در صبح عاشورا که دو سپاه نابرابر، در مقابل هم قرار گرفتند، و فرماندهان لشگرها مشخّص گردید، و یاران امام حسین علیه السلام در اطراف آنحضرت گرد آمدند، امام با جمعی از یاران خود بسوی لشگر کوفیان رفت تا با آنان اتمام حجّتی دیگر کند. امّا لشگریان یزید با ایجاد صداها و سخنهای بیهوده مانع سخنان پندآمیز امام شدند، امام حسین علیه السلام برسرشان فریاد کشید.
حدیث 190
قال الامام الحسین علیه السلام: وَیْلُکُمْ ما عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَیَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلی، وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلی سَبیلِ
الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَنی کانَ مِنَ الْمُرْشَدینَ، وَ مَنْ عَصانی کانَ مِنَ الْمُهْلَکینَ، وَ کُلُّکُمْ عاصٍلأمْری غَیْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلی، قَدْ إِنْخَزَلَتْ عَطیَّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اَللَّهُ عَلی قُلُوبِکُمْ، وَیْلَکُمْ أَلا تَنْصِتُونَ؟ أَلا تَسْمَعُونَ؟ (فتلاوم أصحاب عمر بن سعد بینهم و قالوا: أنصتوا له).
تَبّاً لَکُمْ أَیَّتُهَا الْجَماعَةُ وَ تَرْحاً. أَفَحینَ اسْتَصْرَخْتُمُونا وَلهینَ مُتَحَیِّرینَ فَأَصْرَخْناکُمْ مُؤَدِّینَ مُسْتَعِدِّینَ، سَلَلْتُمْ عَلَیْنا سَیْفاً فی رِقابِنا، وَحَشَشْتُمْ عَلَیْنا نار الْفِتَنِ الّتی جَناها عَدُوُّکُمْ وَ عَدُوُّنا فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً عَلی أَوْلِیائِکُمْ، وَ یَداً عَلَیْهِمْلأعْدائِکُمْ، بِغَیْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فیکُمْ، وَلا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَکُمْ فیهِمْ، اِلاَّ الْحَرامَ مِنَ الدُّنْیا أَنالُوکُمْ، وَ خَسیسَ عَیْشٍ طَمَعْتُمْ فیهِ، مِنْ غَیْرِ حَدَثٍ کانَ مِنَّا، وَلا رَأیٍ تَفَیَّلَ لَنا.(1) فَهَلاَّ لَکُمْ الْوَیْلاتُ إذْ کَرِهْتُمُونا وَ تَرَکْتُمُونا، تَجَهَّزْتُمُوها وَالسَّیْفُ لَمْ یَشْهَرْ، وَالْجَأْشُ طامِنٌ، وَالرَّأْیُ لَمْ یُسْتَحْصَفْ، وَلکِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَیْنا کَطَیْرَةِ الْدَّبا، وَ تَداعَیْتُمْ إِلَیْها کَتَداعی الْفَراشِ، فَقُبْحاً لَکُمْ.
فَإِنَّما أَنْتُمْ مِنْ طَواغیتِ الْأُمَّةِ، وَ شِذاذِ الأحْزابِ، وَ نَبَذَةِ الْکِتابِ، وَ نَفَثَةِ الشَّیْطانِ، وَ عُصْبَةِ الآثامِ، وَ مُحَرِّفی الْکِتابِ، وَ مُطْفِیءِ السُّنَنِ، وَ قَتَلَةِ أَوْلادِ الأنْبیاءِ، وَ مُبیری عِتْرَةِ الأوْصِیاءِ، وَ مُلْحِقی الْعِهارِ بِالنَّسَبِ، وَ مُؤْذِی الْمُؤْمِنینَ، وَ صُراخِ أَئِمَّةِ الْمُسْتَهْزئینَ، الَّذینَ جَعَلُوا القُرْآنَ عِضینَ. وَ أَنْتُمْ اِبْنَ حَرْبٍ وَ أَشْیاعَهُ تَعْتَمِدُونَ، وَ إِیَّانا تَخْذُلُونَ، أَجَلْ وَاللهِ الْخَذْلُ فیکُمْ مَعْرُوفٌ، وَشَجَتْ عَلَیْهِ عُرُوقُکُمْ، وَ تَوارَثَتْهُ اُصُولُکُمْ وَ فُرُوعُکُمْ، وَ نَبَتَتْ عَلَیْهِ قُلُوبُکُمْ وَ غَشِیَتْ بِهِ صُدُورُکُمْ، فَکُنْتُمْ أَخْبَثَ شَیْءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ وَ أُکْلَةً لِلْغاصِبِ، أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی النَّاکِثینَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ الأیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها، وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً فَأَنْتُمْ وَاللهِ هُمْ.
