8 / 1
وجوب النهی عن المنکَر
3812. نوادر الاصول عن الحسین بن علیّ علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: لا یَنبَغی لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرى أن یُعصَى اللّهُ تَعالى فلا تُنکِرُ عَلَیهِ.(1)
3813. الأمالی للطوسی بإسناده عن الإمام الحسین علیه السلام: کانَ یُقالُ لا یَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّهَ یُعصى فَتَطرِفُ حَتّى تُغَیِّرَهُ.(2)
3814. تاریخ الطبری عن عقبة بن أبی العیزار: قامَ حُسَینٌ علیهالسلام بِذی حُسُمٍ، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: إنَّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الأَمرِ ما قَد تَرَونَ، وإنَّ الدُّنیا قَد تَغَیَّرَت وتَنَکَّرَت و أدبَرَ مَعروفُها وَاستَمَرَّت جِدّا، فَلَم یَبقَ مِنها إلّا صُبابَةٌ(3) کَصُبابَةِ الإِناءِ، وخَسیسُ(4)
8 / 1
وجوب نهى از منکر
3812. نوادر الاصول از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «براى چشم مؤمن، سزاوار نیست که ببیند خداى متعال، نافرمانى مىشود و بر آن، نیاشوبد».
3813. الأمالى، طوسى به سندش، از امام حسین علیه السلام: گفته مىشود که براى چشم مؤمن، روا نیست که ببیند خدا، نافرمانى مىشود، مگر آن که هنوز چشمش را نبسته، بر آن بر آشوبد.
3814. تاریخ الطبرى به نقل از عقبة بن ابى عَیزار: حسین علیهالسلام در ذىحُسُم ایستاد و پس از سپاس و ستایشِ خداوند فرمود: «آنچه مىبینید، حوادثى هستند که فرود آمدهاند و دنیا، دگرگون و زشت گشته و نیکىاش، روى گردانده است و این حالت، چنان ادامه یافته که از آن، جز چکّه آب تهِ ظرف، و زندگى پستى چون چَریدنى کوتاه،
عَیشٍ کَالمَرعَى الوَبیلِ(5)، ألا تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ، و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ، لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّا، فَإِنّی لا أرَى المَوتَ إلّا سعادَةً(6)، ولَا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما(7)(8)
8 / 2
الراضی بفعل قوم کالداخل معهم
3815. مسند أبی یعلى عن یوسف الصبّاغ عن الحسین علیهالسلام ولا أعلَمُهُ إلّا عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله: مَن شَهِدَ أمرا فَکَرِهَهُ کانَ کَمَن غابَ عَنهُ، ومَن غابَ عَن أمرٍ فَرَضِیَ بِهِ کانَ کَمَن شَهِدَهُ.(9)
8 / 3
خطبة الإمام علیهالسلام فی الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر
3816. تحف العقول عن الإمام الحسین علیهالسلام فِی الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ، ویُروى عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام: اعتَبِروا أیُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِیاءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ
باقى نمانده است. آیا نمىبینید که به حق، عمل نمىشود و از باطل، جلوگیرى نمىشود؟ [در چنین وضعى] مؤمن باید در راه حق، در اشتیاق دیدار خدا (مرگ) باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمکاران را جز ملالت نمىبینم».
8 / 2
راضى به عملکرد یک گروه، مانند یکى از آنهاست
3815. مُسنَد أبى یَعلى به نقل از یوسف صبّاغ، از امام حسین علیه السلام، که گفتهاش را جز از پیامبر صلى الله علیه و آله نمىدانم: هر کس شاهد کارى باشد و آن را ناپسند بدارد، مانند کسى است که در آن، حاضر نیست و هر کس از کارى غایب باشد، امّا به آن راضى باشد، مانند کسى است که حاضر بوده است.
