جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الأذان‏ (اذان)

زمان مطالعه: 15 دقیقه

2 / 1

بدء تشریع الأَذان(1)

3763. دعائم الإسلام بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهما السلام(2): أنَّهُ سُئِلَ عَن قَولِ النّاسِ فِی الأَذانِ أنَّ السَّبَبَ کانَ فیهِ رُؤیا رَآها عَبدُ اللّهِ بنُ زَیدٍ، فَأَخبَرَ بِهَا النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَأَمَرَ بِالأَذانِ.

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: الوَحیُ یَتَنَزَّلُ عَلى نَبِیِّکُم وتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَیدٍ، وَالأَذانُ وَجهُ دینِکُم! وغَضِبَ علیه‌السلام ثمَّ قالَ: بَل سَمِعتُ أبی عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ وصَلَواتُهُ یَقولُ: أهبَطَ اللّهُ عز و جل مَلَکا، حَتّى عَرَجَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله وذَکَرَ حَدیثَ الإِسراءِ بِطولِهِ، اختَصَرناهُ نَحنُ هاهُنا، قالَ فیهِ: وبَعَثَ اللّهُ مَلَکا لَم یُرَ فِی السَّماءِ قَبلَ ذلِکَ الوَقتِ ولا بَعدَهُ، فَأَذَّنَ مَثنى و أقامَ مَثنى، وذَکَرَ کَیفِیَّةَ الأَذانِ.

2 / 1

آغاز تشریع اذان(3)

3763. دعائم الإسلام به سَنَدش‏از امام حسین علیه السلام، در باره گفته مردم که سبب صدور فرمانِ گفتن اذان، خواب عبد اللّه بن زید انصارى بوده که او به پیامبر صلى الله علیه و آله خبر داده و ایشان هم بِدان، فرمان داده است، سؤال شد.

فرمود: «بر پیامبرتان وحى نازل مى‏شود و مى‏پندارید که او اذان را از عبد اللّه بن زید گرفت، در حالى که اذان، سیماىِ دین شماست؟!».

امام علیه‌السلام [در این جا] خشمگین شد و فرمود: «بلکه شنیدم که پدرم على بن ابى طالب علیه‌السلام مى‏فرمود: «خداى عز و جل فرشته‏اى را فرود آورد و پیامبر خدا را به معراج بُرد …».

امام حسین علیه‌السلام حدیث معراج را با تمام تفصیلش [به نقل از امام على علیه السلام‏] باز گفت که ما در این جا خلاصه‏اش کرده‏ایم، و از جمله فرمود: «و خداوند، فرشته‏اى را بر انگیخت که پیش از آن و پس از آن، در آسمان، دیده نشد. او بندهاى اذان و

وقالَ جَبرائیلُ لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه و آله: یا مُحَمَّدُ! هکَذا أذِّن لِلصَّلاةِ.(4)

3764. مسند البزّار عن زیاد بن المنذر عن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه عن علیّ علیهم السلام: لَمّا أرادَ اللّهُ أن یُعَلِّمَ رَسولَهُ الأَذانَ أتاهُ جِبریلُ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِما بِدابَّةٍ یُقالُ لَهَا البُراقُ، فَذَهَبَ یَرکَبُها، فَاستَصعَبَت، فَقالَ لَها جِبریلُ: اسکُنی، فَوَاللّهِ ما رَکِبَکَ عَبدٌ أکرَمَ عَلَى اللّهِ مِن مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله، قالَ: فَرَکِبَها، حَتَّى انتَهى إلَى الحِجابِ الَّذی یَلِی الرَّحمنَ تَبارَکَ وتَعالى.

قالَ: فَبَینَما هُوَ کَذلِکَ، إذ خَرَجَ مَلَکٌ مِنَ الحِجابِ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یا جِبریلُ مَن هذا؟

قالَ: وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، إنّی لَأَقرَبُ الخَلقِ مَکانا وإنَّ هذَا المَلَکَ ما رَأَیتُهُ مُنذُ خُلِقتُ قَبلَ ساعَتی هذِهِ!

فَقالَ المَلَکُ: اللّهُ أکبَرُ، اللّهُ أکبَرُ. قالَ: فَقیلَ لَهُ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدی، أنَا أکبَرُ أنَا أکبَرُ.

ثُمَّ قالَ المَلَکُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ. قالَ: فَقیلَ لَهُ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدی، أنَا لا إلهَ إلّا أنَا.

قالَ: فَقالَ المَلَکُ: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ. قالَ: فَقیلَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدی، أنَا أرسَلتُ مُحَمَّدا.

قالَ المَلَکُ: حَیَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَیَّ عَلَى الفَلاحِ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ.

ثُمَّ قالَ المَلَکُ: اللّهُ أکبَرُ اللّهُ أکبَرُ. قالَ: فَقیلَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدی،

اقامه را دو بار گفت و کیفیت اذان را باز گفت.

جبرئیل علیه‌السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «اى محمّد! براى نماز، این گونه اذان بگو».

