
ورَبُّکَ عَنکَ فِی الحالاتِ راضِ
و أن تَعتاضَ بِالتَّخلیطِ رُشدا
فَإِنَّ الرُّشدَ مِن خَیرِ اعتِیاضِ
فَدَع عَنکَ الَّذی یُغوی ویُردی
ویورِثُ طولَ حُزنٍ وَارتِماضِ(26)
در آن جاست که هر چه پیش فرستادهاى، ظاهر مىشود
و عیبت، آشکار و رازت، فاش مىگردد.
هر روز، کاستىهاى نفست را جستجو کن
چرا که طلب معاش، جانت را به هلاکت افکنده است.
تا کِى، گاه به دنبال هوسهاى گوناگون هستى
و گاه، لباسهاى نرم مىپوشى؟!
10 / 15
قافیه «ص»
بر تو باد انجام دادن کارى که منجر شود
به سلامتت و تو را رهایى بخشد؛
کارى که تو را تا آستانِ رهایى بیاورد
و در روزى که موهاى پیشانى گرفته مىشود [و به دوزخ مىبرند]، تو را رستگار کند.
به آمرزش الهى نمىرسى
مگر با پاک کردن نفست از آلودگى گناهان.
و نیز با نیکى کردن به مؤمنان و ملاطفت با آنها
و خیرخواهى براى دور و نزدیک.
اگر راه به خیر ببرى، رستگار مىشوى
و اگر کج شوى، هیچ راه نجاتى براى تو نیست.
10 / 15
قافیه «ض»
اصل دوراندیشى، آن است که در همه [لحظات] شبانهروز
پروردگارت از تو راضى باشد
و هدایت را جاىگزین بى سر و سامانى کنى
چرا که هدایت، از بهترین جاىگزینهاست.
پس آنچه را گمراه و خوارت مىکند
و موجب اضطراب و غمهاى طولانى مىشود، رها کن.
وخُذ بِاللَّیلِ حَظَّ النَّفسِ وَاطرُد
عَنِ العَینَینِ مَحبوبَ الغِماضِ
فَإِنَّ الغافِلینَ ذَوِی التَّوانی
نَظائِرُ لِلبَهائِمِ فِی الغِیاضِ.
10 / 16
قافیة الطاء
کَفى بِالمَرءِ عارا أن تَراهُ
مِنَ الشَّأنِ الرَّفیعِ إلَى انحِطاطِ
عَلَى المَذمومِ مِن فِعلٍ حَریصا
عَنِ الخَیراتِ مُنقَطِعَ النَّشاطِ
یُشیرُ بِکَفِّهِ أمرا ونَهیا
إلَى الخُدّامِ مِن صَدرِ البِساطِ
یَرى أنَّ المَعازِفَ وَالمَلاهی
مُسَبِّبَةُ الجَوازِ عَلَى الصِّراطِ
لَقَد خابَ الشَّقِیُّ وضَلَّ عَجزا
وزالَ القَلبُ مِنهُ عَنِ النِّیاطِ.(27)
10 / 17
قافیة الظاء
إذَا الإِنسانُ خانَ النَّفسَ مِنهُ
فَما یَرجوهُ راجٍ لِلحِفاظِ
ولا وَرَعٌ لَدَیهِ ولا وَفاءٌ
ولَا الإِصغاءُ نَحوَ الاتِّعاظِ
وما زُهدُ التَّقِیِّ بِحَلقِ رَأسٍ
ولا لُبسٌ بِأَثوابٍ غِلاظِ(28)
ولکِن بِالهُدى قَولًا وفِعلًا
وإدمانِ التَّخَشُّعِ فِی اللِّحاظِ
وبِالعَمَلِ الَّذی یُنجی ویُنمی
ویوسِعُ لِلفِرارِ مِنَ الشُّواظِ.(29)
در شب، خواب شیرین را از چشمانت دور کن
و بهرهات را از آن، برگیر (نماز شب بخوان)؛
چرا که غافلانِ تنبل و سستکردار
به چارپایانى مىمانند که در بیشهزارها رهایند.
10 / 16
قافیه «ط»
انسان را ننگ و عار، همین بس که او را
از مقام بلند انسانى، رو به پستى و انحطاط ببینى:
بر انجام دادن کارهاى نکوهیده، حریص باشد
و از کارهاى نیک، گسسته و نسبت به آنها بىنشاط باشد.
از بالاى مجلس، امر و نهى کند
با اشاره دستانش به خادمان.
بپندارد که رامشگرى و خوشگذرانى
جواز گذشتن از صراط است.
به حقیقت که این بدبخت، زیانکار و گمراه گشته است
و شاهرگ قلب او، پاره شده است.