أَلا إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعیّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ، بَیْنَ الْسِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وَهَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ، وَ ما آَخُذُ الدَنیَّةِ، أَبَی اللهُ ذلِکَ وَرَسُولُهُ، وَجُدوُدٌ طابَتْ، وَحُجُورٌ طَهُرَتْ، وَاُنُوفٌ حَمِیَّةٌ، وَ نُفُوسٌ أَبِیَّةٌ، لا تُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ، أَلا أنّی قَدْ أَعْذَرْتُ وَأَنْذَرْتُ، أَلا إِنّی زاحِفٌ بِهذِهِ الْاُسْرَةِ عَلی قِلَّةِ الْعَتادِ، وَخَذْلَةِ الأصْحابِ، ثمّ أنشأ یقول:
فَاِنْ نَهْزَمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً
وَاِنْ نُهْزَمْ فَغَیْرُ مُهَزَّمینا
وَما أِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلکِنْ
مَنایانا وَدَوْلَةُ آخِرینا
أَما إنَّهُ لا تَلْبَثُونَ بَعْدَها إِلاَّ کَرَیْثَ مَا یُرْکَبُ الْفَرَسُ، حَتّی تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرِّحی، عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبی عَنْ جَدّی، فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکاءَ کُمْ ثَمَّ کیدُونی جَمیعاً ثُمَّ لا تنْظِرُونِ، إِنّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ رَبّی وَ رَبِّکُمْ. ما مِنْ دابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.(2)
اَللَّهُمَّ اَحْبِسْ عَنْهُمْ قَطِرَ السَّماءِ، وَابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنینَ کَسِنِیِّ یُوسُفَ، وَسَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلامَ ثَقیفٍ یُسْقیهِمْ کَأْساً مُصْبِرَةً، فَلا یَدَعُ فیهِمْ أَحَداً، قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَضَرْبَةً بِضَرْبةٍ، یَنْتَقِمُ لی وَلِأَوْلِیائی وَأهْلِ بَیْتی وَأَشْیاعی مِنْهُمْ، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَکَذَّبُونا وَ خَذَلُونا، وَ أَنْتَ رَبُّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَإِلَیْکَ الْمَصیرُ. ثمَّ قال: أَیْنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ؟ اُدْعُوا لی عُمَرَ!. فدُعی له، وکان کارهاً لا یحبّ أن یَأتیه، فقال: یاعُمَرُ أَنْتَ تَقْتُلُنی تَزْعَمُ أَنْ یُوَلّیکَ الدَّعِیُّ ابْنُ الدَعیّ بِلادَ الرَّیِّ وَجُرْجانَ، وَاللهِ لا تَتَهَنَّأُ بِذلِکَ أَبَداٌ، عَهْداٌ مَعْهُوداً، فَاصْنَعْ ما أَنْتَ صانِعٌ، فَإِنَّکَ لا تَفْرَحُ بَعْدی بِدُنْیا وَلا آخِرَةَ، وَکَأَنّی بِرَأسِکَ عَلی قَصَبَةٍ قَدْنُصِبَ بِالْکُوفَةِ، یَتَراماهُ الصِّبْیانُ وَ یَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَیْنَهُمْ(3)
امام حسین علیه السلام فرمود: هشدار به کوفیان
(وای بر شما، شما را چه شده است که ساکت نمیشوید؟ تا سخنانم را بشنوید، همانا من شما را به راه رستگاری فرامیخوانم، هرکس از من اطاعت کند از رستگاران و هرکس از سخنم سرپیچی کند از نابود شدگان خواهد بود، همه شما از فرمانم عصیان کردید، و به سخنانم گوش ندادید زیرا انبار آذوقه شما از حرام انباشته و شکمهایتان از حرام پرگشته است و بهمین جهت خداوند بر دلهایتان مهر نهاده است.