3764. مسند البزّار به نقل از زیاد بن منذر: امام باقر، از امام زین العابدین، از امام حسین، از امام على علیهم السلام نقل کرد که فرمود: «چون خداوند خواست اذان را به پیامبر صلى الله علیه و آله یاد دهد، جبرئیل علیه‌السلام مَرکبى به نام بُراق به نزد ایشان آورد که چون خواست سوارش شود، چموشى کرد. جبرئیل علیه‌السلام به او گفت: آرام باش که به خدا سوگند، هیچ کس بر تو سوار نشده که نزد خدا، گرامى‏تر از محمّد باشد.

پس ایشان سوار شد و تا پرده مجاور خداى رحمان تبارک و تعالى رفت. در این هنگام، فرشته‏اى از پرده بیرون آمد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل علیه‌السلام پرسید: «این کیست؟».

گفت: سوگند به کسى که تو را به حق بر انگیخت، نزدیک‏ترین مخلوق به خدا منم؛ ولى این فرشته را از آغاز خلقتم تا کنون، ندیده‏ام.

فرشته گفت: اللّه أکبر، اللّه أکبر (خدا، بزرگ‏تر است).

پس، از پشتِ پرده به او گفته شد: «بنده‏ام راست گفت. من، بزرگ‏ترم؛ من، بزرگ‏ترم» .

فرشته گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللّه (گواهى مى‏دهم که جز خداى یکتا، خدایى نیست).

پس، از پشتِ پرده به او گفته شد: «بنده‏ام راست گفت. منم و جز من، خدایى نیست» .

فرشته گفت: أشهد أنَّ محمّدا رسول اللّه (گواهى مى‏دهم که محمّد، فرستاده خداست).

پس، از پشتِ پرده گفته شد: «بنده‏ام راست گفت. من، محمّد را فرستاده‏ام» .

فرشته گفت: حىَّ على الصلاة، حىَّ على الفلاح، قد قامتِ الصلاة (به سوى نماز بشتابید. به سوى رستگارى بشتابید. نماز، بر پا شد).

سپس فرشته گفت: اللّه أکبر، اللّه أکبر (خدا، بزرگ‏تر است).

أنَا أکبَرُ أنَا أکبَرُ.

ثُمَّ قالَ: لاإلهَ‏إلَا اللّهُ. قالَ: فَقیلَ مِن وَراءِ الحِجابِ: صَدَقَ عَبدی، لا إلهَ إلّا أنَا.

قالَ: ثُمَّ أخَذَ المَلَکُ بِیَدِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فَقَدَّمَهُ فَهُم(5) أهلُ السَّماءِ فیهِم آدَمُ ونوحٌ.

قالَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام: یَومَئِذٍ أکمَلَ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله الشَّرَفَ عَلى أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ.(6)

2 / 2

تفسیر الأذان

3765. معانی الأخبار بإسناده عن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهما السلام: کُنّا جُلوسا فِی المَسجِدِ إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ فَقالَ: «اللّهُ أکبَرُ اللّهُ أکبَرُ»، فَبَکى أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه‌السلام وبَکَینا لِبُکائِهِ، فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ قالَ: أتَدرونَ ما یَقولُ المُؤَذِّنُ؟ قُلنا: اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِیُّهُ أعلَمُ! قالَ: لَو تَعلَمونَ ما یَقولُ لَضَحِکتُم قَلیلًا ولَبَکَیتُم کَثیرا! فَلِقَولِهِ: «اللّهُ أکبَرُ» مَعانٍ کَثیرَةٌ:

مِنها: أنَّ قَولَ المُؤَذِّنِ: «اللّهُ أکبَرُ» یَقَعُ عَلى قِدَمِهِ و أزَلِیَّتِهِ و أبَدِیَّتِهِ وعِلمِهِ وقُوَّتِهِ وقُدرَتِهِ وحِلمِهِ وکَرَمِهِ وجودِهِ وعَطائِهِ وکِبرِیائِهِ، فَإِذا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللّهُ أکبَرُ» فَإِنَّهُ یَقولُ: اللّهُ الَّذی لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ وبِمَشِیَّتِهِ کانَ الخَلقُ، ومِنهُ کُلُّ شَی‏ءٍ لِلخَلقِ، وإلَیهِ یَرجِعُ الخَلقُ، وهُوَ الأَوَّلُ قَبلَ کُلِّ شَی‏ءٍ لَم یَزَل، وَالآخِرُ بَعدَ کُلِّ شَی‏ءٍ لا یَزالُ،

پس، از پشتِ پرده گفته شد: «بنده‏ام راست گفت. من، بزرگ‏ترم؛ من، بزرگ‏ترم».

سپس [فرشته‏] گفت: لا إله إلّا اللّه (خدایى جز خداى یکتا نیست).

پس، از پشتِ پرده گفته شد: «بنده‏ام راست گفت. جز من، خدایى نیست» .