10 / 17
قافیه «ظ»
هر گاه انسان به خود، خیانت کند
هیچ کس امید ندارد که وى حریمش را حفظ کند.
چنین کسى، نه وفایى دارد و نه پروایى
و به هیچ اندرزى گوش فرا نمىدهد.
زهد انسان پرهیزگار، به تراشیدن سر
و پوشیدن لباسهاى خشن نیست؛
بلکه به هدایت یافتن در گفتار و کردار
و به اصلاح رفتار و خاکسارى همیشگى نگاهش [در دنیا] است.
نیز به انجام دادن کارهایى است که رهایىبخش و رشد دهندهاند
و باعث رهایى انسان از شرارههاى آتش [دوزخ] مىشوند.
10 / 18
قافیة العین
لِکُلِّ تَفَرُّقِ الدُّنیَا اجتِماعٌ
وما بَعدَ المَنونِ مِنِ اجتِماعِ
فِراقٌ فاصِلٌ ونَوىً(30) شَطونٌ(31)
وشُغلٌ لایُلَبَّثُ لِلوَداعِ
وکُلُّ اخُوَّةٍ لابُدَّ یَوما
وإن طالَ الوِصالُ إلَى انقِطاعِ
وإنَّ مَتاعَ دُنیانا قَلیلٌ(32)
وما یُجدی القَلیلُ مِنَ المَتاعِ
وصارَ قَلیلُها حَرِجا عَسیرا
نَشیبٌ بَینَ أنیابِ السِّباعِ.
10 / 19
قافیة الغین
فَلَم یَطلُب عُلُوَّ القَدرِ فیها
وعِزَّ النَّفسِ إلّا کُلُّ طاغِ
وإن نالَ النُّفوسُ(33) مِنَ المَعالی
فَلَیسَ لِنَیلِها طیبُ المَساغِ
إذا بَلَغَ امرُؤٌ عُلیا وعِزّا
تَوَلّى وَاضمَحَلَّ مَعَ البَلاغِ
کَقَصرٍ قَد تَهَدَّمَ حافَتاهُ
إذا صارَ البِناءُ إلَى الفَراغِ
أقولُ وقَد رَأَیتُ مُلوکَ عَصرٍ(34)
ألا لا یَبغِیَنَّ المُلکَ باغِ.
10 / 18
قافیه «ع»
براى همه جدایىهاى این دنیا، امکان جمع شدن هست
امّا پس از مرگ، جمع شدنى در کار نیست.
مرگ، جدا کننده، فاصلهانداز و سفرى طولانى است
و چنان انسان را گرفتار مىکند که فرصت خداحافظى هم نمىدهد.
تمام دوستىها از هم مىگسلند
اگر چه در مدّتى طولانى، پایدار بوده باشند.
برخوردارى ما از دنیا، بسیار اندک است
و برخوردارىِ اندک، فایدهاى ندارد.
به دست آوردن همان بىارزش هم، دشوار است
و میان دندانهاى تیز درندگان قرار دارد.
10 / 19
قافیه «غ»
در این دنیا، جز طغیانگران
کسى دنبال برترى و عزّت (اقتدار) نمىرود.
اگر هم کسانى در این جهان به برترى دست یابند
باز، هیچ گوارایى و خوشىاى در آن نخواهد بود.
چون کسى به برترى و عزّت رسد
بخت از او روى بر مىگرداند و به سوى نابودى مىرود؛
مانند دیوارهاى قصرى که در پایان ساخت آن
از پایه فرو ریزند.
من پادشاهان عصر خود را دیدهام
و هشدار مىدهم که در پىِ پادشاهى نباشید.
10 / 20
قافیة الفاء
أأقصِدُ بِالمَلامَةِ قَصدَ غَیری
و أمری کُلُّهُ بِادِی الخِلافِ
إذا عاشَ امرُؤٌ خَمسینَ عاما
ولَم یُرَ فیهِ آثارُ العَفافِ
فَلا یُرجى لَهُ أبدا رَشادٌ
فَقَد أودى بِمُنیَتِهِ التَّجافی
وکَم(35) لا أبذُلُ الإِنصافَ مِنّی
و أبلُغُ طاقَتی فِی الانتِصافِ
لِیَ الوَیلاتُ إن نَفَعَت عِظاتی
سِوایَ ولَیسَ لی إلَا القَوافی.
10 / 21
قافیة القاف
ألا إنَّ السِّباقَ سِباقُ زُهدٍ
وما فی غَیرِ ذلِکَ مِن سِباقِ
ویَفنى ما حَواهُ المُلکُ أصلًا
وفِعلُ الخَیرِ عِندَ اللّهِ باقِ
سَتَألَفُکَ النَّدامَةُ عَن قَریبٍ
وتَشهَقُ حَسرَةً یَومَ المَساقِ(36)
أتَدری أیَّ یَومٍ ذاکَ فَکِّر
و أیقِن أنَّهُ یَومُ الفِراقِ
فِراقٌ لَیسَ یُشبِهُهُ فِراقٌ
قَدِ انقَطَعَ الرَّجاءُ عَنِ التَّلاقی.