وای بر شما چرا ساکت نمیشوید؟ چرا به سخنانم گوش فرا نمیدهید؟). در این هنگام جمعی از لشگریان عمر سعد آرام گرفتند و دیگران را به سکوت فراخواندند که امام فرمود:
علل انحراف و سقوط کوفیان
مرگتان باد، و غم و اندوه یارتان، مگر نه هنگامیکه حیرتزده استغاثه کردید، و ما را به یاری خود طلبیدید، و ما سریع به استغاثه شما پاسخ داده و به یاریتان برخاستیم؟ ولی اکنون شمشیرهائی که برای دفاع از ما بدست گرفته بودید بر ضدّ ما مهیّا کردهاید، آتشی را متوجّه ما ساختهاید که آنرا برای نابودی دشمنان ما و شما افروخته بودیم، چه شد که بر ضدّ دوستان خود گرد آمدید؟ و به نفع دشمنانتان دست بر دوستانتان بالا بردید، نه آنان عدالتی در
میان شما اجراء کردند و نه امید آینده بهتری برایتان باقی گذاشتهاند، همه این هیا هوها برای این است که آنان اندکی از مال حرام و زندگی پستی که برایتان گوارا است بشما وعده دادهاند و گرنه هیچکار خلافی از ما سرنزده و هیچ اندیشه باطلی بر ما راه نیافته است.
آیا شما شایسته بلاها نیستید که از ما دوری میجوئید و ما را ترک میکنید؟ زمانی شمشیرها در نیام و دلها آرام و فکرها بی تشویش بود ولی شما فتنه را برانگیختید و آنگاه مانند ملخهای ناتوان خیز برداشتید و همچون حشرات پرسوخته به حرکت در آمدید، پس ذلّت و خواری بر شما باد، ای بردگان کنیززاده «یزید».
مسخ ارزشها در کوفیان
شما اکنون از طاغیان امّت میباشید، شما فرومایگان جامعه هستید، شما دور افتادگان از کتاب خدائید، شما پایمال کنندگان سنّتها هستید و کشندگان فرزندان پیامبرانید، شما نابود کنندگان خاندان اوصیاء و اولیاء هستید، شما زنا را علّت خویشاوندی میدانید و به بندگان مؤمن آزار روا داشتید، با استهزاء کنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که کتب آسمانی را پاره پاره کردند همصدا شدید.
چه بدکاری کردید! و به دست خودتان عذاب ابدی را خریدید. آری شما «معاویه» فرزند حرب و پیروان او را کمک کردید و از یاری ما دست برداشتید. بخدا سوگند! این پیمان شکنی در میان شما معروف است، ریشه شما از این پیمان شکنیها آب خورده و شاخههایتان از این ریشه نیرو گرفته است، دلهای شما بر آن استوار گشته و سینههایتان از آن لبریز شده است. شما کثیفترین میوهای هستید، که برای هر تماشاگری مایه اندوه است، و طعمهای لذیذ و گوارا برای غاصبان و زورمندان میباشید. لعنت خدا بر آن پیمان شکنان باد که سوگندهای خود را پس از تأکید در هم شکستند، در حالیکه خداوند را بر آن پیمان کفیل داده بودید.
روح تسلیم ناپذیری
آگاه باشید! زنازاده، فرزند زنازاده، مرا بین دو چیز مجبور کرده است، بین مرگ و ذلّت، امّا هیهات که ما ذلّت و خواری را بپذیریم، خداوند پذیرش ذلّت را برما و بر پیامبر و مؤمنین روانداشته است و دامنهای پاک و دارای اصالت و شرف و خاندان دارای همّت والا و عزّت نفس ما، هرگز اجازه نمیدهند که اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم. آگاه باشید! آنچه لازم بود گفتم، و شما را از آینده بد و دردناک کردارتان بر حذر داشتم، بدانید من با این یاران اندک، بسیاری دشمن و پیمان شکنی یاران، و کارشکنی دوستان، راه خود را انتخاب کردهام).