پس از آن، فرشته، دست محمّد صلى الله علیه و آله را گرفت و او را پیش انداخت و به زیارت آسمانیان بُرد که آدم علیه‌السلام و نوح علیه‌السلام هم در میان آنان بودند».

امام باقر علیه‌السلام افزود: «آن روز بود که خداوند، برترى محمّد صلى الله علیه و آله را بر اهل آسمان‏ها و زمین، کامل کرد».

2 / 2

معناى اذان‏

3765. معانى الأخبار به سندش، از امام حسین علیه السلام: ما در مسجد نشسته بودیم که مؤذّن از مناره بالا رفت و گفت: «اللّه أکبر، اللّه أکبر».

امیر مؤمنان على علیه‌السلام گریست و ما هم از گریه او گریستیم. چون اذان تمام شد، فرمود: «آیا مى‏دانید مؤذّن، چه مى‏گوید؟».

گفتیم: خدا و پیامبر و وصیّش بهتر مى‏دانند.

فرمود: «اگر مى‏دانستید چه مى‏گوید، کم مى‏خندیدید و فراوان مى‏گریستید؛ چرا که «اللّه أکبر» ، معانى فراوانى دارد.

از جمله معانى «اللّه أکبر» ، آن است که مؤذّن، بر قدیم و ازَلى و ابَدى بودن خدا، و نیز بر علم، قوّت، قدرت، بردبارى، کرَم، سخاوت، عطا و کبریاى او گواهى مى‏دهد.

چون مؤذّن مى‏گوید: «اللّه أکبر» ، در واقع مى‏گوید: خداوند، کسى است که خلق و امر، از آنِ اوست و خلق به خواسته اوست و هر چیز خلق، از اوست و خلق به سوى او باز مى‏گردند و او همیشگى، نخستینِ پیش از هر چیز، و ابدى و فرجامِ پس از هر چیز است. آشکارتر از هر چیز، درکْ ناشدنى، نهان‏تر از همه چیز و تعریف نشدنى‏

وَالظّاهِرُ فَوقَ کُلِّ شَی‏ءٍ لا یُدرَکُ، وَالباطِنُ دونَ کُلِّ شَی‏ءٍ لا یُحَدُّ، وهُوَ الباقی وکُلُّ شَی‏ءٍ دونَهُ فانٍ.

وَالمَعنَى الثّانی: «اللّهُ أکبَرُ» أیِ العَلیمُ الخَبیرُ عَلَیهِم(7) بِما کانَ ویَکونُ قَبلَ أن یَکونَ.

وَالثّالِثُ: «اللّهُ أکبَرُ» أیِ القادِرُ عَلى کُلِّ شَی‏ءٍ، یَقدِرُ عَلى ما یَشاءُ، القَوِیُّ لِقُدرَتِهِ، المُقتَدِرُ عَلى خَلقِهِ، القَوِیُّ لِذاتِهِ، قُدرَتُهُ قائِمَةٌ عَلَى الأَشیاءِ کُلِّها، إذا قَضى أمرا فَإِنَّما یَقولُ لَهُ: کُن، فَیَکونُ.

وَالرّابِعُ: «اللّهُ أکبَرُ» عَلى مَعنى حِلمِهِ وکَرَمِهِ، یَحلُمُ کَأَنَّهُ لا یَعلَمُ، ویَصفَحُ کَأَنَّهُ لا یَرى، ویَستُرُ کَأَنَّ لا یُعصى، لا یُعَجِّلُ بِالعُقوبَةِ کَرَما وصَفحا وحِلما.

وَالوَجهُ الآخَرُ فی مَعنى «اللّهُ أکبَرُ»؛ أیِ الجَوادُ جَزیلُ العَطاءِ کَریمُ الفَعالِ.(8)

وَالوَجهُ الآخَرُ: «اللّهُ أکبَرُ» فیهِ نَفیُ صِفَتِهِ وکَیفِیَّتِهِ؛ کَأَنَّهُ یَقولُ: اللّهُ أجَلُّ مِن أن یُدرِکَ الواصِفونَ قَدرَ صِفَتِهِ الَّذی هُوَ مَوصوفٌ بِهِ، وإنَّما یَصِفُهُ الواصِفونَ عَلى قَدرِهِم لا عَلى قَدرِ عَظَمَتِهِ وجَلالِهِ، تَعالَى اللّهُ عَن أن یُدرِکَ الواصِفونَ صِفَتَهُ عُلُوّا کَبیرا.

وَالوَجهُ الآخَرُ: «اللّهُ أکبَرُ» کَأَنَّهُ یَقولُ: اللّهُ أعلى و أجَلُّ، وهُوَ الغَنِیُّ عَن عِبادِهِ، لا حاجَةَ بِهِ إلى أعمالِ خَلقِهِ.

و أمّا قَولُهُ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ، کَأَنَّهُ یَقولُ: أعلَمُ أنَّهُ لا مَعبودَ إلَا اللّهُ، و أنَّ کُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ، واقِرُّ بِلِسانی بِما فی قَلبی مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ، و أشهَدُ أنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إلّا إلَیهِ،

است، و اوست ماندگار و هر چیزى غیر از او ناپایدار است.