10 / 22
قافیة الکاف
عَجِبتُ لِذِی التَّجارِبِ کَیفَ یَسهو
ویَتُلو اللَّهوَ بَعدَ الاحتِناکِ(37)
10 / 20
قافیه «ف»
آیا با آن که تمامکارهایم نادرست است
قصد ملامت دیگران را بنمایم؟
انسان، زمانى که پنجاه سال زندگى کند
و در او آثار خویشتندارى نباشد،
دیگر به هدایتْ یافتِ او امیدى نیست
زیرا با قصد دور شدناز حقیقت، خودشرا هلاک کرده است.
تا کى منصفانه رفتار نکنم
و تمام توان خود را مصروف دادگرى نسازم؟!
واى بر من، اگر اندرزهایم به دیگران سود دهد
و براى من، جز الفاظ آن نمانَد!
10 / 21
قافیه «ق»
بدان که تنها مسابقهاى که ارزش رقابت دارد، پارسایى است
و جز آن، چیزى ارزش مسابقه دادن ندارد.
هر چیزى که انسان در این جهان، مالک شود، از بُن، نابود مىشود
و [تنها،] کار خیر در نزد خداوند، باقى مىماند.
به زودى همدم پشیمانى خواهى شد
وقتى که در روز حسابرسى خداوند، شیون سر دهى.
آیا هیچ مىدانى که آن، چه روزى است؟
خوب بیندیش و بدان که آن، روز جدایى است.
این جدایى، همانند دیگر جدایىها نیست
زیرا در آن، امید دیدار مجدّدى وجود ندارد.
10 / 22
قافیه «ک»
از صاحب تجربه [که سرد و گرم روزگار را چشیده] در شگفتم
که چگونه در غفلت است و به دنبال سرگرمى مىرود!
ومُرتَهَنُ الفَضائِحِ وَالخَطایا
یُقَصِّرُ فِی اجتِهادٍ لِلفَکاکِ
وموبِقُ(38) نَفسِهِ کَسَلًا وجَهلًا
ومورِدُها مَخوفاتِ الهَلاکِ
بِتَجدیدِ المَآثِمِ کُلَّ یَومٍ
وقَصدٍ لِلمَحارِمِ بِانتِهاکِ
سَیَعلَمُ حینَ تَفجَؤُهُ المَنایا
ویَکنُفُ حَولَهُ جَمعُ البَواکی.
10 / 23
قافیة اللام
کَأَنَّ سُرورَهُ أمسى غُرورا
وحَلَّ بِها مُلِمّاتُ الزَّوالِ
وعُرِّیَ عَن ثِیابٍ کانَ فیها
والبِسَ بَعدَهُ ثَوبَ انتِقالِ
وبَعدَ رُکوبِهِ الأَفراسَ تَیها(39)
یُهادى بَینَ أعناقِ الرِّجالِ
إلى قَبرٍ یُغادَرُ فیهِ فَردا
نَأى عَنهُ الأقاربُ والمَوالی(40)
تَخَلّى عَن مُوَرِّثِهِ ووَلّى
ولَم تَحجُبهُ مَأثُرَةُ المَعالی
یُبَذِّرُ(41) ما أصابَ ولا یُبالی
أسُحتا کانَ ذلِکَ أم حَلالا
أتَبخَلُ تائِها شَرِها بِمالٍ
یَکونُ عَلَیکَ بَعدَ غَدٍ وَبالا(42)
در شگفتم از کسى که جانش در گروِ رسوایىها و خطاهایش است
و در کوشیدن براى رهایىِ جانش کوتاهى مىکند.
با تنبلى و نادانى، موجب هلاکت خویش مىشود
و خود را به مَهلکههاى ترسناک، در مىاندازد
با تکرار کردن گناهان در هر روز
و با پردهدرى در انجام دادن حرامهاى خداوند.
این را وقتى خواهد فهمید که مرگ، ناگهان به سراغش بیاید
و گریه کنندگان، بر گِردش حلقه زنند.
10 / 23
قافیه «ل»
گویى شادىهایش به نیرنگ، بدل شده است
و پیشامدهاى تکان دهنده بر او رسیده است.
از لباسهایى که بر تن داشته، برهنه شدهاست
و لباسهاى انتقال (کفن) را بر تنش کردهاند.