آنگاه امام علیه السلام اشعار فروة ابن مسیّب مرادی را به عنوان مثال زدن خواند: (اگر شکست دهیم ما از روزگاران قدیم دشمن شکن هستیم، و اگر شکست بخوریم در حقیقت شکست خورده نیستیم که بیم و ترس زیبنده ما نیست و لکن حکومت ستمگران جز با مرگما تداوم ندارد). سپس امام علیه السلام فرمود:
خبر از آینده دردناک کوفیان
(بخدا سوگند پس از آن «پس از کشتن من» باقی نخواهید ماند جز اندک، بمقدار زمانی که یک اسب سوار بر دور آسیاب میگردد، و بر محور آن چرخ میزند. این پیامی است که پدرم از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بمن رسانده است. پس اندیشههایتان را به همدستان خود روی هم بریزید تا اقدام شما موجب پشیمانیتان نشود، من به پرودگاری توکّل کردهام که آفریننده من و شماست، و جان هر جنبندهای در دست قدرت اوست، پرودگار من همواره بر صراط مستقیم است).
آنگاه بر آنان نفرین کرد و فرمود:
نفرین امام بر کوفیان
(خداوندا باران رحمتت را بر اینان نفرست و همانند زمان یوسف علیه السلام خشکسالی و قحطی را نصیبشان گردان. پروردگارا مردی را از طایفه «ثقیف» بر آنان مسلّط فرما تا از شرابی تلخ و ناگوار سیرابشان سازد، از ایشان کسی را رهامکن مگر آنکه در مقابل هر کشته و مجروحی از ما، کشته و مجروحشان گردانی.
الهی! انتقام مرا و خاندان و دوستان و پیروانم را از آنان باز ستان، چرا که با ما از راه حیله وارد شدند، و ما را تکذیب نمودند، و بی اعتبار شمردند. آری تو پرودگار مائی و توکّل ما برتو است، و بسوی توباز میگردیم و به جانب تو روی میآوریم.) آنگاه ایستاد و فرمود: (کجاست عمر سعد؟ او را بخوانید.) لشگر عمر سعد را خواندند، که خود را در مقابل امام حسین علیه السلام قرار داد، امام خطاب به او فرمود:
خبر از آینده دردناک عمرسعد
(ای عمر سعد! آیا تو مرا میکشی؟ و خیال میکنی برای اینکار زنازاده فرزند زنازاده، حکومت «ری» و «گرگان» را بتو خواهد داد؟ سوگند بخدا! هرگز به این آرزو نخواهی رسید، این پیمان نوشته الهی است، ای عمر سعد! هرچه میخواهی انجام دهی انجام ده، زیرا تو پس از قتل من نه در دنیا و نه در آخرت شاد نخواهی بود، و گویا دارم مینگرم که سر بریده تو بر سر نیزده شده و بچّههای کوفه با آن بازی کرده، و بسوی آن سنگ پرتاب میکنند.(4)
1) تحف العقول ص171، مقتل الحسین خوارزمی ج2 ص7.
2) سوره هود آیه 56.
3) اخبرنا الشیخ الامام الزاهد، سیف الدین ابوجعفر محمد بن عمر الجمحی، کتابة، اخبرنا الشیخ الامام ابوالحسن زید بن الحسن بن علی البیهقی، اخبرنا السید الامام النقیب علی بن محمد بن جعفر الحسنی الاسترآبادی، حدثنا السید الامام نقیب النقباء زین الاسلام ابوجعفر محمد بن جعفر بن علی الحسینی، حدثنا السید الامام ابوطالب یحیی بن الحسین بن هارون بن الحسین بن محمد بن هارون بن محمد بن القاسم بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی ابی طالب علیه السلام، اخبرنی أبی، اخبرنی حمزة بن قاسم العلوی، حدثنی بکر بن عبدالله بن حبیب، حدثنی تیمم بن بهلول الذبی ابو محمد، اخبرنی عبدالله بن الحسین بن تمیم،حدثنی محمد بن زکریا، حدثنی محمد بن عبدالرحمن بن القاسم التیمی، حدثنی عبدالله بن محمد بن سلیمان بن عبدالله بن الحسن بن الحسن، عن أبیه، عن جده، عن عبدالله بن الحسن،قال:.
4) مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی ج2 ص5، تاریخ ابن عساکر(شرح حال امام حسین علیه السلام)ص 216، بحارالانوار ج45 ص8، عوالم بحرانی ج17 ص251، تحف العقول ص171، تاریخ الطبری حوادث سال 66 هجری، الامامة والسیاسة ج2 ص 24.