8 / 3
سخنرانى امام، درباره امر به معروف و نهى از منکر
3816. تُحفَ العُقول از امام حسین علیه السلام،(10) در امر به معروف ونهى از منکر: اى مردم! از آنچه خدا، دوستانش را بدان پند داده، پند گیرید؛ همچون بدگویى او از
عَلَى الأَحبارِ(11)، إذ یَقولُ: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ(12) وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ»(13)، وقالَ: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ» إلى قَولِهِ: «لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»(14)، وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِکَ عَلَیهِم لِأَنَّهُم کانوا یَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذینَ بَینَ أظهُرِهِمُ المُنکَرَ وَالفَسادَ فَلا یَنهَونَهُم عَن ذلِکَ، رَغبَةً فیما کانوا یَنالونَ مِنهُم، ورَهبَةً مِمّا یَحذَرونَ، وَاللّهُ یَقولُ: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ»(15)، وقالَ: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(16)
فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ فَریضَةً مِنهُ، لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا ادِّیَت واقیمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ کُلُّها، هَیِّنُها وصَعبُها، وذلِکَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ومُخالَفَةِ الظّالِمِ، وقِسمَةِ الفَیءِ وَالغَنائِمِ، و أخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها، ووَضعِها فی حَقِّها.
ثُمَّ أنتُم أیَّتُهَا العِصابَةُ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ، وبِالخَیرِ مَذکورَةٌ، وبِالنَّصیحَةِ مَعروفَةٌ، وبِاللّهِ فی أنفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یَهابُکُمُ الشَّریفُ، ویُکرِمُکُمُ الضَّعیفُ، ویُؤثِرُکُم مَن لا فَضلَ لَکُم عَلَیهِ ولا یَدَ لَکُم عِندَهُ، تَشفَعونَ فِی الحَوائِجِ إذَا امتُنِعَت مِن طُلّابِها، وتَمشونَ فِی الطَّریقِ بِهَیبَةِ المُلوکِ وکَرامَةِ الأَکابِرِ، ألَیسَ کُلُّ ذلِکَ إنَّما نِلتُموهُ بِما یُرجى عِندَکُم مِنَ القِیامِ بِحَقِّ اللّهِ، وإن کُنتُم عَن أکثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ!
دانشمندان یهود، آن جا که مىفرماید: «چرا علماى ربانى و دانشمندانشان، آنان را از گفتار گناهآلودشان نهى نمىکنند؟» و مىفرماید: «کافران بنى اسرائیل، لعنت شدند» تا آن جا که مىفرماید: «چه بد بود، آنچه مىکردند!». خداوند، ایشان را نکوهید؛ زیرا از ستمکارانى که در میانشان بودند، زشتى و فساد بسیار مىدیدند، ولى به طمع بهرهاى که از آن ستمگران مىبردند و از بیم آن که بىنصیب بمانند، ایشان را نهى نمىکردند، در حالى که خدا مىفرماید: «از مردم نترسید؛ بکه از من، پروا کنید» و نیز مىفرماید: «مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند».
خداوند، از آن رو امر به معروف و نهى از منکر را نخستین فریضه خود قرار داد که مىدانست چون این فریضه ادا گردد و برپا داشته شود، تمام فریضههاى دیگر، از آسان و دشوار، بر پا مىشوند و این، از آن روست که امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام است؛ همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمکار و تقسیم درآمدهاى عمومى و غنیمتهاى جنگى و گرفتن زکات از جاى خود و مصرف آن در جاى خود.
سپس، شما اى گروه به هم پیوسته؛ گروه ناموَر به دانش و نامدار به نکویى و معروف به خیرخواهى، به لطف خدا، در دل مردم، شکوهمند هستید. بزرگ، از شما پروا مىکند و ناتوان، گرامىتان مىدارد و آن که بر او برترى ندارید و احسانى به او نکردهاید، شما را بر خویش، مقدّم مىدارد. هر گاه نیازمندان از رسیدن به نیاز خود محروم بمانند، شما را شفیع قرار مىدهند و شما، به شکوهى همچون شوکتِ شهریاران و بزرگوارىِ بزرگان، در راه، گام بر مىدارید. آیا این همه، از آن رو نیست که شما به جایگاهى رسیدهاید که مردم از شما امید دارند تا به بر پا داشتنِ حقّ خدا قیام کنید؟ اگر چه در اجراى بیشتر قوانین الهى کوتاهى کردهاید، حقّ امامان را
فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ، فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعتُم، و أمّا حَقَّکُم بِزَعمِکُم فَطَلَبتُم؛ فَلا مالًا بَذَلتُموهُ، ولا نَفسا خاطَرتُم بِها لِلَّذی خَلَقَها، ولا عَشیرَةً عادَیتُموها فی ذاتِ اللّهِ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ و أمانا مِن عَذابِهِ!