بعد از آن که در این دنیا از سرِ خودخواهى بر اسبان، سوار مىشد
اینک بر دوش مردم، برده مىشود
به سوى قبرى که در آن، تنهاست
به دور از آشنایان و خویشان.
از وارث خود، جدا مىشود و به وى پشت مىکند
و شرافتهاىموروثى، او را [از تنهایى و مرگ،] نجات نمىدهند.
در هر چه به دست مىآورد، ولخرجى مىکند
و اهمّیتى نمىدهد که حلال است یا حرام.
آیا به مالى که در قیامت، وبال گردنت خواهد بود
از سرِ حرص و نابخردى، بخل مىورزى؟!
فَما کانَ الَّذی عُقباهُ شَرٌّ
وما کانَ الخَسیسُ لَدَیکَ مالا
تَوَخَّ مِنَ الامورِ فِعالَ خَیرٍ
و أکمَلَها و أشرَفَها خِصالا
فَلا تَغتَرَّ بِالدُّنیا فَذَرها
فَما یُسوى لَکَ الدُّنیا خِلالا.(43)
10 / 24
قافیة المیم
ولَم یَمرُر بِهِ یَومٌ فَظیعٌ
أشَدُّ عَلَیهِ مِن یَومِ الحِمامِ
ویَومُ الحَشرِ أعظَمُ مِنهُ هَولًا
إذا وَقَفَ الخَلائِقُ فِی المَقامِ
فَکَم مِن ظالِمٍ یَبقى ذَلیلًا
ومَظلومٍ تَشَمَّرَ لِلخِصامِ
وشَخصٍ کانَ فِی الدُّنیا حَقیرا
تَبَوَّأَ مَنزِلَ النُّجُبِ الکِرامِ
وعَفوُ اللّهِ أوسَعُ کُلِّ شَیءٍ
تَعالَى اللّهُ خَلّاقُ الأَنامِ.
10 / 25
قافیة النون
إلهٌ لا إلهَ لَنا سِواهُ
رَؤوفٌ بِالبَرِیَّةِ ذُو امتِنانِ
اوَحِّدُهُ بِإِخلاصٍ وحَمدٍ
وشُکرٍ بِالضَّمیرِ وبِاللِّسانِ
و أسأَلُهُ الرِّضا عَنّی فَإِنّی
ظَلَمتُ النَّفسَ فی طَلَبِ الأَمانی
و أفنَیتُ الحَیاةَ ولَم أصُنها
وزُغتُ إلَى البَطالَةِ وَالتَّوانی
إلَیهِ أتوبُ مِن ذَنبی وجَهلی
وإسرافی وخَلعی لِلعِنانِ.
آن مالى که عاقبتش شر
و خودش ناچیز است، در واقع، مال نیست.
از کارهاى دنیا، آنچه را که نیک است
و از همه کارها کاملتر و شریفتر، انجام بده.
فریب دنیا را نخور و آن را وا گذار
چرا که هیچ وقت براى تو رو به راه نخواهد شد.
10 / 24
قافیه «م»
بر انسان، هیچ روزى هراسانگیزتر
و سختتر از روز مرگ، نگذشته است
امّا روز حشر، از آن هم وحشتناکتر است
آن گاه که مردمان در جایگاه حساب، قرار مىگیرند.
در آن روز، بسى ستمگر، ذلیل مىشوند
و بسى مظلوم، خود را براى انتقامگیرى آماده مىکنند.
چه بسیار کسانى که در دنیا کوچک شمرده مىشدند
ولى آن روز، در جایگاه شریفان و بزرگان، جاى مىگیرند.
عفو خداوند، گستردهتر از هر چیز است
خداوند بلندمرتبهاى که آفریدگار آدمیان است.
10 / 25
قافیه «ن»
خداوندى که جز او براى ما خدایى نیست
بر آفریدگان خود، مهربان و داراى احسانهاى فراوان است.
یکتایش مىشمارم، با اخلاص و ستایش
و سپاس قلبى و زبانى.
اکنون از درگاه او مىخواهم که از من راضى باشد
زیرا در رسیدن به آرزوهاى باطلم، بر خود، ستم کردهام.
زندگانى خود را تباه کردم و آن را نگاه نداشتم
و به بطالت و سستى گراییدم.
از گناه و نادانىام و نیز از زیادهروى
و لجامگسیختگىام، به سوى او باز مىگردم و توبه مىکنم.
10 / 26
قافیة الواو
فَإِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحیمٌ
وَلِیُّ قَبولِ تَوبَةِ کُلِّ غاوِ
اؤَمِّلُ أن یُعافِیَنی بِعَفوٍ
ویُسخِنَ عَینَ إبلیسَ المُناوی
ویَنفَعَنی بِمَوعِظَتی وقَولی
ویَنفَعَ کُلَّ مُستَمِعٍ وراوِ
ذُنوبی قَد کَوَت جَنبَیَّ کَیّا
ألا إنَّ الذُّنوبَ هِیَ المَکاوی
ولَیسَ لِمَن کَواهُ الذَّنبُ عَمدا
سِوى عَفوِ المُهَیمِنِ مِن مُداوِ.