معناى دوم «اللّه أکبر» ، این است که او، به آنچه بوده و آنچه خواهد بود، پیش از آن که به وجود آید، آگاه است.

معناى سوم «اللّه أکبر» ، این است که بر هر کارى تواناست. هر چه را بخواهد، مى‏تواند. به قدرت خویش، قوى و بر خلقش مقتدر است. نیرویش از خویش است و قدرتش بر همه چیزها، سر است و چون کارى را اراده کرد، فقط مى‏گوید: «باش!». پس مى‏شود.

معناى چهارم «اللّه أکبر» ، بردبارى و کَرَم اوست. چنان بردبارى مى‏کند که گویى نمى‏داند و چنان در مى‏گذرد که گویى نمى‏بیند و چنان مى‏پوشانَد که گویى از او نافرمانى نمى‏شود. از سرِ کَرَم و گذشت و بردبارى، زود کیفر نمى‏دهد.

دیگر معناى «اللّه أکبر» ، این است که بخشنده بزرگْ‏عطا و بزرگْ‏منش است.

معناى دیگر «اللّه أکبر» ، نفى صفت و کیفیت از خداست، گویى که مى‏گوید: خدا، بزرگ‏تر از آن است که توصیف کنندگان، اندازه صفتى را که بِدان موصوف است، درک کنند. توصیفگران، او را به اندازه خود، توصیف مى‏کنند، نه به اندازه عظمت و جلال او. والا و بس والاست خدا از آن که توصیفگران به صفت او برسند!

معناى دیگر «اللّه أکبر» ، این است که گویى مى‏گوید: خدا، والاتر و بزرگ‏تر است و او از بندگانش بى‏نیاز است و نیازى به اعمال خلقش ندارد.

امّا گفته مؤذّن: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» ، اعلام این مطلب است که گواهى دادن، جز از سرِ معرفت قلبى، جایز نیست. گویى که مى‏گوید: مى‏دانم معبودى جز خداى عز و جل نیست و هر معبودى جز خداى عز و جل، باطل است و آنچه در دل دارم، بر زبان مى‏آورم. علم دارم به این که جز خداى یگانه، خدایى نیست و گواهى مى‏دهم که در برابر خدا، پناهگاهى جز خود او نیست و جز به یارى خداوند، از شرارت هیچ شَرور و خطرِ هیچ فتنه‏اى رهایى نیست.

و بار دوم که مى‏گوید: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» ، بدین معناست که: گواهى مى‏دهم راه‏نمایى جز خداى عز و جل نیست و راهبرم به سوى دین، جز خداى یگانه نیست. خدا را گواه مى‏گیرم که من، به یکتایىِ خدا، گواهى مى‏دهم و ساکنان آسمان‏ها و زمین‏ها و نیز همه فرشتگان‏

ولا مَنجى مِن شَرِّ کُلِّ ذی شَرٍّ وفِتنَةِ کُلِّ ذی فِتنَةٍ إلّا بِاللّهِ.

وفِی المَرَّةِ الثّانِیَةِ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ: أشهَدُ أن لا هادِیَ إلَا اللّهُ، ولا دَلیلَ لی إلَى الدّینِ إلَا اللّهُ، واشهِدُ اللّهَ بِأَنّی أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، واشهِدُ سُکّانَ السَّماواتِ وسُکّانَ الأَرَضینَ وما فیهِنَّ مِنَ المَلائِکَةِ وَالنّاسِ أجمَعینَ، وما فیهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ وکُلِّ رَطبٍ ویابِسٍ، بِأَنّی أشهَدُ أن لا خالِقَ إلَا اللّهُ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِیَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا کافِیَ ولا شافِیَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إلَا اللّهُ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ، وبِیَدِهِ الخَیرُ کُلُّهُ، تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ العالَمینَ.

و أمّا قَولُهُ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» یَقولُ: اشهِدُ اللّهَ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ، و أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ونَبِیُّهُ وصَفِیُّهُ ونَجِیُّهُ، أرسَلَهُ إلى کافَّةِ النّاسِ أجمَعینَ بِالهُدى ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ المُشرِکونَ، واشهِدُ مَن فِی السَّماواتِ وَالأَرضِ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالمُرسَلینَ وَالمَلائِکَةِ وَالنّاسِ أجمَعینَ أنَّ مُحَمَّدا سَیِّدُ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ.

وفِی المَرَّةِ الثّانِیَةِ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» یَقولُ: أشهَدُ أن لا حاجَةَ لِأَحَدٍ إلى أحَدٍ إلّا إلَى اللّهِ الواحِدِ القَهّارِ الغَنِیِّ عَن عِبادِهِ وَالخَلائِقِ وَالنّاسِ أجمَعینَ، و أنَّهُ أرسَلَ مُحَمَّدا إلَى النّاسِ بَشیرا ونَذیرا وداعِیا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنیرا، فَمَن أنکَرَهُ وجَحَدَهُ ولَم یُؤمِن بِهِ أدخَلَهُ اللّهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدا مُخَلَّدا لا یَنفَکُّ عَنها أبَدا.