لَقَد خَشیتُ عَلَیکُم أیُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ أن تَحُلَّ بِکُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ، لِأَنَّکُم بَلَغتُم مِن کَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها، ومَن یُعرَفُ بِاللّهِ لا تُکرِمونَ، و أنتُم بِاللّهِ فی عِبادِهِ تُکرَمونَ، وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ، و أنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِکُم تَفزَعونَ، وذمَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله مَحقورَةٌ، وَالعُمیُ وَالبُکمُ وَالزَّمنى(17) فِی المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تَرحَمونَ، ولا فی مَنزِلَتِکُم تَعمَلونَ، ولا مَن عَمِلَ فیها تُعینونَ، وبِالادِّهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ، کُلُّ ذلِکَ مِمّا أمَرَکُمُ اللّهُ بِه مِنَ النَّهیِ وَالتَّناهی و أنتُم عَنهُ غافِلونَ، و أنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصیبَةً لِما غُلِبتُم عَلَیهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو کُنتُم تَشعُرونَ.
ذلِکَ بِأَنَّ مَجارِیَ الامورِ وَالأَحکامِ عَلى أیدِی العُلَماءِ بِاللّهِ، الامَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلکَ المَنزِلَةَ، وما سُلِبتُم ذلِکَ إلّا بِتَفَرُّقِکُم عَنِ الحَقِّ، وَاختِلافِکُم فِی السُّنَّةِ بَعدَ البَیِّنَةِ الواضِحَةِ، ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ فی ذاتِ اللّهِ کانَت امورُ اللّهِ عَلَیکُم تَرِدُ، وعَنکُم تَصدُرُ، وإلَیکُم تَرجِعُ، ولکِنَّکُم مَکَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِکُم، و أسلَمتُم(18) امورَ اللّهِ فی أیدیهِم، یَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ، ویَسیرونَ فِی الشَّهَواتِ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِکَ فِرارُکُم مِنَ المَوتِ، وإعجابُکُم بِالحَیاةِ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُم، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ فی أیدیهِم، فَمِن بَینِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ، وبَینَ مُستَضعَفٍ عَلى مَعیشَتِهِ مَغلوبٍ.
یَتَقَلَّبونَ فِی المُلکِ بِآرائِهِم، ویَستَشعِرونَ الخِزیَ بِأَهوائِهِمُ، اقتِداءً بِالأَشرارِ،
خوار شمردهاید و حقّ ناتوانان را تباه ساختهاید؛ ولى آنچه را حقّ خود مىپندارید، دنبال کردهاید. نه مالى بذل کردهاید و نه جانى را در راهِ جانآفرین به خطر افکندهاید و نه براى خدا با گروهى در افتادهاید. [با این حال،] شما از خدا، آرزوى بهشت و همجوارىِ پیامبران و امان از کیفرش را دارید.
اى کسانى که چنین آرزویى از خداوند دارید! من بر شما از آن مىترسم که انتقامى از انتقامهاى خدایى بر شما فرود آید؛ زیرا شما از کَرَم الهى به این جایگاه برتر دست یافتید؛ ولى مردان الهى را بزرگ نمىدارید. از شکسته شدن برخى از پیمانهاى پدرانتان هراسان مىشوید؛ ولى با این که مىبینید پیمانهاى الهى شکسته شده، هراسان نمىگردید؛ حال آن که عهد (ولایتِ) پیامبر صلى الله علیه و آله خوار شمرده شده است و نابینایان و گُنگها و زمینگیران، در همه شهرها [ى جهان اسلام] درماندهاند و بر آنها ترحّمى نمىشود. شما به اندازه منزلتى که از آن برخوردارید، کارى نمىکنید و بدان کس که [در این جهت،] کار مىکند نیز مددى نمىرسانید، بلکه با چربزبانى و سازش با ستمگران، خود را آسوده مىسازید.