10 / 27
قافیة الهاء
وَقَعنا فِی الخَطایا وَالبَلایا
وفی زَمَنِ انتِقاصٍ وَاشتِباهِ
تَفانَى الخَیرُ وَالصُّلَحاءُ ذَلّوا
وعَزَّ بِذُلِّهِم أهلُ السَّفاهِ
فَصارَ الحُرُّ لِلمَملوکِ عَبدا
فَما لِلحُرِّ مِن قَدرٍ وجاهِ
وبادَ الآمِرونَ بِکُلِّ حَرفٍ(44)
فَما عَن مُنکَرٍ فِی النّاسِ ناهِ
فَهذا شُغلُهُ طَمَعٌ وَجَمعٌ
وهذا غَافِلٌ سَکرانُ لاهِ
10 / 28
قافیة الیاء
وکُن بَشّا کَریما ذَا انبِساطٍ
وفیمَن یَرتَجیکَ جَمیلَ رَأیِ
10 / 26
قافیه «و»
بىتردید، خداوند، توبهپذیر و مهربان است
و قبول توبه هر گمراهى را به عهده گرفته است.
امیدوارم که با عفو خود، به من عافیت ببخشد
و با این کار، چشمان دشمنم ابلیس را گریان کند
و از اندرز و سخنم به من سود رسانَد
و هر شنونده و روایت کنندهاى را نیز بهرهمند سازد.
گناهانم، پهلوهاى مرا داغ کردهاند
آگاه باش که گناهان، همان میلههاى آهنى داغزنى هستند
و براى کسى که گناهانش او را داغ زدهاند
دارویى بجز عفو خداوندِ مسلّط بر همه چیز، نیست!
10 / 27
قافیه «ه»
در ورطه بلا و خطا افتادهایم
در روزگار انحطاط و سرگردانى.
خیر، از میان رفته و صالحان، ذلیل گشتهاند
و با ذلّت صالحان، سفیهان، عزّت یافتهاند.
آزادگان، به اسارتِ بَردگان در آمدهاند
و براى آنان، ارزش و منزلتى نیست.
آنان که امر به معروف مىکردند، هلاک گشتهاند
و میان مردم، هیچ نهى کنندهاى از بدى وجود ندارد.
برخى طمعکارانه به جمع مال، مشغول اند
و عدّهاى نیز غافل و سرمست و خوشگذران اند.
10 / 28
قافیه «ى»
بشّاش، بزرگوار و خوشبرخورد باش
و در باره کسى که به تو امید بسته است، خوشگمان.
وَصولًا غَیرَ مُحتَشِمٍ زَکِیّا
جَمیلَ السَّعیِ فی إنجازِ وَأیِ(45)
مُعینا لِلأَرامِلِ وَالیَتامى
أمینَ الجَنبِ(46) عَن قُربٍ ونَأیِ
بَعیدا عَن سَبیل الشَّرِّ سَمحا
نَقِیَّ الکَفِّ عَن عَیبٍ وثَأیِ(47)
تَلَقَّ مَواعِظی بِقَبولِ صِدقٍ
تَفُز بِالأَمنِ عِندَ حُلولِ لَأیِ(48)(49)
تَمَّ بِعَونِ اللّهِ وحُسنِ تَوفیقِهِ، وَالحَمدُ للّهِ رَبِّ العالَمینَ.
به حال و روز خویشان، رسیدگى کن و خود را نگیر
پاک باش و براى تحقّق وعدههایى که دادهاى، بکوش.
یار بیوگان و یتیمان باش
و براى آشنا و بیگانه، امانتدار خوبى باش.
به وارستگى، از راههاى شر، دورى گُزین
و از دست آلودن به هر عیب و فسادى، خودددارى کن.
اندرزهاى مرا صادقانه بپذیر
تا به گاه رسیدن سختىهاى روزگار، ایمن باشى.
با عنایت و کمک و توفیق خداوند متعال، به پایان رسید.
و الحمد للّه ربّ العالمین!