و أمّا قَولُهُ: «حَیَّ عَلَى الصَّلاةِ» أی هَلُمّوا إلى خَیرِ أعمالِکُم ودَعوَةِ رَبِّکُم، وسارِعوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم، وإطفاءِ نارِکُمُ الَّتی أوقَدتُموها، وفِکاکِ رِقابِکُمُ الَّتی رَهَنتُموها، لِیُکَفِّرَ اللّهُ عَنکُم سَیِّئاتِکُم، ویَغفِرَ لَکُم ذُنوبَکُم، ویُبَدِّلَ سَیِّئاتِکُم حَسَناتٍ، فَإِنَّهُ مَلِکٌ کَریمٌ ذُو الفَضلِ العَظیمِ، وقَد أذِنَ لَنا مَعاشِرَ المُسلِمینَ بِالدُّخولِ فی

و آدمیانى را که در آنهایند و نیز آنچه را از کوه‏ها و درختان و جنبندگان و حیوانات وحشى و هر تَر و خشکى که در آنهاست، گواه مى‏گیرم که گواهى مى‏دهم آفریدگارى جز خداوند یگانه نیست، و نه روزى‏رسان و معبودى، و نه زیان زننده و سودرسانى، و نه قبض و بسطدهنده‏اى، و نه عطا کننده و جلو گیرنده‏اى، و نه خیرخواه و کفایت‏کننده و شفادهنده‏اى، و نه پیش‏بَرَنده و عقبْ‏نگه‏دارنده‏اى. خلق و امر، از آنِ اویند و همه خیر، به دست اوست. خجسته است خداوند، پروردگارِ جهانیان.

و این که مى‏گوید: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، مى‏گوید: خدا را گواه مى‏گیرم که جز او خداى یگانه‏اى نیست و این که محمّد، بنده و فرستاده و پیامبر و برگزیده و مَحرم راز اوست. او را به سوى همه مردم فرستاد و هدایت و دین حق را همراهش نمود تا بر همه دین‏ها برترى‏اش دهد، هر چند مشرکان را خوش نیاید. نیز هر آن که را در آسمان‏ها و زمین است، از پیامبران و فرستادگان الهى تا فرشتگان و مردم، همه را گواه مى‏گیرم که محمّد، سَرور اوّلین و آخرین است.

و در بار دوم که مى‏گوید: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» ، مى‏گوید: گواهى مى‏دهم که هیچ کس به احَدى غیر از خداى یکتاىِ قدرتمندِ بى‏نیاز از همه بندگان و مخلوقات و مردم نیاز ندارد و اوست که محمّد را بشارت دهنده و هشدار دهنده به سوى مردمْ روانه کرد تا به اذن خدا، آنان را به سوى او بخوانَد و چراغ فروزان [هدایت‏] باشد. پس هر کس باورش ننمود و انکارش کرد و به او ایمان نیاورد، خداوند، او را به آتش دوزخ مى‏بَرَد و جاودان و همیشگى در آن مى‏مانَد و هیچ گاه بیرون نمى‏آید.

و گفته مؤذّن: «حىّ على الصلاة» ، یعنى به سوى بهترینِ کارهایتان و فراخوانِ پروردگارتان بشتابید و به سوى آمرزشِ خدایتان و نیز براى خاموش ساختن آتشى که [با گناهانتان‏] بر افروخته‏اید و آزاد کردن گردن‏هایتان که به گرو نهاده‏اید، سرعت بگیرید تا خداوند، زشتکارى‏هایتان را بپوشانَد و از گناهانتان در گذرد و بدى‏هایتان را به خوبى تبدیل کند. او سلطانى بزرگوار و داراى لطف فراوان است که به ما مسلمانان اجازه داده تا به خدمتش‏

‏ خِدمَتِهِ، وَالتَّقَدُّمِ إلى بَینِ یَدَیهِ.

وفِی المَرَّةِ الثّانِیَةِ: «حَیَّ عَلَى الصَّلاةِ» أی قوموا إلى مُناجاةِ اللّهِ رَبِّکُم، وعَرضِ حاجاتِکُم عَلى رَبِّکُم، وتَوَسَّلوا إلَیهِ بِکَلامِهِ وتَشَفَّعوا بِهِ، و أکثِرُوا الذِّکرَ وَالقُنوتَ وَالرُّکوعَ وَالسُّجودَ وَالخُضوعَ وَالخُشوعَ، وَارفَعوا إلَیهِ حَوائِجَکُم، فَقَد أذِنَ لَنا فی ذلِکَ.

