وقتی در شب و روز عاشورا، حضرت زینبعلیها السلام وفاداری و شیدائی یاران امام حسین علیه السلام را دید که برای رفتن به میدان جنگ میخواهند از یکدیگر سبقت بگیرند، خشنود شد و آنگاه که خدمت برادر رسید لبخندی بر لب داشت.
حدیث 219
قال الامام الحسین علیه السلام: یا اُخْتاهْ مُنْذُ رَحَلْنا مِنَ الْمَدینَةِ ما رَأَیْتُکِ مُتَبَسِّمَةً، اَخْبِرینی ما سَبَبُ تَبَسُّمِکِ. (ثمَّ قال): یا اُخْتاهْ اِعْلَمی، إنَّ هؤُلاءِ اَصْحابی مِنْ عالَمِ الذَّرِّ، وَ بِهِمْ وَعَدَنی جَدّی رَسُولُاللهِ صلی الله علیه وآله هَلْ تُحِبّینَ اَنْ تَنْظُری اِلی ثَباتِ اَقْدامِهِمْ. (ثمَّ قال): یا اَصْحابی اِعْلَمُوا اَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ لَیْسَ لَهُمْ قَصْدٌ سِوی قَتْلی وَ قَتْلِ مَنْ هُوَ مَعی وَ اَنَا اَخافُ عَلَیْکُمْ مِنَ الْقَتْلِ، فَأنْتُمْ فی حِلٍّ مِنْ بَیْعَتی، وَ مَنْ أحَبَّ مِنْکُمُ الْاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ فی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ.
(ثمَّ قال): اِنْ کُنْتُمْ کَذلِکَ فَارْفَعُوا رُؤُوسَکُمْ وَانْظُروُا اِلی مَنازِلِکُمْ فی الْجَنَّةِ.
و فرمود: (ای خواهرم! زمانی که از مدینه حرکت کردیم تو را هرگز متبسّم ندیدم اکنون چه خبر شده که خنده بر لب داری؟).
حضرت زینب به شوق و وفاداری یاران اشاره کرد؛
و فرمود: (خواهرم بدان! اینها که در اطراف من قرار دارند دوستان و یاران من از عالم ذر میباشند و به وفاداری و دوستی آنان جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا وعده داد، خواهرم میخواهی استقامت و پایداری آنان را بنگری؟.)
آنگاه امام حبیب بن مظاهر و زهیر و دیگران را فراخواند، همه با شتاب گرداگرد آنحضرت را گرفتند، هرچه امام علیه السلام آنها را نصیحت کرد و هشدار داد که من بشما اجازه دادم بروید و جان خود را نجات دهید، هر یک با سخنان حماسی گفتند تو را رها نمیکنیم تا کشته شویم.
امام فرمود: (ای یاران من بدانید که این قوم هدفشان کشتن من و همراهان من است من بر شما از کشته شدن میترسم، من بیعت را از شما برداشتم و پیمانی که با من بستید واگذاشتم، هرکس دوست دارد از ما کنارهگیری کند از این تاریکی شب استفاده کرده از ما جدا شود.)
اصحاب و بنیهاشم هرکدام در وفاداری با آنحضرت سخن گفتند و اصرار کردند که از شما جدا نمیشویم. کار که به اینجا کشید امام فرمود: (اکنون سربلند کنید و به جایگاه خود در بهشت نگاه کنید.)