1) [قال مؤلّف أدب الحسین وحماسته: دیوانٌ منسوبٌ إلى الإمام الشهید سیّد الإباء والشهداء، الحسین بن علیّ بن أبی طالب صلوات اللّه علیهما، عثرت علیه فی مکتبة بایزید بإستانبول؛ قرب جامع بایزید فی ضمن رسائل مخطوطة، یقرب تاریخ أکثرها من القرن الثامن الهجری، لکنّ النسخة لم تکن مورّخة ولا مقیّدة باسم الناسخ والجامع، إلّا أنَّ اسلوب الخطّ کان یشهد بقدمته، وعنوان الدیوان «للإمام حسین بن علیّ»، ولکن فی فهرست المکتبة ذکر باسم «نصح الأبرار».وبعد مضیّ مدّة وقفت على نسخة اخرى من الدیوان، وعنوانه بعد البسملة «کتاب المخمّسات من تصنیف السعید الشهید المرحوم المغفور بالرحمة الواسعة والکرامة الجامعة حسین بن علیّ بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه ورضی اللّه عنهما»، مرتّبة على حروف الهجاء بالقوافی، وفی آخر النسخة رباعیّة بالترکیّة:حق تعالى رحمتى گلسون اکابویازان مسکینى دعادن اکافاعلات فاعلات فاعلوننفس الدن گورنجه لولدوق زبونفاستنسخت النسخة الاولى و أشرت إلى اختلاف النسختین، وحسبت ذلک من الغنائم التی لا یقاس بشیء من الذخائر الدنیویّة.و بعدما رجعت إلى إیران فی 1391 هجری بمخالفة حکومة إیران، سألت المحقّقین عن الدیوان، فقالوا ما رأیناه ولا سمعناه، إلّا أنّی وجدته مذکورا فی ناسخ التواریخ، وکذا فی دیوان المعصومین للخیابانی، منسوبا إلى الإمام السجّاد علیه السلام، فذاکرت الفقیه النسّابة العلّامة آیة اللّه العظمى السیّد شهاب الدین النجفی المرعشی، فقال: إنّ الدیوان طبع ببمبئی فی الهند، و أعطانی نسخة منه، وفی أوّله: هذا هو الدیوان الذی ینسب إلى إمام العارفین وسیّد الساجدین، جمعها و ألّفها محمّد بن الحسن الحرّ العاملی، نشره ملک الکتّاب المیرزا محمّد الشیرازی فی 1317 ه بخطّ المیرزا داوود الشیرازی.فراجعت المعاجم وکتب التراجم، ولم أجد الدیوان من مؤلّفات الحرّ العاملی حتّى إنّه قدسسره لم یذکره فی کتابه أمل الآمل فی علماء جبل عامل، الذی ذکر فیه ترجمته وجمیع مؤلّفاته.وکذا لم أجد من أصحابنا من نسب الدیوان أو بیتا منه إلى الإمام السجّاد علیه السلام، ولم یعتمد مؤلّف ناسخ التواریخ وکذا المدرّس الخیابانی فی دیوان المعصومین فی نسبة الدیوان إلى الإمام السجّاد علیهالسلام إلّا على الدیوان المطبوع فی بمبئى، المسمّى بالتحفة السجّادیة، ونسب أیضا إلى قطب الدین زین العابدین.فاعتمدت على ما عثرت علیه فی نسختین خطّیّتین عتیقتین فی مکتبة بایزید بإستانبول من نسبة الدیوان إلى الإمام الشهید الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام، هذا ما وجدته وحقّقته، واللّه أعلم بحقائق الامور.].
2) [مؤلّف أدب الحسین علیهالسلام و حماسته مىگوید: به دیوان منسوب به امام شهید، سرور آزادگان و شهیدان، حسین بن علىبن ابى طالب که درودهاى خدا بر آن دو باد در کتابخانه بایزید، کنار مسجد جامع بایزید استانبول، دست یافتم که در ضمن چند رساله خطّى بود و بیشتر رسالههاى یاد شده، به قرن هشتم هجرى مربوط بودند. نسخه یاد شده هم تاریخ نداشت و کاتب و گردآورندهاش هم معلوم نبود؛ امّا شیوه خطّش گواه قدمت آن بود. عنوان دیوان، این بود: «للإمام حسین بن على»؛ امّا در فهرست کتاب خانه از آن به «نصح الأبرار» یاد شده بود.پس از گذشت مدّتى، به نسخه دیگرى از دیوان دست یافتم که عنوانش پس از بسم اللّه، این بود: «کتاب المخمّسات من تصنیف السعید الشهید المرحوم المغفور بالرحمة الواسعة و الکرامة الجامعة حسین بن علىّ بن أبى طالب کرّم اللّه وجهه و رضى اللّه عنهما». ترتیب شعرهاى آن، بر حسب قافیه، الفبایى بود و در آخر نسخه، این رباعى به زبان ترکى آمده بود:حق تعالى رحمتى گلسون اکابویازان مسکینى دعادن اکا!