و أمّا قَولُهُ: «حَیَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ یَقولُ: أقبِلوا إلى بَقاءٍ لا فَناءَ مَعَهُ، ونَجاةٍ لا هَلاکَ مَعَها، وتَعالَوا إلى حَیاةٍ لا مَوتَ مَعَها، وإلى نَعیمٍ لا نَفادَ لَهُ، وإلى مُلکٍ لا زَوالَ عَنهُ، وإلى سُرورٍ لا حُزنَ مَعَهُ، وإلى انسٍ لا وَحشَةَ مَعَهُ، وإلى نورٍ لا ظُلمَةَ مَعَهُ، وإلى سَعَةٍ لا ضیقَ مَعَها، وإلى بَهجَةٍ لَا انقِطاعَ لَها، وإلى غِنىً لا فاقَةَ مَعَهُ، وإلى صِحَّةٍ لا سُقمَ مَعَها، وإلى عِزٍّ لا ذُلَّ مَعَهُ، وإلى قُوَّةٍ لا ضَعفَ مَعَها، وإلى کَرامَةٍ یالَها مِن کَرامَةٍ، وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنیا وَالعُقبى، ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاولى.

وفِی المَرَّةِ الثّانِیَةِ: «حَیَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ یَقولُ: سابِقوا إلى ما دَعَوتُکُم إلَیهِ، وإلى جَزیلِ الکَرامَةِ وعَظیمِ المِنَّةِ وسَنِیِّ(9) النِّعمَةِ وَالفَوزِ العَظیمِ، ونَعیمِ الأَبَدِ فی جِوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ.

و أمّا قَولُهُ: «اللّهُ أکبَرُ» فَإِنَّهُ یَقولُ: اللّهُ أعلى و أجَلُّ مِن أن یَعلَمَ أحَدٌ مِن خَلقِهِ ما عِندَهُ مِنَ الکَرامَةِ لِعَبدٍ أجابَهُ و أطاعَهُ، و أطاعَ أمرَهُ وعَبَدَهُ، وعَرَفَ وَعیدَهُ وَاشتَغَلَ بِهِ وبِذِکرِهِ، و أحَبَّهُ وآمَنَ بِهِ، وَاطمَأَنَّ إلَیهِ ووَثِقَ بِهِ، وخافَهُ ورَجاهُ، وَاشتاقَ إلَیهِ ووافَقَهُ فی حُکمِهِ وقَضائِهِ ورَضِیَ بِهِ.

وفِی المَرَّةِ الثّانِیَةِ: «اللّهُ أکبَرُ» فَإِنَّهُ یَقولُ: اللّهُ أکبَرُ و أعلى و أجَلُّ مِن أن یَعلَمَ أحَدٌ مَبلَغَ کَرامَتِهِ لِأَولِیائِهِ، وعُقوبَتِهِ لِأَعدائِهِ، ومَبلَغَ عَفوِهِ وغُفرانِهِ ونِعمَتِهِ لِمَن أجابَهُ‏

در آییم و به درگاهش بشتابیم.

و در بار دوم: «حَىَّ على الصلاة» ، یعنى براى مناجات با خدا و عرضه نیازهایتان بر خدایتان، برخیزید و با کلامش به او توسّل جویید و شفاعت بخواهید و ذکر و دعا و رکوع و سجود و خضوع و خشوع را فراوان به جاى آورید و نیازهایتان را به سوى او ببرید که این را به ما اجازه داده است.

و گفته مؤذّن: «حَىَّ على الفلاح» ، یعنى: به بقایى که فنایى ندارد و نجاتى که هلاکى با آن نیست، رو بیاورید. به زندگى‏اى که مرگ ندارد و نعمتى که تمامى ندارد و سلطنتى که زوال ندارد و شادى‏اى که غمى همراه ندارد و انسى که تنهایى ندارد و نورى که تاریکى ندارد و وسعتى که تنگى ندارد و سُرورى که پایانى ندارد و توانگرى‏اى که نیازمندى‏اى ندارد و سلامتى که بیمارى‏اى ندارد و عزّتى که ذلّتى ندارد و قوّتى که ضعفى ندارد و به کرامتى بى‏همتا روى بیاورید و به سوى شادمانىِ نزدیک و دور، و نجاتِ پایان و آغاز بشتابید.

و در مرتبه دوم که مى‏گوید: «حىّ على الفلاح» ، یعنى به آنچه فرایتان خوانده‏ام، سبقت جویید، و نیز به کرامتِ سِتُرگ، دَهِش بزرگ، نعمت والا، کامیابى بزرگ و نعمت ابدى در کنار محمّد صلى الله علیه و آله در جایگاهى راستین، نزد سلطانى مقتدر.

و این که [مؤذّن‏] مى‏گوید: «اللّه أکبر» ، گویى که مى‏گوید: خداوند، والاتر و بزرگ‏تر از آن است که کسى از خلقش بداند که چه کرامتى براى بنده‏اى که دعوت خدا را اجابت کرده و اطاعتش کرده، در نظر گرفته است؛ بنده‏اى که فرمان خدا را بُرده و او را پرستیده و تهدیدش را در یافته و به اطاعت و یادش مشغول گشته و به او محبّت ورزیده و ایمان آورده است و به او اطمینان و تکیه کرده و از او بیمناک است و به او امیدوار گشته است، و مشتاق اوست و موافق و خشنود به حکم و قضایش.

