زمان مطالعه: < 1 دقیقه
بیا در کربلا محشر ببین، کینگسترى بنگر
نظر کن در حریم کبریا، غارتگرى بنگر
فروشنده، حسین و جنسْ هستى، مشترىْ یزدان
بیا کالا ببین، بایع نگه کن، مشترى بنگر
به فکر خیر امّت بود وقت مرگ فرزندش
ز همّت کشته شد، امّت ببین، پیغمبرى بنگر
ز بى آبى به وقت مرگ هم عبّاسِ نامآور
خجل بود از سکینه، یادگار حیدرى بنگر
به جاى آب، خون پاشیده شد در راه از غیرت
به دشت عشق، فرمانده ببین، فرمانبرى بنگر
به جاى شاه دین، فرمانده خیل اسیران شد
مقام زینبى را بین، وفاى خواهرى بنگر
براى گریه هم فرصت ندادند آل احمد را
مسلمانى نگه کُن، رسم مهمانپرورى بنگر
حسین را کُشته بود و خونبها مىداد مشتى زَر
ببین کار یزید بى حیا، زشتْاخترى بنگر
خدا، محبوب خود را غرقه در خون دید لاهوتى
نکرد این، دَهر را نابود، صبر داورى بنگر.(1)
1) دانشنامه شعر عاشورایى: ج 2 ص 1038.