فاعلاتُن فاعلاتن فاعلوننفس الدن گورنجه لولدوق زبون[رحمتخداوند متعال، شامل حالِاین نویسنده مسکینِ دعاگو باد!فاعلاتُن فاعلاتن فاعلنتا جان از دست برود].نسخه نخست را استنساخ کردم و به اختلاف دو نسخه هم اشاره نمودم. به نظرم، این، از دستاوردهایى است که هیچ گنج دنیوى با آن، قابل مقایسه نیست.پس از آن که در سال 1391 هجرى، براى مبارزه با رژیم حاکم بر ایران، به وطن باز گشتم، از پژوهشگران، در باره دیوان یاد شدهپرسیدم. گفتند که نه آن را دیدهاند و نه در بارهاش شنیدهاند؛ امّا خودم آن را در ناسخ التواریخ و همین طور در دیوان المعصومین مدرّس خیابانى پیدا کردم و دیدم که به زین العابدین امام سجّاد علیهالسلام نسبت داده شده است. موضوع را با فقیه نسبشناس، علّامه آیة اللّه سیّد شهاب الدین مرعشى در میان گذاشتم. وى گفت که دیوان یاد شده، در بمبئى هند، چاپ شده است و یک نسخه از آن را هم به من داد. در آغاز آن آمده است: «هذا هو الدیوان الذى ینسب إلى إمام العارفین و سیّد الساجدین، جمعها و ألّفها محمّد بن الحسن الحُرّ العاملى، نشره ملک الکُتّاب المیرزا محمّد الشیرازى فى 1317 الهجریة، بخطّ المیرزا داوود الشیرازى».به کتابهاى معجم و تراجم مراجعه کردم و دیوان را در زمره تألیفات حُرّ عاملى نیافتم و حتّى او در کتاب خودش أمل الآمل فى علماء جبلعامل هم در شرح حال خود و تألیفاتش، از آن، یادى نکرده است.همین طور در میان علماى شیعه، کسى را پیدا نکردم که بیتى از دیوان یاد شده را به امام سجّاد علیهالسلام نسبت بدهد و سپهر در ناسخ التواریخ و مدرّس خیابانى در دیوان المعصومین هم به انتساب دیوان به امام سجّاد علیهالسلام اعتماد نکردهاند. فقط دیوان چاپ بمبئى که التحفة السجادیّة نام دارد به امام سجّاد علیهالسلام منتسب شده است. این اثر به قطب الدین زین العابدین هم نسبت داده شده است. با این وصف، من به دو نسخه خطّى قدیمى کتابخانه بایزید استانبول اعتماد کردم که این دیوان را به امام شهید، حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام، منسوب نموده است. این است آنچه من یافتم و تحقیق کردم، البّته خداوند، به حقیقت امور، آگاهتر است.].
3) قَطَنَ بالمکان: أقام به وتوطَّنَهُ، فهو قاطن (الصحاح: ج 6 ص 2182 «قطن»).
4) ظَعَنَ: سار (الصحاح: ج 6 ص 2156 «ظعن»).
5) ثَوَى بالمکان: إذا أقام فیه (النهایة: ج 1 ص 230 «ثوا»).
6) کلمة «سحوب» لم أعثر علیها فی کتب اللُّغة، والأنسب کلمة «شحوب».
7) ألفَیتُ الشیء: وجَدتُه (الصحاح: ج 6 ص 2484 «لفا»).
8) فی المصدر: «مُرجحینا»، وما أثبتناه هو الصحیح. والمرحجن هو الثقیل الواسع (لسان العرب: ج 13 ص 177 «رحجن»). وفی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «مَرَّحینا».
9) الحِرْزَ: المکان الذی یُحفظ فیه (المصباح المنیر: ص 129 «حرز»).
10) التَّشْمِیرُ فی الأمر: السرعة فیه والخِفّة (المصباح المنیر: ص 322 «شمر»).
11) الصِّماخُ: ثَقْبُ الاذن (النهایة: ج 3 ص 52 «صمخ»).
12) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «منها» بدل «فیها».
13) الحَذُّ: القَطع المستأصل؛ حَذّهُ یَحُذُّه حَذّا: قطَعَهُ قطعا سریعا مُستأصلًا (لسان العرب: ج 3 ص 482 «حذذ»).
14) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «عن» بدل «من».
15) السَّرِیَّةُ: هی طائفة من الجیش یبلغ أقصاها أربعمئة، وجمعها السَّرَایا (النهایة: ج 2 ص 363 «سرى»).
16) الظاهر أنّ المراد من الصَّوافن هنا: الخیل؛ إذ أن الصّفون فی الدابّة هو أن تقوم على ثلاث قوائم وترفع قائمة عن الأرض، و أکثر ما یصفن الخیلُ. و العِشار: جمع عُشَراء؛ وهی الناقة… (راجع: العین: ص 452 «صفن» والصحاح: ج 2 ص 747 «عشر»). والمعنى: أین الامراء والأغنیاء و أصحاب الأموال؟!.