و در بار دوم که مى‏گوید: «اللّه أکبر» ، گویى که مى‏گوید: خدا، بزرگ‏تر و والاتر از آن است که کسى بداند تکریم اولیایش و کیفر دادن دشمنانش توسّط او تا کجا

و أجابَ رَسولَهُ، ومَبلَغَ عَذابِهِ ونَکالِهِ(10) وهَوانِهِ لِمَن أنکَرَهُ وجَحَدَهُ.

و أمّا قَولُهُ: «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ: للّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلَیهِم بِالرَّسولِ وَالرِّسالَةِ وَالبَیانِ وَالدَّعوَةِ، وهُوَ أجَلُّ مِن أن یَکونَ لِأَحَدٍ مِنهُم عَلَیهِ حُجَّةٌ، فَمَن أجابَهُ فَلَهُ النّورُ وَالکَرامَةُ، ومَن أنکَرَهُ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ العالَمینَ، وهُوَ أسرَعُ الحاسِبینَ.

ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِیالإِقامَةِ؛ أیحانَ وَقتُ الزِّیارَةِ وَالمُناجاةِ وقَضاءِ الحَوائِجِ ودَرکِ المُنى وَالوُصولِ إلَى اللّهِ وإلى کَرامَتِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ وغُفرانِهِ(11)(12)

2 / 3

الأذان فی اذن المولود

3766. مسند أبی یعلى عن طلحة بن عبید اللّه عن حسین علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن وُلِدَ لَهُ فَأَذَّنَ فی اذُنِهِ الیُمنى و أقامَ فی اذُنِهِ الیُسرى، لَم یَضُرَّهُ امُّ الصِّبیانِ(13)(14)

مى‏رسد، و نیز اندازه عفو و مغفرت و نعمتى که ارزانى پاسخ دهندگان به خود و فرستاده‏اش کرده و مقدار عذاب و شکنجه و تحقیرى که بر منکران و ناباورانش مقرّر داشته است.

و امّا گفته مؤذّن: «لا إله إلّا اللّه» ، معنایش این است که خداوند با پیامبر و پیام و بیان و دعوتش، بر آنان (مردم)، حجّت دارد و برتر از آن است که هیچ یک از آنان را حجّتى در برابر او باشد. پس هر کس دعوت او را بپذیرد، نور و کرامت، از آنِ اوست و هر کس انکار کند، خداوند، از جهانیان، بى‏نیاز و سریع‏ترینِ حسابرسان است.

و معناى «قد قامت الصلاة» در اقامه، این است که وقت دیدار و مناجات و برآوردن نیازها و نیل به آرزوها و رسیدن به خداى عز و جل و کرامت و عفو و رضایت و مغفرت او، فرا رسیده است».(15)

2 / 3

اذان گفتن در گوش نوزاد

3766. مُسند أبى یعلى به نقل از طلحة بن عبید اللّه، از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس بچّه‏دار شود و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگوید، آن بچّه از بیمارى صَرع، در امان مى‏مانَد».

2 / 4

الأذان فی اذن من ساء خلقه

3767. الفردوس عن الحسین بن علیّ علیهما السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن ساءَ خُلُقُهُ مِن إنسانٍ أو دابَّةٍ فَأَذِّنوا فی اذُنَیهِ.(16)

2 / 5

الأذان لانکسار البرد

3768. تاریخ بغداد عن بشر بن غالب الأسدی: قَدِمَ عَلَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام اناسٌ مِن أنطاکِیَةَ(17)، فَسَأَلَهُم عَن حالِ بِلادِهِم وعَن سیرَةِ أمیرِهِم فیهِم، فَذَکَروا خَیرا إلّا أنَّهُم شَکَوُا البَردَ.

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: أیُّما بَلَدةٍ کَثُرَ أذانُها بِالصَّلاةِ انکَسَرَ بَردُها أو قالَ: قَلَّ بَردُها(18)(19)

2 / 4

اذان گفتن در گوش بدخو

3767. الفردوس از امام حسین علیه السلام: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس بدخو شد، انسان باشد یا حیوان، در گوش‏هایش اذان بگویید».

2 / 5

اذان گفتن براى کاستن از سردى هوا

3768. تاریخ بغداد به نقل از بشر بن غالب اسدى: گروهى از مردم انطاکیه(20) بر حسین بن على علیه‌السلام وارد شدند. ایشان، از وضعیت شهر و رفتار فرمان‏روایشان پرسید. آنان، از آن جا به نیکى یاد کردند، جز آن که از سرما گِلِه نمودند.

حسین علیه‌السلام فرمود: «پدرم، از جدّم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله حدیث کرد که فرمود: «هر شهرى که براى نماز، بسیار اذان بگوید، سرمایش مى‏رود (/ از سرمایش کاسته مى‏شود)».(21)


1) ولمزید من التوضیح راجع: موسوعة المعارف الکتاب والسنّة: ج 2 «الأذان».

2) فی المصدر هنا زیادة: «عن علیّ صلوات اللّه علیه»، وهی من سهو النسّاخ والصواب ما أثبتناه من بحار الأنوار.