همه اینها از چیزهایى است که خداوند، شما را به جلوگیرى از آنها [به صورت فردى] و یا با همکارى دیگران، فرمان داده و شما غافلید. مصیبت شما از همه مردم، بزرگتر است، اگر نیک بدانید و این، بدان جهت است که در پاسداشتِ جایگاه دانشمندان، کوتاهىکردید؛ زیرا گردش امور و جریان احکام به دست دانشمندان الهى است که بر حلال و حرامش امیناند و این جایگاه، از شما گرفته شدهاست و این سلبِ منزلت، جز به سبب پراکندگى از حق واختلافتان در سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله پس از دلیلى روشن نیست.
اگر بر آزار، شکیبایى مىکردید و در راه خدا، تحمّل به خرج مىدادید، امور خدا بر شما وارد و از شما صادر مىشد و به شما بازمىگشت؛ ولى شما، ستمکاران را در جایگاه خویش جاى دادید و زمام امور خدایى را به دستِ آنان سپردید، تا به شبهه عمل کنند و به راهِ خواهشهاى نفسانى بروند. گریز شما از مرگ و خوش داشتن زندگىاى که به هر حال از شما جدا مىشود، آنان را بر این مقام، مسلّط کرد. شما ناتوانان را به چنگال آنها سپردید که برخى را بنده و مقهور کنند و پارهاى را درمانده از تأمین معیشت و مغلوب سازند، مملکت
وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ، فی کُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطیبٌ یَصقَعُ(19)، فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ(20)، و أیدیهِم فیها مَبسوطَةٌ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ(21)، لا یَدفَعونَ یدَ لامِسٍ، فَمِن بَینِ جَبّارٍ عَنیدٍ، وذی سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدیدٍ، مُطاعٍ لا یَعرِفُ المُبدِئَ المُعیدَ.
فَیا عَجَبا وما لی لا أعجَبُ! وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ(22)، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنینَ بِهِم غَیرِ رَحیمٍ، فَاللّهُ الحاکِمُ فیما فیهِ تَنازَعنا، وَالقاضی بِحُکمِهِ فیما شَجَرَ بَینَنا.
اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم یَکُن ما کانَ مِنّا تَنافُسا فی سُلطانٍ، ولَا التِماسا مِن فُضولِ الحُطامِ، ولکِن لنُرِیَ المَعالِمَ مِن دینِکَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ فی بِلادِکَ، ویَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِکَ، ویُعمَلَ بِفَرائِضِکَ وسُنَنِکَ و أحکامِکَ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِیَ الظَّلَمَةُ عَلَیکُم، وعَمِلوا فی إطفاءِ نورِ نَبِیِّکُم، وحَسبُنَا اللّهُ وعَلَیهِ تَوَکَّلنا وإلَیهِ أنَبنا(23) وإلَیهِ المَصیرُ.(24)
را با خودکامگى، زیر و رو کنند و به پیروى از تبهکاران و جسارت بر خداىِ جبّار، رسوایىِ هوسرانىهایشان را بر خویش، هموار دارند.
به هر شهرى، سخنرانى زبانباز بر منبر دارند و تمام سرزمین اسلام، بىدفاع، زیر پایشان افتاده و دستشان در همه جاى آن، باز است و مردم، بَردهوار در اختیار آنان اند و دستدرازىِ آنان را نمىتوانند از خود، دور کنند. برخى زورگو و لجوج اند که بر ناتوان به سختى حمله مىبَرَند و پارهاى، فرمانروایانى هستند که آورنده و بازگردانندهاى [و خدا و قیامتى] نمىشناسند.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین، از آنِ ستمگرى دغلپیشه و باجگیرى ستمگر و کارگزارى است که بر مؤمنان، رحم نمىآورَد؟ خداوند، در کشاکشى که ما داریم، حاکم و به حکم خود، در مشاجرهاى که میان ماست، داور باد!