17) البَوارُ: الهلاک (النهایة: ج 1 ص 161 «بور»).
18) فی المصدر: «مخالفة المجاز»، والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه.
19) الوَفْزُ والوَفَزُ وجَمعُهُ الوِفاز مثل سَهمٍ وسِهامٍ، وهم على وَفَزٍ: على عجلة (المصباح المنیر: ص 667 «وفز»).
20) السَّبخة: هی الأرض التی تعلوها الملوحة ولا تکاد تنبت إلّا بعض الشجر (النهایة: ج 2 ص 333 «سبخ»).
21) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «لأوزارِ الکبائر».
22) الفَرِیصَةُ: اللحمة بین الجنب والکتف التی لا تزال ترعد من الدابّة، وجمعها فریص وفَرائِص (الصحاح: ج 3 ص 1048 «فرص»).
23) فی المصدر: «طُرّا»، وما أثبتناه هو الصحیح، کما فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام.
24) سَنَنُ الطریق: نهجُهُ وجِهَتُهُ (القاموس المحیط: ج 4 ص 237 «سنن»).
25) الرُّشد والرَّشَد: نقیض الغیّ. رَشَدَ یرشُدُ رُشدا، وهو نقیض الضلال، إذا أصابَ وجهَ الطریق (لسان العرب: ج 3 ص 175 «رشد»).
26) ارتمض الرجل: اشتدّ علیه و أقلقه (الصحاح: ج 3 ص 1081 «رمض»).
27) النِیاطُ: عرق علّق به القلب من الوتین، فإذا قطع مات صاحبه (الصحاح: ج 3 ص 1166 «نوط»).
28) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «ولا بلباسِ أثوابٍ غلاظ».
29) الشُّوَاظُ والشِّواظُ: اللَّهبُ الذی لا دخان له (الصحاح: ج 3 ص 1173 «شوظ»).
30) النَّوى: الدار؛ فإذا قالوا: شَطَت نَواهم فمعناه: بعُدَت دارُهم. والنّوى [أیضا]: التحوّل من مکان إلى آخر (تاج العروس: ج 20 ص 267 «نوى»).
31) الشَّطَنُ: البُعد، أی بُعد عن الخیر (النهایة: ج 2 ص 475 «شطن»).
32) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «وإنّ متاعَ ذی الدنیا قلیلٌ».
33) فی نسخة: «وإذ نالَ النفیس».
34) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «عصری» بدل «عصرٍ».
35) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «ولِم» بدل «وکم».
36) فی المصدر: «یوم الحساب»، والصواب ما أثبتناه کما فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام.
37) حَنَّکَتْکَ الامور: أی راضتک وهذّبتک (النهایة: ج 1 ص 452 «حنک»).
38) وَبَقَ: هَلَکَ (الصحاح: ج 4 ص 1562 «وبق»).
39) فی المصدر: «فیها»، والصواب ما أثبتناه کما فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام.
40) المَوْلى: المُعتِقُ، والمُعتَق، وابن العمّ، والناصر، والجار (الصحاح: ج 6 ص 2529 «ولى»). فی المصدر: «نأى عن أقربائه والموالی»، والصحیح ما أثبتناهُ کما فی النسخة الثانیة.
41) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «یُبَدِّرُ» بدل «یُبَذِّر».
42) فی المصدر: «یکون غد علیک بعد وبالا»، والصواب ما أثبتناه، کما فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام.
43) هکذا فی المصدر، ومعناه غیر واضح، واللّه العالم.
44) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «وباءَ الآمِرونَ بکُلِّ عُرفٍ».
45) الوَأْیُ: الوعد الذی یوثّقه الرجل على نفسه ویعزم على الوفاء به (النهایة: ج 5 ص 144 «و أى»).
46) فی دیوان الإمام الحسین علیه السلام: «أمینَ الجَیبِ».
47) الثَّأْیُ: الفساد (النهایة: ج 1 ص 205 «ثأى»).
48) لَأْی: مَشَقَّة وجُهد وإبطاء (النهایة: ج 4 ص 221 «لأى»).
49) أدب الحسین علیهالسلام وحماسته: ص 9 و ص 47 55، وقد جاءت هذه المقطوعات الشعریّة بتمامها فی کتاب دیوان الإمام الحسین علیهالسلام (إعداد محمّد بن عبد الرحیم المارِدینی)، نقلًا عن کتاب جمال الخواطر وعجائب الکون وغرائبه النوادر، مع اختلافات یسیرة.