3) براى آگاهى کامل از این موضوع، ر. ک: دانش‏نامه قرآن و حدیث: ج 2 ص 319 325 (اذان/ درآمد).

4) دعائم الإسلام: ج 1 ص 142 عن الإمام الصادق عن آبائه:، الجعفریّات: ص 42 عن الإمام الکاظم عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 84 ص 156 ح 54.

5) کذا فی المصدر، والظاهر أنّ الصواب: «فأمَّ».

6) مسند البزّار: ج 2 ص 146 ح 508 عن زیاد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبیه علیهما السلام؛ صحیفة الإمام الرضا علیه السلام: ص 227 ح 115، عوالی اللآلی: ج 1 ص 26 ح 8 کلاهما عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه:، بحار الأنوار: ج 84 ص 151 ح 47.

7) کذا فی المصدر، وفی المصادر الاخرى: «علم ما کان» بدل «علیهم بما کان».

8) فی بعض نسخ المصدر: «النوال».

9) السنیّ: الرفیع (الصحاح: ج 6 ص 2384 «سنا»).

10) نَکَّلَ به تنکیلًا: صنع به صنیعا یُحذِّر غیره. والنَّکال: ما نکَّلْتَ به غیرک کائنا ما کان (القاموس المحیط: ج 4 ص 60 «نکل»).

11) قال الصدوق؛: إنّما ترک الراوی لهذا الحدیث ذکر «حیّ على خیر العمل» للتقیّة (معانی الأخبار: ص 41).

12) معانی الأخبار: ص 38 ح 1، التوحید: ص 238 ح 1 کلاهما عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه:، فلاح السائل: ص 262 ح 156 عن زید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه:، بحار الأنوار: ج 84 ص 131 ح 24.

13) هو صرع یعرض الصبیان.

14) مسند أبی یعلى: ج 6 ص 181 ح 6747، عمل الیوم واللیلة لابن السنی: ص 220 ح 623، تاریخ دمشق: ج 57 ص 281 ح 12001، الفردوس: ج 3 ص 632 ح 5982، کنز العمّال: ج 16 ص 457 ح 45414.

15) شیخ صدوق، علّت نیاوردن «حىّ‏على خیر العمل» و معناى آن را در این نقل، رعایت تقیّه توسّط راوى مى‏داند.

16) الفردوس: ج 3 ص 558 ح 5752، کنز العمّال: ج 15 ص 421 ح 41665؛ المحاسن: ج 2 ص 257 ح 1809 عن أبی حفص الأبان عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام علیّ: نحوه، بحار الأنوار: ج 84 ص 151 ح 46.

17) أنطاکیة: بلد فی غربیّ ترکیا هی من الثغور الشامیّة الرومیّة (معجم البلدان: ج 1 ص 266) وراجع: الخریطة رقم 5 فی آخر مجلّد 8.

18) الملفت للنظر، هو اهتمام الإمام 7 بالمسائل الإجتماعیة والسیاسیة للبلاد الإسلامیة، حتّى البعید منها مثل أنطاکیة التی کانت بعیدة عن بلاد المسلمین، ومع ذلک فإنّ الإمام یسأل عن وضعها وامرائها. أمّا ما أبداه الإمام من حلّه لما شکوه من البرد فیمکن أن یقال: إنّ ظاهر الروایة، هو البرد الشدید المضرّ ومقتضى الکتاب والسنّة، هو أنّ طاعة اللّه، کما تجلب النعمة والرحمة الإلهیة، کذلک تدفع النقم والعذاب الإلهی ویمکن أن یکون الأذان من هذه الطاعة «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (الأعراف: 96).

19) تاریخ بغداد: ج 13 ص 36.

20) انطاکیه، شهرى بزرگ در غرب‏ترکیه و از نقاط مرزى روم شرقى با مسلمانان است که صدها کیلومتر با مدینه فاصله دارد. نیز، ر. ک: نقشه شماره 5 در پایان جلد 8.

21) جالب توجّه است که امام حسین علیه‌السلام این گونه به مسائل‏اجتماعى و سیاسى جهان اسلام، توجّه داشته و حتّى از نقاطى دور، مانند انطاکیه که با مراکز مهم جهان اسلام، فاصله داشته، پرس و جو کرده است.امّا در باره راه‏حلّى که امام علیه‌السلام ارائه داده، مى‏توان گفت که منظور، سرماى زیان‏آور و آزاردهنده بوده است که بى‏شک و بر طبق ادلّه قرآنى و روایى، همان گونه که اطاعت از خداوند در جلب نعمت و رحمت الهى مؤثّر است، در رفع چنین تنگناهایى نیز مؤثّر است که اذان هم مى‏تواند از این گونه طاعت‏ها به شمار آید و اثربخش باشد. خداوند مى‏فرماید «و اگر ساکنان آبادى‏ها ایمان مى‏آوردند و تقوا مى‏ورزیدند، درهاى برکات را از آسمان و زمین بر آنان مى‏گشودیم».