خدایا! تو خود مىدانى آنچه از سوى ما سر زده، از سرِ رقابتِ در سلطنت و طلب کالاى پستِ دنیا نبوده است؛ بلکه از آن روست که پرچم دین تو را برافراشته ببینیم و اصلاح را در سرزمینهایت آشکار کنیم و بندگان ستمدیدهات در امان باشند و به واجبات و سنّتها و احکامت عمل شود. پس اگر شما ما را یارى نکنید و با ما انصاف نورزید، ستمگران، همچنان بر شما قدرت خواهند داشت و به خاموش کردن نورِ پیامبرتان مىپردازند. خداوند، ما را بس است که بر او توکّل مىکنیم و به او روى مىآوریم، و بازگشتْ هم به سوى اوست.(25)
1) نوادر الاصول: ج 1 ص 66، کنز العمّال: ج 3 ص 85 ح 5614.
2) الأمالی للطوسی: ص 55 ح 75 عن الحسین بن علی بن الحسین عن الامام زین العابدین علیه السلام، تنبیه الخواطر: ج 2 ص 179، بحار الأنوار: ج 100 ص 77 ح 28.
3) الصُّبابَةُ: البَقِیَّةُ الیَسیرة من الشراب فی أسفل الإناء (النهایة: ج 3 ص 5 «صبب»).
4) الخسیس: الدنیء (النهایة: ج 2 ص 31 «خسس»).
5) الوَبِیلُ من المرعى: الوَخِیمُ، و أرض وَبِیلةٌ: وَخِیمَةُ المَرتَع وَبِیئَةٌ (تاج العروس: ج 15 ص 769 «وبل»).
6) فی المصدر: «شهادة» بدل «سعادة»، والتصویب من سائر المصادر.
7) بَرَما: مصدر بَرِمَ به إذا سَئِمَهُ وملَّهُ (النهایة: ج 1 ص 121 «برم»).
8) تاریخ الطبری: ج 5 ص 403، المعجم الکبیر: ج 3 ص 114 ح 2842 عن محمّد بن الحسن، تاریخ دمشق: ج 14 ص 217؛ الملهوف: ص 138، تحف العقول: ص 245، الأمالی للشجری: ج 1 ص 161 عن محمّد بن حسن نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 192 ح 4.
9) مسند أبی یعلى: ج 6 ص 182 ح 6752، کنز العمّال: ج 3 ص 83 ح 5602.
10) این روایت، به امام على علیهالسلام نیز نسبت داده شده است.
11) الحِبر والحَبر: العالِم، ذمّیّا کانَ أو مسلما، بعد أن یکون من أهل الکتاب. وقال الجوهری: هو واحِد أحبارِ الیهود، وبالکسر أفصح (راجع: لسان العرب: ج 4 ص 157 «حبر»).
12) الرَّبَّانی: المتَألِّهُ العارف باللّه تعالى (الصحاح: ج 1 ص 130 «ربب»).
13) المائدة: 63.
14) المائدة: 78 و 79.
15) المائدة: 44.
16) التوبة: 71.
17) الزَّمانَة: العاهة. یقال: هو زَمِنٌ، والجمع: زَمنى (راجع: القاموس المحیط: ج 4 ص 232 «زمن»).
18) فی المصدر: «واستسلمتم»، والتصویب من بحار الأنوار.
19) الخَطیبُ المِصقَعُ: أیالبلیغ الماهر فی خطبته الداعی إلى الفتن الذی یحرّض الناس علیها، والصّقع: رفع الصوت ومتابعته (النهایة: ج 3 ص 42 «صقع»).
20) شاغرة: أی واسعة (لسان العرب: ج 4 ص 418 «شغر»).
21) الخَوَل: مثال الخَدَم والحَشَم وزنا ومعنى (المصباح المنیر: ص 184 «خول»).
22) الغَشْمُ: الظُلْمُ (الصحاح: ج 5 ص 1996 «غشم»).
23) الإنابة: الرجوع إلى اللّه بالتوبة (النهایة: ج 5 ص 123 «نوب»).
24) تحف العقول: ص 237، بحار الأنوار: ج 100 ص 79 ح 37.
25) در ترجمه این حدیث، از ترجمه استاد پرویز اتابکى در تحف العقول (رهاورد خِرد)، استفاده شده است. م.